وبسایت تاتیرو سایتی برای کودکان دیروز،امروز و فردا
یک پست طنز انتقادی اجتماعی…
امان از غفلت ! امان از بی خبری ! امان از نا آگاهی والدین ! حالا منظور چیه ؟ آخه خبرهای دلخراش یه لحظه آدم رو رها نمیکنه که ! خبرهای دلخراش از اوضاع قاراشمیش دنیا یه طرف ، خبرهای دلخراش داخلی هم یه … نه اونم همون طرف ، چون خبرهای دلخراش آدمهای ذاتا مزخرف هم یه طرف ! چقدر خراش رو دلهاست خدا !
بعضی از خبرها ، میتونه اتفاق نیوفته اما ، به خاطر غفلت مادر یا بی خبری پدر و یا به خاطر نا آگاهی هر دو ، اتفاق میفته ! برای نمونه به دو خبری که چند ماه پیش اتفاق افتاد ، یه نگاهی بکنیم . خبرهائی که به خاطر جنس خبرش ، همیشه خبره! حالا یه مروری میکنیم به خبرها ، و دلیل مرورش رو ، آخرش میگیم که جالبه !
سارق جوانی که توسط پلیس ، با کمک دوربین ها دستگیر شده ، واقعا نوبره ! آقا عارف ( بنازم به اسم و تناسبش با خصلت آقا عارف !) بله آقا عارف که به شیشه هم معتاده ، شگرد خاصی در دزدی داره و حتما دوست هم داره ، که این شگرد ، در انحصار خودش باشه ! آقا عارف از صبح تو خیابونا راه میوفتاد و زنگ خونه ها رو میزد. اگه در خانه ای کودکی از پشت آیفون بگه : (بله ) یا کیه یا (با کی کار دارین )؟ آقا عارف یهو یه چیزیش میشد و سئوالات شروع میشد .
_ بچه جون بابات هست ؟
_ نه نیست
_ بچه جون مادرت هست ؟
_ نه نیست
_ بچه جون کس و کاری تو خونه هست ؟
_ نه نیست
آقا عارف اول در دلش میگفت آخ جون ، اما در ادامه به بچه جون میگه :
_ بچه جون حالا من چیکار کنم ؟ واسه بابات یه چیزی اوردم باید بهش بدم ، در رو باز کن تا بذارم تو آسانسور ، مهمه بچه جون !
بازکردن درب توسط کودک ناآگاه ، همانا و ورود آقا عارف همان . دزد دیو سرشت به زور، به کودک بینوا تجاوز کرده و بعد از عمل شیطانی ، دست و پای کودک را بسته ، ودر حمام حبس میکند و در ادامه تا میتونه ، خرت وپرتهای به درد بخور رو برداشته و به جایش ، صحنه وحشتناک خانه را ، میذاره برای والدین غافل !
آقا عارف وقتی دستگیر شد ، به بیش از پانزده سرقت این چنینی ، اعتراف میکند. عجیب اینکه اگر در موقعیتی قرار میگرفت که فقط میتوانست دزدی کند و شرایط تجاوز فراهم نبود ، از دزدی چشم پوشی میکرد !
گویا آقا عارف ، پیرو سیاست نوشابه با ساندویچ ! ببخشید دزدی با تجاوز بود .
مورد دوم که در پارکی در شرق تهران اتفاق افتاد ، به شکلی غریب تره . چون مورد فوق ، با تمایلات کودکان همراست . پسر بچه داستان ما ، تحت تاثیر فضای ملتهب ، جشن گونه و جشن ملتهب گونه !
چهارشنبه سوری ، مثل تمام پسر بچه ها ، دوست داشت ترقه ای بترکاند، اما پول نداشت ، چون پولش رو در مدرسه خرج کرده بود . حالا مونده با جیب خالی و عشق ترقه ، اما به خاطر ناآگاهی ، میره سمت مرد ترقه فروش و میگه :
_ آقا من ترقه میخوام
_ بفرما
_ اما من پول ندارم
_ نمیشه
_ فردا میارم
_ نمیشه
_ جون مامانم اینا
_ نمیشه
_ جون بابامم اینا
_ نمیشه
_ پس چه جوری میشه ؟
_ خب باهام بیا بریم اون پشت که انباره ترقه هاست از خوباش بهت بدم !
