انیمهی «وایولت اِوِرگاردِن» (Violet Evergarden) اقتباسی از یک رمانچه (Light Novel) ژاپنی با همین نام میباشد و شامل یک مجموعه تلویزیونی 14 قسمته و دو فیلم سینمایی میشود. این انیمه روایتگر داستان دختری یتیم به نام وایولت است که از خردسالی برای جنگ و مبارزه آموزش میبیند و به یک ماشین کشتار تمام عیار تبدیل می شود. او در یک جزیره به اسارت یکی از ناخداهای نیروی دریایی لایدنشافت (Leidenschaftlich) درمیآید. این ناخدا وایولت را به عنوان یک ابزار به برادر کوچکترش که او هم یکی از فرماندهان جنگ است میسپارد تا برای پیروزی در نبردهایش از این ماشین کشتار استفاده کند، اما این برادر کوچکتر وایولت را به عنوان یک سلاح یا یک ابزار نمیبیند، بلکه او را به عنوان یه دختر بچهی بیگناه میبیند و این، شروع داستان پراحساس ماست. این فرمانده که گیلبرت (Gilbert) نام دارد، به وایولت خواندن و نوشتن یاد میدهد، با او مانند یک انسان رفتار میکند، و بذر احساسات را در قلبش میکارد. وایولت نیز در طول زمانی که گیلبرت را همراهی میکند، وابستگی خاصی به وی پیدا میکند، اساس زندگی خود را بر مبنای دستورات او میگذارد و لحظهای از او دور نمیشود. در یکی از نبردهایشان، این دو بشدت مجروح میشوند، وایولت دستانش را در تلاش برای نجات جان گیلبرت از دست میدهد و در انتها، آنها از یکدیگر جدا میشوند. اندکی بعد جنگ پایان می یابد، وایولت دوران تقاهت خود را میگذراند و حال با دو دست مکانیکی که دریافت کرده با بزرگترین چالش عمر خود رو به رو می شود: زندگی عادی!
گیلبرت در زمان جنگ وایولت را به یکی از دوستان خود به نام کلاودیا هادجینز (Claudia Hodgins) میسپارد تا در صورت نبود او، درهای زندگی پس از جنگ را برروی وایولت بگشاید. هادجینز وایولت را در شرکت پستی خود استخدام میکند، و او در آنجا برای درک آخرین کلماتی که از فرماندهی خود شنیده بود، حرفهی سایهنویسی را در پیش میگیرد. و فراگرفتن این پیشه، سرآغاز ماجرایهای دل انگیز وایولت دردنیای پس از جنگ است. دنیایی که در آن خبری از دستورات فرمانده گیلبرت نیست و او باید برای خودش تصمیم بگیرد، دنیایی که آدمهایش قصد گرفتن جان وی را ندارند، دنیایی که درآن کلمات مفهومی فراتر از معنای لغوی خود دارند، دنیایی پر از احساسات.
شخصیت وایولت در ابتدای داستان مانند یک یک سرباز رفتار و ماشین عمل مانند میکند. او هرکاری را به بهترین شکل و با کمترین اشتباهی انجام میدهد، اما درکی از احساسات، عواطف و روابط انسانی ندارد. برای مثال وایولت بشدت مشتاق دیدار دوبارهی فرماندهی خود است، یا در مواجهه با مشکلات و ناملایمات ناخوش میشود، اما هیچ درکی از این احساسات که در درون وی جاری هستند ندارد و نمیداند که در مواجهه با آنها چه باید بکند. وایولت در طول داستان با افراد مختلفی رو به رو میشود و به واسطه معاشرت با آنها و برخورد با احساساتشان، اندک اندک با این مفاهیم آشنا میشود. به عبارتی، بذر احساسی که گیلبرت در وجود وایولت قراردادهاست، با آفتاب احساسات دیگران و باران اشکهایشان رشد میکند و وجودش را فرا میگیرد.
البته این رابطه همیشه یک طرفه نیست. در بسیاری مواقع، این وایولت است که با معصومیت و رفتار سادهی خود، و یا با پشتکار و تلاشش برای رسیدن به اهداف مختلف، آدمهای اطرافش را تحت تاثیر قرار میدهد و ردی از خود در زندگیشان باقی میگذارد. بطور کلی، داستان این انیمه را میتوان به یک سفر تشبیه کرد: سفری به سرزمین احساسات با قطاری از جنس کلمات و نامهها.
داستان زیبای این انیمه در دنیایی فانتزی روایت میشود. دنیایی که با الهام از اروپای پس از جنگ جهانی اول خلق شده و شهر اصلی داستان ما یعنی لایدن (Leiden) که پایتخت لایدنشافت است، براساس شهر پاریس ساخته شدهاست. سینماتوگرافی و کارگردانی هنری این اثر فوقالعاده است و هر گوشه از این دنیای خیالی را به زیبایی هرچه تمامتر به تصویر میکشد تا بیننده را مجذوب خودش کند، و سپس با موسیقی دل انگیز این انیمه ترکیب میشود تا مخاطب را بطور کامل در جهان پراحساس پیرامون وایولت غوطهور کند.
زمانی که تصمیم به دیدن این انیمه گرفتم، به هیچ وجه فکر نمیکردم که تا این حد مرا تحت تاثیر قرار بدهد، چرا که امروزه بسیاری از انیمهها با ارائهی یک کمدی پوچ و بیمزه و یا یک اکشن پر اغراق را در قالب داستانی تکراری و فراموششدنی، سعی در تمایز خود از دیگر انیمهها دارند، اما شما در زمان تماشای آنها هیچ حس خاصی ندارید و مدتی پس از اتمام انیمه آن را بطور کلی فراموش میکنید. خوشبختانه، وایولت اورگاردن چنین اثری نبود و توانست با داستانی پراحساس و به یاد ماندنی، مرا شیفتهی خود بکند.
از نظر من، وایولت اورگاردن به راحتی در زمرهی آثاری قرار میگیرد که با داستانی فوق العاده، نگارههایی دلانگیز و یک موسیقی متن خوش ساخت، ارزش انیمه به عنوان یک مدیوم و یک سبک هنری را به همگان نشان میدهد. پس فارق از اینکه که به انیمهها علاقه دارید یا خیر، من تماشای این وایولت اورگاردن را به همه شما عزیزان توصیه میکنم، چراکه این انیمه یک اثر خارق العاده است که میتواند همه را تحت تاثیر زیبایی خود قرار بدهد.
نکته: این متن برای کانال تلگرامی مونمدیا (https://t.me/MoonMediaChannel) نوشتهشده و ابتدا در آنجا منتشر شدهاست.