R F
R F
خواندن ۳ دقیقه·۳ سال پیش

از سربازی بگو : قسمت ۲

#از_سربازی_بگو کمپینی هست تا از این بیگاری حرف بزنیم، بیگاری‌ای که بهترین سال‌های عمر یک پسر را به باد می‌دهد یا حتی بعید هم نیست که کل زندگی‌اش را به باد بدهد، کم نیستند پسرانی که در سربازی خودکشی می‌کنند.

تصمیم دارم که برخی روایت‌ها را در ویرگول منتشر کنم، این روایت‌ها از حساب توییتری کاربران کپی شده است. قسمت اول را می‌توانید در اینجا بخوانید.

قسمت دوم:

?پسر مرگ بر سربازی، اینقد تو مخی رفته بودن واسه بچه ۱۸ ساله که دیوونه شده بود، یه شب بهش گفته بودن دوست‌دخترتو با فلانی دیدیم تو میدون هفت حوض، جار پنج بار زنگ میزنه به زیدش جواب نمیده، بالای برجک ۲۸تا تیر خالی کرد تو دهنش، اون دوتای آخرم چون تفنگش گیر کرده بود، موند تو خشاب.
‏من رفتم اتاق برجکو ببینم سقفش عین چادرشب بیدخورده سوراخای کوچیک و بزرگ داشت، طفل معصوم از فک پایین به بالا هیچی از جمجه‌ش نمونده بود، آخرش چی شد؟ هیچی ماست-فاکینگ-مالی. ‏

پ.ن: چندنفری گفتن فوقش بعد ۵-۶تا تیر آدم میمیره دیگه، ۲۸تا تیر چجوری ممکنه؟ اول اینکه سرعت شلیک گلوله کلاشنیکف روی رگبار ۶۰۰تا توی دقیقه‌س، دوم اینکه بعدِ گلوله اول، مغز از کار میفته و بدن وارد اسپاسم کلی عضلانی میشه، هم دست مچاله میشه هم فک قفل میشه، لوله تفنگ توی دهنش بوده،‏اینجور که بعداگفتن، برای اینکه کسی نبینه تو برجک داره چکار میکنه زانو میزنه و خم میشه جلو، قنداق رو توی سه‌کنج دیواره‌ی اتاقک میکاره، وقتی گلوله‌هاشلیک میشده بسمت جلو میفته و همین قضیه واسپاسم فک باعث میشه تفنگ تاب برنداره که بخواد به جهات مختلف تیربزنه وگلوله‌ها تو دهنش خالی میشه.

‏تا بخوای خاطره‌س از پادگانی که آرزوی ملت بود بیفتن توش و نرن تیپای زرهی یامتحرک هجومی یالب مرز.
هر ماه چنتا انگشت قطع میشد و یه تعداد شونه درمیرفت، همه‌ سربازای پاسدارخونه و دژبان پاهاشون پر از تاول و میخچه بود، نصف بچه‌های ترابری و ۹۱۰۰ کمردردای بد میگرفتن و زانوهاشون میسایید.
‏هفته‌های اولم تو بهداری، یکی اومد بچه، هنوز موی صورتش سبز نشده بود، از سومار انتقالی بود، اونجا یه شب مهتابی دونفر اومده بودن نزدیک پادگانشون گوسفند بدزدن، این میترسه میبندتشون به رگبار، میگفت ۳ ماهه نمیتونم بخوابم، همه‌ش صورت این دوتا جلو چشمامه، قرص بده فقط بتونم شب بخوابم...


کاربر: سیروس.ش


?دوستان بنده الان بصورت کاملا قاچاقی و با چشمانی گریان دارم این توییت رو میزنم، متاسفانه با تایید ناجا یکی از ‎سرباز های ناجا در خودرو حامل صندوق رای بر اثر تصادف جان باخت
سربازان یکی یکی میمیرند

کاربر: سربه‌دار

?برادرم که پزشک وظیفه مرزبانیه امروز گفت یه سرباز صفر ۱۹ ساله رفته رو مین و دستشو از دست داده . یه سرباز که خانواده اش با کلی امید و آرزو بزرگش کردن فرستادنش سربازی که کارت پایان خدمتشو بگیره برگرده دستشو یه جایی بند کنن و ازدواج کنه.
کاربر : شاهین

?متاسفانه صبح امروز اتوبوس حامل سرباز معلمان در مسیر دهستان دهشیر شهرستان تفت به استان فارس واژگون شد و پنج سرباز کشته و ۲۸ نفر زخمی شدند.
خدایا ما دیگه طاقت نداریم
کاربر: شبنم رحمتی

?سه ماه پیش روی برجک خودش رو با تیر زد. کلاش گذاشته بود رو حالت رگبارو شلیک. یه سوراخ بزرگ رو قلبش و سه تا از پشت بیرون زده بود.
از برجک خون می چکید! تا آوردنش بهداری تموم کرده بود.
کل مسیر تا بیمارستان پشت آمبولانس زار می زدم.
دومین خودکشی تو سه ماه تو این پادگان
با شنیدن خبر سقوط اتوبوس سرباز ها و کشته شدن ۵ نفرشون دوباره بغض کردم.
این اولیش نبود و آخریش هم نیست.

کاربر : دایی‌.و

?توی اموزشی بودیم دقیقا نصف شب بود ساعت ۲ اینا
رزم شب بود و کلاسای پرتاب نارنجک
اون شب همه ساکت شدن به طوری ک صدای جیرجیرکا مغز ادمو میخورد...
خلاصه گروهان گروهان شدیم و پشت سر هم راه افتادیم
۳۰۰ الی ۴۰۰ نفر بودیم
توی یه خط میرفتیم وسط بیابون به ناکجا اباد
‏‎خودشون میدونستن کجا داریم میریم
مسعول اموزش اومد کلاسشو شروع کنه توی دل شب
نارنجکو برداشت و توضیحاتو داد و خلاصه گفت برید یه جا پناه بگیرید
‏‎رفتیم پناه گرفتیم
موقع پرتاپ نارنجک توی دستش منفجر شد
باورتون نمیشه سربازی نبود ک گریه نکنه
‏‎این بشر دست و پا نداشت ...

سربازیسربازمردانبیگاریروایت
. . .
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید