ویرگول
ورودثبت نام
The one with the dreams
The one with the dreamsمیدانم من هم خیلی زود به رهگذری در خیابان سان خوان تبدیل خواهم شد اما در حال حاضر کسی هستم که هنوز به خاطر می‌آورد، یا به خاطر میآورد هنوز..
The one with the dreams
The one with the dreams
خواندن ۱ دقیقه·۵ سال پیش

و جنگی دیگر گونه آغاز خواهم کرد


سری را به دار می آویزم

که تنی به خویش ندارد

و جانی که نمی‌رود از تن

و پاها و دست هایی که پر پر نمی‌زنند

سری را به آغوش میکشم که

تن داشت روزی

تنی که هوای کوچ داشت به سر

به عمق بیگانگی رسیدن از این خاک

که ویرانه گاه خاموش ما سردر گریبانان سر تا سر عدم،

به بطن بیگانگی رسیدن از جا پای نیاکانمان

که رقصیده‌اند شبی و پای کوبیده‌اند از شادی

در این رنگین خاک خونین امروز

به گوش سپردن به نوای آکاردئونی میان کوچه‌ای تنگ

برای به پا داشتن یک جشن

به شنیدن صدای کوفتن پای سربازان

به تیر مشقی و تمرینی بر مغزهای جوان ما

سری را به دار می‌آویزم

سری که هوای عاشقی دارد میان ویرانگی‌ها و خرابه‌های جغرافیای زمین

ردای آواز به تن میکنیم

و پای برهنه به جوخه‌ی اعدام با نگاهی به پیش و پس

سری را به دار می‌آویزم

سری که آوای توست در تنش

و جانی که می‌آید به تن

و تنی را که جانی دوباره میگیرد

برش میدارم و جنگی دیگر گونه آغاز خواهم کرد

آذر ماه۹۹


۲
۱
The one with the dreams
The one with the dreams
میدانم من هم خیلی زود به رهگذری در خیابان سان خوان تبدیل خواهم شد اما در حال حاضر کسی هستم که هنوز به خاطر می‌آورد، یا به خاطر میآورد هنوز..
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید