ویرگول
ورودثبت نام
R F
R F
خواندن ۱۵ دقیقه·۳ سال پیش

پسران سرگردان : پنج فاکتوری که باعث بی‌انگیزگی پسران می‌شود


کتاب "پسران سرگردان : پنچ فاکتوری که باعث بی‌انگیزگی پسران می‌شود" نوشته‌ی "لئونارد ساکس" همانطور که از نامش پیداست به عواملی می‌پردازد که باعث بی‌انگیزگی پسران در زندگی و بخصوص حوزه‌ی تحصیل شده‌است. در اینجا سعی شده تا خلاصه‌ای از این کتاب ارائه شود. البته باید توجه داشته باشیم که نویسنده درباره‌ی جامعه‌ی آمریکا صحبت می‌کند و این مطالب الزاما حتی درباره‌ی دیگر کشورهای توسعه یافته نیز صدق نمی‌کند، همچنین می‌توان به ذاتگرایی و عقیده‌ی زیاد نویسنده به تفاوت میان جنس زن و مرد نقد کرد، اما بنظرم باز هم می‌توان از این کتاب یاد گرفت، در این خلاصه سعی کرده‌ام تاکید بر تفاوت جنسی را کمرنگ‌تر کنم و بیشتر بر موضوعاتی متمرکز شوم که در ایران نیز با آنها سروکار داریم.

مقدمه

نویسنده‌ی کتاب به ایالت‌های مختلفی سفر کرده و با والدین و پسران زیادی مقالات کرده، لئونارد ساکس وقتی از والدین می‌پرسد : «کدامتان پسری دارید که دارای در مدرسه‌ مشکل دارد، اما علت مشکلش روشن نیست» نیمی از والدین دست خود را بالا می‌آورند. والدینی که می‌گفتند پسرشان بارها در تست‌ آی‌کیو، نمرات بالای ۱۳۰‌ کسب کرده اما انگیزه‌ای برای یادگیری درس ندارد، پسرانی که علاقه‌ی شدید به خواندن موضوعات علمی تخیلی دارند اما علاقه‌ی کمی به مدرسه نشان می‌دهند، پسرانی که در مدرسه درگیر دعوا و زد و خورد می‌شوند و پسرانی که می‌گویند از مدرسه متنفرند‌‌. نویسنده می‌گوید : «من صدها خانواده را دیدم که در آن‌ها دختران در تحصیل موفقند، در حالی که برادرانشان به عقب رانده می‌شوند، اما خانواده‌هایی که برادر موفق باشد و خواهر به عقب رانده شود، بسیار نادر است» در این کتاب، نویسنده به پنج فاکتور می‌پردازد، که عقیده دارد باعث عقب راندن پسران آمریکایی در تحصیل و زندگی شده‌اند.

تذکر : بحث این کتاب به منظور ارائه راهنمایی و اطلاعات پیشینه است. هیچ چیز در اینجا نباید به عنوان راهنمایی برای درمان خاص هر فردی در نظر گرفته شود. به ویژه، هرگز نباید بدون مشورت با پزشک خود دارو را تغییر دهید یا قطع کنید.

فاکتور اول : تغییر در نظام آموزشی

تغییر در مهدکودک : از ۱۹۵۰ تا کنون، تغییرات زیادی در مهدکودک‌ها پدید آمده‌است. مهدکودک‌ها دیگر جایی برای نقاشی کشیدن و دنبال بازی نیستند بلکه به جایی برای یادگیری خواندن و نوشتن تبدیل شده‌اند. لئونارد ساکس به تفاوت جنسی میان دختران و پسران عقیده دارد، او می‌گوید برخی ناحیه‌های مغز، زودتر در دختران توسعه می‌یابند و برخی ناحیه‌ها نیز زودتر در پسران. یک پسر در سن شش یا هفت سالگی برای یادگیری خواندن و نوشتن آمده‌است اما دختران کمی زودتر.

وقتی در مهدکودک‌ها، خواندن و نوشتن آموزش داده می‌شود، بچه‌ها به دو گروه تقسیم می‌شوند : ۱- گروهی که برای این کار آماده‌اند و محبوب مربی می‌شوند (این گروه اغلب متشکل از دختران است) ۲- گروهی که برای این کار آماده نیستند و به عنوان گروه "احمق‌ها" تلقی می‌شوند (این گروه اغلب متشکل از پسران است). وقتی چنین اتفاقی می‌افتد، افراد گروه ۲ اعتماد به نفس خود را از دست می‌دهند و نسبت به مربی تنفر پیدا می‌کنند، همچنین حس می‌کنند که مربی نیز از آنها متنفر است، وقتی این بچه‌ها بزرگ می‌شوند، این احساسات را به تمام معلمان خود تعمیم می‌دهند. و عدم اعتماد به نفس، تنفر از مدرسه و ... این بچه‌ها را در تحصیل عقب‌تر و عقب‌تر می‌راند. نویسنده باور دارد که این تغییر در مهد کودک‌ها به دختران نیز آسیب‌ می‌زند و منجر به محدود شدن افق‌های آموزشی دختران می‌شود اما دختران به احتمال کمتری ممکن است بخاطر این موضوع به طور کلی از مدرسه جدا شوند.

آمریکا کشوری است که نسبت به اغلب کشورهای توسعه یافته، بودجه‌ی بیشتری صرف آموزشِ هر بچه می‌کند، اما بچه‌های آمریکایی نسبت به بسیاری از کشورهای توسعه یافته، نمرات پایین‌تری در تست‌های بین‌المللی دریافت می‌کنند. رتبه‌ی آمریکا ۲۵ و رتبه‌ی فنلاند ۱ است. سیستم آموزشی فنلاند چگونه است؟ هیچ آموزش رسمی تا سن ۷ سالگی برای کودکان وجود ندارد. در ۷ سالگی بچه‌ها برای آموزش دیدن آماده شده‌اند، بنابراین بچه‌های آماده، کمتر از مدرسه نفرت خواهند داشت و اگر بچه‌ها از مدرسه نفرت نداشته باشند، فرایند آموزش به آنان آسان‌تر است.

شناخت مبتنی بر تجربه و شناخت مبتی بر مطالعه : در بسیاری از زبان‌های اروپایی، برای واژه‌ی "شناختن" دو کلمه‌ی متفاوت وجود دارد، برای مثال در زبان آلمانی Kenntnis به معنای شناخت و دانشی است که از طریق تجربه بدست می‌آید و Wissenschaft به معنای شناخت و دانشی است که از طریق مطالعه حاصل شده‌است.

یک باور اساسی در سیستم آموزشی اروپایی وجود دارد که هر دو نوعِ "شناخت" ارزشمند هستند و باید تعادل میان آنها رعایت شود. اما سیستم آموزشی آمریکا، امروزه بیش از هر زمان دیگری، با کمبودِ احترام به Kenntnis (دانش حاصل شده از تجربه) مواجه هستند.

مطالعات روان‌پزشکی بنام René Spitz نشان داد که کودکان باید دارای یک محیط حسی غنی و تعاملی برای بوییدن، دیدن و شنیدن داشته باشند تا مغزشان به درستی توسعه یابد‌. نشان داده شده فقدان تعامل کودکان با فضای بیرون، ریسک ADHD را افزایش می‌دهد، از آن طرف، تعامل با محیط واقعیِ بیرون، با افزایش تمرکز در کودکان همراه است. با زیاد شدن تعامل کودکان با فضای واقعی، نرخ تشخیص ADHD در دختران و پسران کاهش یافته. در واقع آموزش به کودکان، مانند برنامه‌نویسی کامپیوتر نیست و نمی‌توان اطلاعات خام را بدون همراهی با تجربه و احساسات به کودکان آموخت. روند آموزشی جدید در آمریکا، به دختران و پسران آسیب زده اما پسران بیشترین آسیب را دیده‌اند.

بحران پسران : امروزه از هر چهار پسر سفیدپوست که والدینشان تحصیلات دانشگاهی دارند، یک پسر مهارت‌های خوانش سطح پایه را ندارد، این آمار برای دختران، یک دختر در هر شانزده دختر است. امروزه پسران کلاس دوازدهم در خواندن و نوشتن بدتر از بیست سال پیش عمل می‌کنند.

