مقدمه:
?وارن فارل در کتاب «افسانهی قدرت مردان» دیدگاههای یکجانبهای را به چالش میکشد که ادعا میکنند جامعه تماما در اختیار و سلطهی مردان بودهاست. او با نشان دادن تجربهی مردان از بیقدرتی و دورریختنی بودن، به ما یادآوری میکند که تا چه حد نسبت به مردان نابینا بودهایم و در نتیجه نتوانستهایم محیط پرورش دهندهای را برای پسرانمان فراهم سازیم.
?تذکر : تجربهی مردان از بیقدرت بودن به این معنا نیست که زنان قدرت داشتهاند و تجربهی زنان از بیقدرت بودن به این معنا نیست که مردان قدرت داشتهاند.
? وارن فارل در ابتدای کتاب بیان میکند اگر از این کتاب در جهت انکار مشکلات زنان سوءاستفاده شود، آزردهخاطر میگردد، زیرا خود او بیش از ده سال از عمرش را صرف فعالیت برای حقوق زنان کرده و نقش پررنگی در موج دوم فمینیسم داشته است.
? چرا لازم است مردان را مورد مطالعه قرار دهیم؟ آیا تاریخ خود یک مطالعه بزرگ از مردان نیست؟
یکی از توجیهاتی که برای بیتوجهی به مردان بکار گرفته میشود این است که میگویند کل تاریخ مردان را مورد توجه قرار داده و حال لازم است به زنان توجه کنیم تا به برابری برسیم، اما خیر ! تاریخ تنها نقشهای سنتی را به مردان یادمیدهد، تاریخ به مردان میگوید باید فداکار باشند، باید شجاع باشند و ... اما کنون ما به زنان میگوییم میتوانند بین نقشهای سنتی و مدرن انتخاب کنند. در واقع توجهی که کنون نسبت به زنان وجود دارد زنان را از نقشهای سنتی رها میسازد ولی هیچچیزی وجود ندارد که مردان را از نقشهای سنتی رها سازد. بنابراین توجه به مردان و مطالعه مردان نیز مورد نیاز است زیرا توجه تاریخی به مردان(حتی اگر افسانه نباشد) نمیتواند مردان را از نقشهای سنتی رها سازد.
?چند موضوع که در این کتاب به آن پرداخته خواهد شد:
?پسران و پدران:
امروزه پسران در معرض آسیبهای زیادی قرار دارند، پسران با احتمال بالاتری از موضوعاتی مثل اختلال بیشفعالی، اعتیاد به بازیهای کامپیوتری و پورن رنج میبرند، پسران به طور متوسط سه سال در مهارتهای خوانش و نوشتاری از دختران عقبترند.
?غیاب پدر:
یکی از دلایل بحران پسران افزایش غیاب پدر است. تولد فرزندان خارج از ازدواج و همچنین افزایش نرخ طلاق باعث شده فرزندان بیشتری از غیاب پدر رنج ببرند، که به پسران و دختران آسیب میزند، پسران بیشترین آسیب را از غیاب پدر میبینند زیرا پدر نقش الهامبخشی برای پسر دارد که بسیار مهم است.
?زنان خوبند و مردان بدند :
امروزه دیدگاه مارکسیستی در دیدگاههای جنسیتی ما نفوذ کرده و مردان را به عنوان ستمگران تاریخی و زنان را به عنوان ستمدیدگان تاریخی میبینیم. تمامی تاریخ را یک اجبار پدرسالارانه در نظر میگیریم و نقش سیستم بقا را فراموش میکنیم که اینها باعث میشود مردان را شیطانانگاری کنیم. با افتخار به پیشرفت دخترانمان نگاه میکنیم در حالی که شاهد شکست پسرانمان هستیم.
?بازتعریفیِ دیدگاه پسران از هدفشان:
در گذشته ارزشمندی مردان و در نتیجه هدف پسران در سه چیز تعریف میشد: ۱-آماده شدن برای جنگآوری ۲-آماده شدن برای شغل ۳-آماده شدن برای نانآوری-محافظتکنندگی
تمامی اینها حال نابود شدهاند و هدف جدیدی هم برای پسران تعریف نشده. امروز آنها فقط به عنوان متجاوز، آزارگر، قاتل سریالی یا شخصیتهای بیوجدان شناخته میشود که در لیست دشمنان یک زن قرار گرفتهاند. شیطانانگاری مردان باعث شده دیگران زنان نتوانند به مردی اعتماد کنند، و البته باعث شده نیروی اتحاد و همجنسیاری میان زنان صورت گیرد که چنین اتحادی در بین مردان سلب شدهاست. حال چالش این است که به زندگی پسران هدف ببخشیم بدون اینکه با رویکرد مشابه، از شیطانانگاری زنان برای تقویت اتحاد میان مردان استفاده کنیم.
?به رسمیت شناختن نقش پدرانگی:
امروزه همچنان که بسیاری از پسران درامدی بیشتر از دختران دارند، بسیاری از دختران هم درامد بالاتری از پسران دارند. اگر این دختران، پسران کمدرآمد تر را به عنوان فرد مناسب ازدواج نشناسند و همچنان تمام ارزش یک مرد را در درامدش خلاصه کنیم، مادرانِ مجرد بیشتری خواهیم داشت و آسیبهای فقدان پدر بازتولید میشود. عدهای از پسران ممکن است در فرزندپروری بهتر از نانآوری عمل کنند و باید بجای اینکه این پسران را بازنده بدانیم، آنها را ارج دهیم و پدرانگی را به رسمیت شناسیم.
? پدرانگی به عنوان یک نقش در تمام عمر :
در گذشته، نقش تامین کنندگی یک مرد تا آخر عمرش ادامه داشت اما امروزه کمتر شغلی چنین است.
با جنبشهای حقوق زنان، گسترهی ارزشمندی زنان و حق انتخابهایشان افزایش یافت. اما ارزشمندی مردان همچنان محدود ماند.
قسمتهای بعد بزودی ...