
تو اینجایی
در ابعاد آغوشم
در هالهی پر روح تنم
تو در امتداد رگهای خونین خلأ
و لمس عرفانی که از ازل زاده شده،
در درون خالی من
تو اینجایی و از "هیچ" زاییده شدی در این جان
و "هر" میگردی در سرم
تو را از درون میخوانم
در اعماق نسیانی که تو میدانی
و از دوردست تو را میخواهد تنی، اینسان
به رستاخیز آغوشم بیا
آذر ۹۹
به تو.. که یادم دادی، هنوزم میشه...