به گفته‌ی نورولوژیست Judy Willis، دانش آموزان برای داشتن عملکرد مطلوب در مهارت‌های خوانش، نه تنها باید مکانیزم خواندن را یاد بگیرند، بلکه می‌بایست عشق به خواندن را نیز در خود پرورش دهند.

اینکه کودکان چقدر در اوقات فراغت خود کتاب می‌خوانند، می‌تواند نشان دهنده‌ی علاقه‌ی آنها به کتابخوانی باشد. دختران بیشتر از پسران برای سرگرمی کتاب می‌خواندند، اما این شکاف جنسیتی، بین سال‌های ۱۹۸۰ تا ۲۰۰۵ افزایش یافته، البته نه به آن خاطر که دختران بیش از پیش کتاب می‌خوانند، در واقع نرخ کتاب خواندن دختران نیز کاهش یافته، اما کاهش کتابخوانی پسران بسیار شدیدتر بوده به طوری که ۹ پسر ازهر ۱۰ پسر، خواندن را متوقف کرده‌اند.

ارزیابی‌های زن‌محور : معلمان اغلب زن هستند و ارزیابی‌های معلمان، اغلب متناسب با توانایی‌های دختران است. برای مثال یک معلم انشا ممکن است به بچه‌ها بگوید :«تصور کنید بسیار چاق بودید و توسط همکلاسی‌ها اذیت می‌شدید و به شما "خوک" می‌گفتند, آنگاه چه حسی داشتید؟»

چنین سوالی، یک ارزیابی مناسب برای دختران است. دختران می‌توانند احساسات منفی خود را بهتر با کلمات توصیف کنند، از آن طرف، پسران چون مورد تحمیل‌ کلیشه‌های جامعه قرار گرفته‌اند، نمی‌توانند احساسات منفی خود را با کلمات بیان کنند، برای یک پسر، سوالی همچون «اگر جای او بودی چه‌کار می‌کردی» بسیار بهتر از سوالی همچون «اگر جای او بودی چه حسی داشتی» است. به این ترتیب دختران در انشا جلو می‌افتند، و این موضوع فقط مختص به انشا نیست.

شیوه‌ی مفید رقابت : سیاست‌های تحمل صفر، هرگونه نشانه‌ای از خشونت و رقابتگری را ممنوع می‌کنند، برای ورزش‌هایی مانند فوتبال ممکن است در مدرسه ممنوع شوند. هیچ داده‌ای وجود ندارد که بگوید سیاست‌های تحمل صفر باعث کاهش خشونت می‌شوند، برعکس، مشخص شده دانش‌آموزانی که دست به خشونت می‌زنند اغلب دانش‌آموزانی خجالتی‌اند که در ورزش‌های خشن مانند فوتبال شرکت نمی‌کنند. در واقع سیاست‌های تحمل صفر نه تنها خشونت را کاهش نداده‌اند، بلکه فقط باعث شده‌اند عده‌ای از دانش‌آموزان حس کنند به مدرسه و قوانین مدرسه تعلق ندارد و بجای مدرسه، تعلق خاطر خود را در بازی‌های ویدیویی جست و جو کنند‌.

در سی سال گذشته، با سیاست‌های تحمل صفر، مفهوم رقابت در حال محو شدن از مدارس هستند. اما برخی پسران برای پیشرفت به یک فضای رقابتی نیاز دارند. بنابراین می‌بایست نیاز تمام طیف‌ها را در نظر گرفت. یک نکته‌ی مهم درباره‌ی رقابت وجود دارد و این است که نتیجه‌ی رقابت باید نامعلوم باشد. به همین خاطر رقابت‌های فردی خوب جواب نمی‌دهند و به رقابت‌های گروهی نیاز است. اگر رقابت فردی باشد، نتایج دیگر نامعلوم نیستند : یک پسر ممکن است با خود بگوید من در فلان درس ضعیفم، برنده نخواهم شد پس تلاش هم نخواهم کرد. اما اگر رقابت گروهی باشد، دیگر مشخص نیست چه گروهی برنده خواهد شد و تک تک اعضا برای برنده شدن گروهشان تلاش خواهند کرد.

اگر پسر شما، از آن دسته پسرهایی است که به رقابت‌ علاقه دارد و می‌دانید که از تمام تلاشش در مدرسه استفاده نمی‌کند، پس می‌توانید از او بخواهید که با هم‌کلاسی‌هایش، با قرعه‌کشی دو گروه تشکیل دهند و در زمینه‌های مختلف درسی و ورزشی رقابت کنند، والدین با مدرسه نیز برای برنده در زمینه‌های مختلف جایزه‌ای تدارک ببینند. (توجه داشته باشید که پسر شما و دیگر اعضای گروه باید به رقابت علاقمند باشند، پسران زیادی وجود دارند که رقابت‌پذیر نیستند)


فاکتور دوم : بازی‌های ویدیویی

باید توجه داشت در این بخش، راجع به پسرانی صحبت می‌شود که به شدت به بازی‌های ویدیویی اعتیاد پیدا کرده‌اند، و حال باز هم قابل تعمیم به تمام این پسران نیست.

اگر به چنین پسری دستور بدهید که بنشیند، او احتمالاً می‌ایستد و اگر دستور دهید بایستد، احتمالا می‌نشیند. او چندان اهمیتی نمی‌دهد که ایستاده باشد یا نشسته. اما او باید بداند، و می‌خواهد شما هم بدانید، که او مالک تن خود و مسئول اعمال خودش است. حال تصور کنید در زمانی که احساس مالکیت بر تن و مسئول اعمالِ خود بودن، از او سلب شود، او چه خواهد کرد؟ به بازی‌های ویدیویی پناه می‌برد زیرا آنجا می‌تواند مالک اعمال خود باشد.

درباره‌ی پسرانی که به بازی‌های ویدیویی اعتیاد پیدا کرده‌اند، چه باید کرد؟ بازی‌های ویدیویی، علت بی‌انگیزه شدن پسران نیستند، بلکه فقط نشانه‌ای از بی‌انگیزه بودنِ پسران، برای جهان واقعی هستند. پس راهکار مناسب الزاما محدود کردن و سلب بازی‌های ویدیویی از پسران نیست. بلکه باید فعالیت‌های دیگری به آنها هدیه دهیم مانند فضای اکادمیک رقابتی، ورزش‌های رقابتی و ...


فاکتور سوم : دارو درمانی ADHD

از سال ۱۹۸۷ تا ۲۰۰۷، تعداد پسرانی که به دلیل ADHD، دارو مصرف می‌کردند ۳۰ برابر شده‌است. حال لئونارد سکس این ایده مطرح می‌سازد که باید بجای جست‌وجوی مشکل در مغز پسران، مشکل را در مدارس جست‌وجو کنیم. اما در سه دهه‌ی اخیر، چنین اقدامی صورت نگرفته و فقط تشخیص ADHD در پسران زیادتر و زیادتر شده‌است.

برای ADHD، داروهایی مانند ریتالین، آدرال، فکالین یا دگزامفتامین تجویز می‌شوند. برخی تصور می‌کنند اگر عملکرد کودک با چنین داروهایی ارتقا یابد، بدان معنی‌است که تشخیص ADHD صحیح بوده، اما یافته‌های John Gabrieli نشان می‌دهد که داروهای ADHD می‌تواند باعث ارتقای عملکرد کودکان نرمال نیز بشود.

حال ممکن این سوال ایجاد شود که اشکال استفاده از این داروها چیست؟ حتی مصرف کوتاه مدت این داروها می‌تواند باعث تغییر شخصیت شود و کودک را از یک شخصیت پذیرا، برونگرا و ماجراجو، به یک کودک تنبل تبدیل کند. طبق یافته‌های William Carlezon، این داروها می‌تواند به توسعه‌ی بخشی از مغز به نام هسته اکومبنس آسیب وارد کند. این بخش مسئول تبدیل انگیزه به عمل است. مشخص شده که بازی‌های ویدیویی نیز می‌توانند آسیبی مشابهی داشته باشند.

