_اینطوری نمیشه بلند شو راه برو
(بلند میشم راه میرم)
_نگاه کن قدمهات زیادی بلنده تند راه میری خیلی تند.
ببین توی کلاس بازیگری یکی از تمرینهای ما این بود...اوم... بزار بهت بگم راه برو حالا همون طوری که میری فکر کن
یه خورشید بزرگ پشت سرت داری که داره به همه چیز و همه کس میتابه ... آهان آره درسته ببین چقدر داری آرومتر راه میری آروم آروم آرومتر...
(میخندیم و به راه رفتنم ادامه میدم )
همون طوری که راه میرم به جلو نگاه میکنم به خورشیدی فکر میکنم که پشت سرم میتابه خورشید خیلی سنگینه، اونقدر سنگینه که سرم رو به سمت بالا و کمی به عقب نگه میداره قدمهام کندتر میشه خیلی کند به اطرافم با دقت بیشتری نگاه میکنم.
_آهان این رو تمرین کن. ببین گاهی خوبه با سرمون به اطرافمون انرژی بدیم عشق بدیم به همه چیز و همه کس. گاهی این سناریو رو تغییر بدیم. گاهی با دست هامون، گاهی با انگشتها، گاهی با سرشانههامون و گاهی با پاهامون و...
ببین باز هم قدم هات داره تند میشه خورشید پشت سرت رو فراموش نکن.
حالا به این فکر کن که چی میشه که گاهی انقدر تند راه میری؟