مرد نامرد ترقه فروش ، بساط رو به همکارش میسپره و دست پسر بچه عاشق غافل رو میگیره ومیبره پشت پرچینها ! تا به نیت کثیفش برسد . او پسر بچه بینوا را تهدید به مرگ کرده و با تحکم ، در یکی از سرویسهای بهداشتی پارک ، حبسش میکند تا نوبت را به همکار بدتر از خودش بدهد ! ( تف )
مگر کودک مظلوم ، چه میخواست که چنان بلائی بر سرش آوردین که تا آخر عمر ، با عقده اش ، در چهارشنبه سوری ها جای ترقه ، خاطراتش را بترکاند؟
اما والدین دو روایتی که شرح دادیم ، و تمام والدین روایتهای این چنینی ، این را درک نکردند که ، جلوگیری از این جور حوادث ،از تمام موارد زندگی مهمتره ؟ مهمتر از کار ، از خرید ، از خواب ، از تماشای فیلم وفوتبال ، از مهمانیهای آنچنانی ، از گردش ، از درس و تمام موارد دیگر .
چون تمام ما و تمام شما و تمام تمامها ، فقط برای آنها میدویم و برای آنها میجنگیم . پس چرا قدری وقت نمیذاریم که ،به آنها آموزش دهیم ( کودکم بیا امشب مشق دیو شناسی داریم ! ) چرا قدری بیشتر وقت نمیذاریم که ( کودکم بیا امشب از دنیای پلید برات بگم که هیچوقت نباید توش پا بذاری ! )
شاید خودمون هم بلد نیستیم و غرور مسخره مون نمیذاره تا بدونیم که ، خودمون بلد نیستیم و غرور مسخرمون نمیذاره !
خب اگه این چنینه ، ایرادی نداره خودمون هم ، مشاوره بگیریم ، خودمون هم ، تربیت کردن کودک را یاد بگیریم ، خودمون هم ، گفتمان با کودک را یاد بگیریم . برای آموزش اجتمائی آنها برای شناخت بیشتر
مگر نه اینکه مثلا یک واکمن ، قد یه قوطی کبریت میخریم ، با اینکه دو کیلو کاتالوگ داره ، بازهم به بیست نفر نشون میدیم که : آقا این مال چیشه ، خانم اون مال چیشه ؟
به هر حال بد نیست که بدونیم بچه هایمان از واکمن مهمترند و آینده خود ما هستند .
اما تکلیف با این نابخردان روی زمین که ذاتا حالشون بده و برای همینم ، همیشه حالشون بده ! چیست ؟
شلاق بخورند ؟ چه حاصل . جریمه بشن ؟ چه حاصل . زندانی بشن ؟ چه حاصل . تبعید بشن ؟ چه حاصل اعدام بشن ؟ چه حاصل . اگه حاصل داشت که حالشون خوب میشد .
اما به تازگی یکی از این بیماران جنسی در آمریکا ، نقره داغ شده ! ما هم میتونیم بساط نقره داغ کنی رو راه بیاندازیم ! حالا چیکار کردند ؟
یک قاضی در ایالت آلاباما به محکومین جنسی که به کودکان تعرض کرده بودند ، پیشنهاد داد که ضمن طلب بخشش برای عفو ، اگر قبول کنند تا توسط پزشک زندان ( اخته ) شوند ، میتوانند از زندان آزاد شوند ! این عمل با مصرف داروهائی که ترشح هورمونها را از بین میبرد ، انجام میگیرد .
عالیه نه ؟ این برای نامردانی که باورهای شادی بخش زندگی دیگران را ، با افکار پلیدشان ، بی باور میکنند ، تنها راهه و بس .