شرح یک ماجرا : روزی یک مادر به همراه پسرش به مطب لئونارد سکس می‌آید. پسرش تا کلاس دوم مشکلی نداشته. مشکل از کلاس سوم شروع شده و معلم می‌گوید پسر توجهی به کلاس ندارد. بنظر می‌رسد مشکل از زمانی آغاز شده که پسر را به دلیل استعدادش در نویسندگی خلاق و هنر، به کلاس‌های مستعد فرستادند. حال مادر با پافشاری از لئونارد می‌خواهد که برای پسرش داروهای ADHD تجویز کند. لئونارد آنها را به پیش یک متخصص می‌فرستد و او برای پسر دارو تجویز می‌کند. داروها اثرگذار نبودند، اما چهارسال بعد که پسر با لئونارد ملاقات کرد کاملا اوضاع فرق کرده بود. حال او یک پسر خوشحال بود که در مدرسه فوق‌العاده عمل می‌کند. وقتی لئونارد درباره‌ی راز این تغییر پرسید، مادرش گفت که او را از مدرسه‌ی A به مدرسه‌ی B منتقل کردیم. دکتر می‌پرسد که تفاوت این دو مدرسه چیست زیرا این هردو مدرسه فوق‌العاده‌اند، مادر می‌گوید که مدرسه A مختلط و مدرسه‌ی B پسرانه است. وقتی پسر در مدرسه‌ی A، در کلاس‌های خاص هنر و نویسندگی خلاق شرکت کرده، او تنها پسرِ کلاس بوده و این موضوع باعث شده احساس ناراحتی کند یا حس کند علاقه‌اش درست نیست، اما حال در مدرسه‌ی تک‌جنسیتی B تمام کسانی که در کلاس هنر و نویسندگی شرکت می‌کنند پسر هستند.

لئونارد سکس می‌گوید «ما نباید پسران را تحت دارودرمانی قرار دهیم تا با مدرسه متناسب شوند، بلکه باید مدارس را به گونه‌ای تغییر دهیم که متناسب پسران باشند.»

نکته ۱ : پسرانی هم وجود دارند که واقعا مبتلا به ADHD هستند و به دارو نیاز دارند. پیام این متن، این نیست که مصرف چنین داروهایی برای همه زیان آور است. این داروها می‌توانند واقعا برای افرادی مناسب باشند، از قطع یا شروع دارو بدون مشورت پزشک خودداری کنید.
نکته ۲ : چیزی به عنوان «بهترین نوع مدرسه برای پسران» وجود ندارد. پسران باهم متفاوتند. یک مدرسه‌ی رقابتی و تماما پسرانه ممکن است برای یک پسر مناسب باشد و برای یک پسر دیگر خیر. موضوع این است که بتوانیم از تمامِ ظرفیت آموزشی، برای تمام طیفِ پسران استفاده کنیم.


فاکتور چهارم : مختل‌کننده‌های غدد

سی تا چهل سال پیش، دختران در حدود دوازده یا سیزده سالگی بلوغ را آغاز می‌کردند و پسرها در حدود سیزده یا چهارده سالگی. امروزه معمولاً دختران در حدود سن نه سالگی بلوغ را شروع می‌کنند، در حالی که بلوغ پسران از ۱۴ یا ۱۵ سالگی شروع می‌شود.

لئونارد ساکس با ذکر رفرنس‌های مختلف، مواد شیمیایی، بخصوص مواد شیمیایی موجود در پلاستیک‌ها را علت این موضوع معرفی می‌کند، این مواد آسیب بخصوصی بر پسران دارند.

