امروز اتفاقی یه نفر رو دیدم تو کارولینای آمریکا که بعد از ۳۰ سال کار کردن در یک شرکتی بازنشسته شده بود، جمله ای که نوشته بود: « بعد از ۴۵ سال کار، حدود سی سال در شرکت فلان، بازنشسته شدم، خیلی مشتاقم برای ماجراجویی ها آینده ( بعدی ) »
من از خیلی وقت پیش به این موضوع که ما بخش بزرگی از عمرمون رو کار میکنیم توجه داشتم، به نظرم ما کار نمی کنیم که یه روز در پیری با هزار درد و مرض بخایم بازنشسته بشیم و تازه بریم مسافرت چند ماهه و فعالیت هایی که تا اون روز بخاطر کار عقب انداختیم مثل یادگرفتن خلبانی، یا اسکای دایو! یا هرچیزی شبیه بهش.
ما کار رو باید جزئی از ماجراجویی عمرمون بدونیم و طوری کار کنیم که انگار بازنشسته ایم و دستمون بازه برای ادغام کار و زندگی آزاد؛ ترجیح میدم تا ۸۰ سالگی کار کنم و هر روز حس کنم که منتظر روزی برای آزادی و رهایی از کار ننشسته ام، این یعنی کل عمرم برای لذت، خوشبختی و مفید بودن( حسش ) کار کردم و در کنارش مسافرت طولانی، خلبانی، اسکی، تنیس و هر چیزی که نیاز به زمان آزاد داره رو انجام دادم