بیسفنول A یا فتالات، موجود در بطری‌های شیرِ کودک، به توسعه‌ی مغز پسربچه‌ها آسیب می‌رساند، بخصوص نواحی مربوط به حافظه و انگیزه، در پسران آسیب می‌بیند. پسرانی که در معرض این مواد قرار دارند نسبت به پسران دیگر، کنجکاوی کمتری دارند و یادگیریِ آنها، کندتر است. همچنین احتمال تشخیص ADHD نیز در آنها بالاتر است. این مواد و همچنین استروژن‌های محیطی، همچنین باعث کاهش تراکم استخوان پسران، و افزایش چاقی در آنها شده‌است. مشخص شده مادرانی که سطوح بالایی از فتالات در بدن خود داشتند، تقریباً ده برابر بیشتر احتمال داشت پسرانی به دنیا بیاورند که دستگاه تناسلی آنها، دارای ناهنجاری بوده‌است. همچنین نسبت به سی سال گذشته، احتمال ابتلا به سرطان بیضه ده برابر بیشتر است. حتی امروزه، خطر ابتلا به سرطان بیضه در دانمارک (کشوری با مواد پلاستیکی زیاد) تقریباً ده برابر بیشتر از خطر ابتلا به سرطان بیضه در لیتوانی است.

در اینجا توصیه‌های دکتر سوان برای مراقبت از پسران آورده شده‌است:

  • اسباب‌بازی‌های وینیل نرم یا پستانک‌های ساخته شده با فتالات را به پسرتان ندهید
  • به دنبال محصولاتی باشید که برچسب «بدون پی‌وی‌سی» دارند.
  • غذای کودکان خود را در ظروف پلاستیکی در مایکروویو نپزید. به جای آن از شیشه یا سرامیک استفاده کنید.
  • هنگام گرم کردن یا گرم کردن غذا در مایکروویو، به جای بشقاب، از کاسه استفاده کنید.
  • از بطری های پلاستیکی برای نوشیدنی های خود اجتناب کنید.
  • به دندانپزشک خود اجازه ندهید سیلانت را روی دندان های فرزندانتان بگذارد مگر اینکه دندانپزشک به شما اطمینان دهد که سیلانت ها فاقد فتالات هستند.


شکست در به راه افتادن

لئوناردساکس در این بخش، داستان پسرانی را تعریف می‌کند که در دانشگاه خوب عمل نمی‌کنند، به دنبال یادگیریِ حرفه‌ نمی‌روند و کارشان این است که در خانه‌ی والدین زندگی کنند، استقلال برای این پسران بی‌معنی‌است. حدود ۲۰٪ پسران آمریکایی، امروزه شغلی ندارند و به دنبال شغل نیز نمی‌گردند. از آنجایی که این بخش، بیشتر مجموعه‌ای از داستانک‌های متعدد است، به ارائه‌ی دیدگاهِ وارن‌فارل و برخی ماسکولیست‌ها، در این موردِ علت این موضوع می‌پردازم.

طی هزاران سال، مرد بودنِ و مردانگی بر اساس جلبِ رضایت زنان تعریف شده‌اند. مرد کسی بوده که می‌توانسته از زن محافظت کند و او را تامین نماید. لازمه‌ی توان محافظت و تامین کنندگی، دستیابیِ مرد به مقداری از موفقیت بوده‌است، و این موفقیت، فرودستیِ مردان پنهان می‌کرده‌است.

حال زن، به عنوان سوژه، رضایتمندی خود را در چیزی بجز «تامین شدنِ مستقیم از طرف مردان» یافته‌است. بنابراین مرد به عنوان ابژه، هدف پیشین خود برای موفقیت را دست می‌دهند، و پوششی که بر فرودستیِ مرد وجود داشت از میان می‌رود. کنون می‌توانیم فرودستی مردانه - که همواره وجود داشته اما از ما پنهان شده - را ببینیم : امروزه در آمریکا، پسران بیشتری نسبت به دختران، از ترک خانه‌ی والدین و مستقل شدن، عاجزند. مسئله‌ی این پسران، ناتوان بودن یا هوشِ کم نیست. بسیاری از این پسران فوق‌العاده باهوش و با استعدادند، اما از استعداد و ظرفیت خود استفاده نمی‌کنند، زیرا انگیزه‌‌ی آنان سلب شده‌است. اما چگونه؟

ما به دخترمان یاد می‌دهیم که خود را دوست داشته باشند، برای استقلال خود تلاش کنند و هویتِ خود را دریابند، اما در همین حال، به پسران یاد می‌دهیم که موفقیتِ آنان، باید در گروی نجات زنان باشند. ما شوالیه‌ای را برای پسران توصیف می‌کنیم، که گرچه ثروت، دانش و قدرتِ فراوانی دارد اما همچنان می‌بایست برای "مرد شدن" به قلعه‌ی مخوفِ بالای کوه برود، با اژدها بجنگند و پرنسسی را نجات دهند. ما هیچگاه تصویرِ موفقیت و استقلال را، بدونِ وجود یک زن، برای پسران ترسیم نمی‌کنیم. به همین علت، وقتی زنان می‌گویند «به مردی نیاز نداریم»، کل انگیزه‌ی یک مرد از بین می‌رود، زیرا جامعه او را در جهت بردگی برای زنان، آماده کرده‌است. حال راهکار چیست؟

ما باید شجاع باشیم و به پسران نیز بگوییم «مردان به هیچ زنی نیاز ندارند»، ما باید استقلالِ واقعی را به پسران یاد دهیم، و در تصویری که از موفقیت مردانه ترسیم می‌کنیم، فقط مرد بگنجانیم و نه مردی که نیاز دارد یک زن را نجات بدهد.


فاکتور پنجم : فقدان الهام‌بخش‌های مردانه

در پنجاه سال اخیر، الهام‌بخش‌های مردانه که برای پسران وجود داشت، از میان رفته‌اند. با برداشته شدن تابوی طلاق، و در نظر گرفتن این موضوع که بیش از هشتاد درصد حضانت‌ها به مادر می‌رسد، تعامل پسران با پدر کمتر شده‌است. فقدان تعامل پسر با یک مرد بزرگسال، در مهدکودک و مدرسه هم ادامه پیدا می‌کند، زیرا تقریبا تمام مربیان مهدکودک، کودکستان و دبستان‌ها زن هستند. این موضوع باعث می‌شود پسران درکی از مرد بودن نداشته باشند، برای مثال مشخص شده یکی‌ از علل افت پسران در مهارت‌های خوانش، این است که پسران، کتاب خواندن را یک عمل زنانه می‌دانند، زیرا آنها هیچ مرد بزرگسالی را در حال کتاب خواندن ندیده‌اند. تبلیغ نقش مردان در مهدکودک، دفاع از برابری حضانت برای پدران و ایجاد گروه‌های مردانه برای تعامل با پسران، می‌تواند به حل این معضل کمک کند.


جمع‌بندی

تغییر در نظام آموزشی، نیازهای پسران و دختران را نادیده گرفته و به هردو جنس آسیب زده اما پسران در برخی حوزه‌ها آسیب بیشتری دیده‌اند. اگر قدرت داشتیم مهدکودک را دوباره به محلی برای بازی کودکان بدل می‌کردیم و نه محلی برای آموختن خواندن و نوشتن. در مدارس تعادل بیشتری میان دانش مبتنی بر تجربه و دانش مبتنی بر مطالعه ایجاد می‌کردیم و فرمت رقابتی را برای دانش‌آموزان رقابتی فراهم می‌ساختیم. در فاکتور دوم به بازی‌های ویدیویی پرداختیم و باید این نکته را متذکر شد که بازی‌های ویدیویی عامل نیستند بلکه خودشان یک نشانه‌اند که می‌بایست فعالیت‌های دیگری به فرزندانمان هدیه دهیم. در فاکتور سوم به ADHD پرداختیم : می‌بایست در تشخیص این اختلال محتاط عمل کنیم و در نظر داشته باشیم بهتر است بجای تلاش برای تغییر فرزندانمان، نظام آموزشی را تغییر دهیم. در فاکتور چهارم نقش مواد شیمیایی را دانستیم و در فاکتور پنجم، به اهمیت وجود الهام بخش‌های مردانه برای پسرانمان پی بردیم. امید است که بتوانیم یک نظام آموزشی بدون تبعیض برای پسران و دخترانمان توسعه دهیم.


برای دریافت کتاب پسران سرگردان اینجا کلیک کنید.

پسرانتحصیلleonard saxboys adrift
. . .
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید