پرسشوپاسخ با «امیرعباس ربیعی»، نویسنده و کارگردان فیلم «لباسشخصی»
پس از تماشای فیلم لباسشخصی در جشنوارۀ فجر، بهسبب موضوع تاریخی و حساس این فیلم و مستقل از جنبۀ هنری آن، تصمیم گرفتیم که با مطالعۀ گسترده و مشورت با محققان این عرصه، به راستیآزمایی تاریخی این اثر بپردازیم. در این روند، به دادهها و اطلاعات تاریخی و تحلیلهای سیاسی تازهای دست یافتیم که باعث شد در مورد ادعاهای اساسی مطروحه در فیلم دچار تردید اساسی گردیم. به این ترتیب برآن شدیم که مصاحبهای با کارگردان این اثر ترتیب دهیم تا سؤالات و ابهامات خود -که آنها را متوجه زیربناییترین مدعیات فیلم میدانیم- با ایشان درمیان گذاشته و به پاسخهای ایشان گوش سپاریم؛ مباد یکطرفه به قاضی رفتهباشیم. متأسفانه بهدلایل شخصی، آقای ربیعی، حاضر به مصاحبۀ حضوری یا مجازی نشدند و سؤالات برای ایشان ارسال گردید و لطف کردند پاسخهایشان را برای ما ارسال نمودند؛ بدینترتیب، علیرغم میل ما، مصاحبهای شکل نگرفت و امکان بحث و بهچالشکشیدن پاسخهای ایشان برای ما و فرصت پاسخگویی کامل و مفصّل برای ایشان، فراهم نگردید. با این حال، تیم ما همّت بر این گمارد تا سؤالاتش نفتی باشد بر آتش آگاهی؛ باشد که تاریکیها زدوده شوند.
آقای کارگردان در نشست خبری فیلم در جشنوارۀ فجر، اینگونه به مطالعات خود اشاره میکند: «ما یک شانسی که آوردیم، این بود که خسرویی که در فیلم میبینید، مهدی پرتوی زنده بود و من ایشان را بیواسطه دیدم، 15 ساعت با او حرف زدم. نیروهای امنیتیای را که درگیر پرونده بودند، به زحمت پیدا کردم؛ با آنها صحبت کردم. نزدیک به 5000 صفحه سند بازجویی خواندم؛ از آقای کیانوری، رحمان هاتفی، مهدی پرتویی، هوشنگ اسدی، احسان طبری، آقای عمویی و دیگران. کتاب خاطرات آقای کیانوری را خواندم. کتاب خود حزب توده؛ یک کتاب قطوری دارد که از تأسیس تا فروپاشی نوشته شده؛ آنها را خواندم. فیلمهای مستقیم دادگاه افسری را کامل دیدم. فیلمهای دادگاههای حزب توده را دیدم. فیلمهای مختلفی دیدم که اینها منابع تحقیقم بود». درحالیکه در گفتوگو با ما اعلام کردند: «ابتدا بگویم که سؤالات شما پیرامون پژوهش و واقعیت تاریخی ماجراست و همانطورکه میدانید کار مشاور تحقیقی و تاریخی داشته؛ بنده در حیطۀ مسائل هنری کار بیشتر ترجیح میدهم صحبتکنم. برای جوابهای مفصل، با مشاوران تاریخی کار میتوانید صحبت کنید؛ به همین خاطر، مجبور هستم سؤالات شما را خیلی مختصر پاسخ دهم و مباحث تحقیقی و پژوهشی آن نیاز به صحبت آن دوستان دارد».
حال پرسشوپاسخ ترنج با او را میخوانیم:
+ در باب ماجرای حزب توده، هنگامی که به نقلقولها، خاطرات و مصاحبههای مسئولان بلندپایۀ آن زمان رجوع میکنیم، شاهد اختلافات و تناقضات آشکار و اساسی بین آنها هستیم. چگونه توانستید در میان این تناقضات، راه خودتان را پیدا کرده و به صحّت سناریوی خودتان اطمینان پیدا کنید؟
اختلافنظر در این ماجرا مقداری زیاد است؛ دربارۀ حزب توده، کسانیکه درگیر ماجرا بودند، بچههای بخش چپ اطلاعات سپاه آن دوره بودند؛ صحبت و مصاحبهای هم از آنها موجود نیست و من هیچجایی ندیدم که مصاحبه یا صحبتی بکنند. بازگوییهایی که در اینترنت یا کتابها یافت میشود، صحبتهای افراد مرتبط و مستقیم نیستند. برای رسیدن به نگاه درستی از اینکه چه اتفاقی در آن زمان افتاده، سعی کردیم به سراغ افرادی برویم که بدون واسطه درگیر ماجرا بودند و خداراشکر، دو طرف ماجرا زنده بودند و ما توانستیم با هر سختیای بود اینها را پیدا کنیم و با آنها صحبت کنیم. از طرفی توانستیم با آقای «مهدی پرتویی» که رئیس تشکیلات مخفی حزب توده بود و در تهران زندگی میکرد، ساعتها مصاحبه کنیم. فایل صوتی این مصاحبهها هم موجود است و انشاالله اگر زمانی بسترش فراهم شد، شاید منتشر کنیم. از طرف دیگر بچههای اطلاعات سپاه که درگیر ماجرای حزب توده بودند هم جز یکی دو نفرشان که در جنگ به درجۀ شهادت رسیدهبودند، بعضی در عرصههای سیاسی حضور داشتند و برخی بازنشسته شدهبودند؛ ما توانستیم به زحمت چند تن از آنها را پیدا کنیم و ساعتها با آنها نشستیم صحبت کردیم و تقریباً دو طرف ماجرا که حرفهایشان را گفتند، ما تقریباً حقیقت ماجرا را فهمیدیم.
+ برخی از افرادی که به لحاظ رویکرد، جزء مخالفان سرسخت حزب توده و موافق برخورد صورتگرفته با آنها هستند، مواردی را در فیلمنامۀ شما ذکر میکنند و معتقدند که آنها «دروغ» یا «تحریف واقعیت» هستند؛ برای نمونه، حضور شخص ساواکی پشت ضربۀ اطّلاعات سپاه به حزب تودۀ ایران در فیلم، که آن را کذب میدانند؛ یا اینکه در قسمتی از فیلم آمده که «کوزیچکین» بعد از ضربۀ اوّل به حزب توده (17 بهمن 1362)، از ایران فرار میکند و به انگلیس پناهنده میشود؛ درحالیکه در واقعیت، کوزیچکین بیش از 8 ماه پیش از ضربۀ اوّل از ایران فرار کرده بود (13 خرداد 1361) و یا میگویند در قسمت پایانی فیلم، توضیح داده میشود که در مقرهای حزب، اسناد طرحهای کودتایی بهدست آمده؛ که این را هم بنابر مدارک خود کذب میدانند. چه پاسخی در مقابل این قبیل انتقادات، که حتّی ترتیب وقایع در فیلم را هم غلط میدانند، دارید؟
گفتید برخی که درگیر ماجرا بودند، گفتهاند بعضی اتفاقات فیلم تحریف یا کذب است. اولاً بنده اطلاع ندارم از جانب چهکسی نقلقول میکنید؛ چون من آدمهای درگیر این ماجرا را تقریباً میشناسم و باید بدانم ایشان چهکسی است که بعد متوجه بشوم درگیر ماجرا بوده یا نه! شاید آنها پژوهشگرهایی هستند و در این حوزه تحقیق کردهاند؛ که باید دید منابعشان چیست؛ آیا با توجه به منابع موجود در اینترنت و کتابخانهها و کتب خاطرات است؟ ما آن منابع را زیاد موثق نمیدانیم؛ نه به این جهت که دروغ باشند یا ناقص و تحریف ماجرا؛ نه اینگونه نیست؛ همانطور که پیشتر گفتم، این منابع، از آدمهای درگیر با ماجرا نیست و از آدمهای درگیر ماجرا اطلاعاتی بیرون نشر داده نشده؛ دو اینکه بنده فیلمساز حوزۀ داستانی هستم و اگر قرار بر آن بود که فیلم مستند بسازم، قطعاً فیلم دیگری میساختم. این بدین معناست که در فیلم داستانی بهدلیل اینکه واقعیتهای تاریخی اتفاقات دراماتیکی ندارند، بهاجبار برای دراماتیککردن داستان مجبوریم تغییر ایجاد کنیم. این تغییرایجادکردن گاهی اوقات اضافهکردن است؛ گاهی اوقات کمکردن است. اما تلاش همیشه بر این است که ماهیت اصلی ماجرا تحریف نشود. به تعبیر دیگر، چیستی ماجرا و حقیقت نباید دستخوش تحریف و تغییر شود؛ اما ما باید چگونگی ماجرا را دراماتیک کنیم و به این ترتیب، چگونگی ماجرا دستخوش تغییر است. حال باید دید رویکرد کسانیکه با فیلم مواجه میشوند چیست؛ اگر رویکرد پژوهشی داشتهباشند، خب اینها متخصص حوزۀ فیلمهای داستانی و ادبیات نمایشی نیستند و شاید درک درستی از این فضا نداشتهباشند و خیال کنند که یک فیلم سینمایی باید موبهمو چگونگی رفتارها را بیان کند و عین واقعیت باشد؛ خب اگر عین واقعیت باشد که جذابیت دراماتیک ندارد. باید شخصیتپردازی شود و چگونگی ماجرا باید دراماتیک باشد. تحریف هنگامی رخ میدهد که ماجرایی را که رخ داده منکر شویم؛ برای مثال، در فیلم ما، اینکه ماهیت حزب توده چه بوده، شبکۀ مخفی بوده یا خیر و چهکاری انجام میداده، چه خیانتی میکرده؛ اینها واقعیتهای تاریخ است که نباید تحریف شود؛ اما اینکه فلان آدم چه تاریخی از کشور خارج شده یا اینکه فلان شخصیت در چگونگی ماجرا بوده یا نه و...، اینها بهنظرم مسائل قابلبحثی نیست و به نظر من هیچکدام هم خدشهای به ماهیت اصلی ماجرا نمیزند.
من در پاسخ به سؤال اول توضیح دادم که شخصیتهایی که اسم میبرید، مسئولان آن دوره هستند که هیچکدام با جزئیات، درگیر این پرونده و نقلقولهایی که شده، نبوده؛ کلیت حرفهایشان از روی گزارشهایی بوده که به دستشان رسیده. نامۀ آقای «کیانوری» به آقای «خامنهای»، هیچ سندی بر تبرئۀ ایشان نیست و در این نامه از سختگیریهایی که در بازداشتگاه به ایشان شدهاست گلایه میکند؛ اما در هیچجای این نامه نمیگوید که زیر این سختگیریها اعتراف کردم و واقعیت ماجرا هم این نبوده. ما در فیلم هم این مسئله را آوردیم؛ بههرحال بازجویی در این پرونده مقداری سختگیری میکرده و از اطلاعات سپاه پیگیری شد و قائله خوابید. علت این سختگیریها هم ماجرای جاسوسی حزب توده نبود؛ بلکه آنها در بخشی از اعترافاتشان بحث کودتا را مطرح کردند و پیچیدگی کودتا منجر به یکسری اتفاقات شدهبود و ... باید نشست پژوهشی برگزار شود که پژوهشگران جمع شوند و در مورد این ماجرا بحث کنند. اما دلیل اینکه به یک روایت صریح رسیدیم، دسترسی به منابع اصلی و بدون واسطۀ ماجرا بود و ما متکی به مصاحبههای آقایان «هاشمی» و «رضایی» و «حجاریان» نبودیم؛ بهدلیل اینکه هیچکدام بهصورت مستقیم درگیر ماجرا نبودند؛ البته با واسطه بودند.
+ اگر جاسوسی سازمانیافته یا کودتایی در کار بوده است، چگونه در سالهایی که نظام در عمل نشان داده که ابایی از اعدام افراد خردهپا هم نداشته، افرادی چون کیانوری، فیروز، طبری، عمویی و حتّی مهدی پرتویی که مسئول سازمان غیرعلنی حزب توده بود، اعدام نمیشوند؛ درحالیکه اتّهامی که در فیلم مطرح میشود، جزایی جز اعدام ندارد. چه شخص توبه کند، چه نکند؛ چراکه بحث جاسوسی، خیانت و کودتا مطرح است. وجود چنین ناهمخوانی بین جنایت و مکافات را چطور توجیه میکنید؟
دربارۀ اینکه اگر اینها جاسوسی کردهاند چرا اعدام نشدند و اینکه اعدام نشدند دلیلی بر این است که جاسوسی نکردهاند، نه (با خنده)؛ این بحث دیگری است. اینکه بعد از دستگیری چه اتفاقی افتاد، در دادگاهها چه حرفهایی زده شد و تقریباً کادر اصلی و مرتبط با حکم جاسوسی حکم اعدامشان هم آمد اما به دلایلی –که قصههای جالبی دارد- لغو شد؛ مثلاً شخصی که مسئول پروندۀ اینها بوده، یکی از کسانی بوده که جلوی اعدام اینها را میگیرد؛ زیرا معتقد بودند که اینها واقعاً بریدهاند؛ به هرحال غفلتی هم رخ داده بوده و اینگونه نبوده که اعضای بدنۀ حزب توده در حال خیانت به کشور بودند؛ بلکه تحتتأثیر ایدئولوژی خاصّی مرتکب جرم و جاسوسی شدهبودند؛ اما اینکه قاضی حکم اینها را بعداً لغو کرده یا نکرده، اینها دلیل بر این نیست که جاسوسی درکار بوده یا نه.
نکتۀ مهمی که هست، این است که اینطور هم نبوده که کسی اعدام نشدهباشد؛ اعضای کادر نظامی، یعنی نفوذیهایی که در ارتش بودند، از جمله ناخدا «افضلی» و سپهبد (سرهنگ) «کبیری»، «عطاریان» و نه رده مسئولان دیگر ارتش که درگیر جاسوسی بودند، همگی محکوم شدند و همان وقت هم اعدام شدند. پس اولاً این فرض که کسی اعدام نشده غلط است؛ و کسانیکه در حوزۀ نظامی به بحث جاسوسی مرتبط بودند اعدام شدند؛ اما اینکه چرا رییس شبکۀ مخفی، آقای پرتوی، یا آقای کیانوری (دبیرکل حزب تودۀ ایران) اعدام نشدند، دلایل و جنبههای مختلفی دارد که باید در اینباره بحثهای مفصلتری شود.
+ شما در فیلم، بدون اشاره به شکنجههای اعمالشده بر سران حزب تودۀ ایران، در انتها فیلمهای اعترافات و دادگاههای اعضا و سران حزب و اقرار آنها را به جاسوسی، بهعنوان مهر تأییدی بر مدّعای خود استفاده کردهاید؛ درحالیکه همان افرادی که در آن فیلمها با شمایلی درهمشکسته و تصنّعی آن اعترافات را کردند و بعدها به دلایلی که شاید آقای حجّاریان (از مسئولان اطلاعات نخستوزیری در آن دوره) به آنها اشاره کرده (در مصاحبه با ماهنامۀ اندیشۀ پویا شمارۀ 2)، از اعدام و حتّی حبس ابد تخفیف خوردند و به زندگی خود ادامه دادند، آن اعترافات را در اثر شکنجه و فاقد اعتبار دانستند؛ از جمله خود کیانوری (نامۀ کیانوری به خامنهای) و «عمویی» که بهعنوان مجری از او بهره میبردند. علاوهبر این، درگذشت 11 نفر از اعضای کمیتۀ مرکزی حزب در جریان بازداشتگاه، خود شاهد این شکنجههاست. چگونه از این فیلمها که بعد از گذشت سالیان، ماهیت تبلیغاتی آنها برملا شده، بهعنوان سند در فیلم استفاده کردید؟
راجعبه بحث شکنجه، در فیلم به سختگیری بازجویی اشاره شده؛ اما شکنجه بهخاطر مسئلۀ اعتراف نبوده، بعد از دستگیری اینها میبُرند و اعتراف میکنند تا به بحث کودتا میرسند و به دروغ به برنامۀ کودتا اعتراف میکنند. این موضوع شرایط را بحرانی میکند که باعث انحراف پرونده میشود و این شیطنت از جانب خود اعضای حزب توده انجام شده و حتی زمانی (به دروغ) برای آن معین کردهبودند؛ در این قضیه، افرادی مثل «هوشنگ اسدی» مرتبط بودند و اینکه غرض از چنین اعتراف دروغی چه بوده، تحلیل زیاد است.
اولاً که ما به شکنجه اشاره کردیم و ثانیاً اینکه آنها براساس شکنجه اعتراف کردهاند، درست نیست و اعترافات قبل از بحث کودتا رخ داده. اعترافات تلویزیونی هم پیشنهاد خود اعضای حزب توده بوده. از شخصیت چندگانۀ آقای «عمویی» نیز تحلیلهایی موجود است. اینها تماماً نقلقولهایی است که از جانب مهدی پرتویی میشود؛ که اینها در فضای زندان برای راحتکردن شرایط، خودشان را بُریده نشان دادند و آقای عمویی خودش پیشنهاد داد که مجری شود و... اینها بحثهای مفصلی است.
درمورد صحبتهای آقای حجاریان، این نکته مهم است که اطلاعات نخستوزیری که ایشان از مسئولان آن بودند، بهطور کلی مخالف ضربه به حزب توده بوده و طبیعی است که الآن هم نسبتبه ضربۀ اطلاعات سپاه به حزب توده موضع (منفی) داشتهباشد. ما اتفاقاً با مسئولان اطلاعات نخستوزیری آنزمان هم صحبت کردیم؛ از جمله شخصی که با ماهنامۀ «اندیشۀ پویا» مصاحبه کردهبود و بعد به نام آقای حجاریان چاپ کردند؛ ولی ما با همان شخص درگیر ماجرا صحبت کردیم و اتفاقاً وقتی ایشان فیلم را دید، خیلی از صداقت و انصاف در روایت ما ابراز رضایت کرد؛ چراکه ما خیلی از نکاتی که ایشان اشاره کرد، در فیلم آوردیم.
+ اتّهام کودتا، به دلایل مختلفی و توسّط افراد بسیاری، بیاعتبار تلقی شده و در فیلم هم به این موضوع اشاره میشود. امّا دربارۀ اتّهام جاسوسی، انتقال اطّلاعات بهخودیخود جاسوسی به حساب نمیآید؛ مثال آن حزبالله لبنان است؛ که با وجود اختلاف عمیق با دولت این کشور، همواره به وابستگی به ایران اقرار میکند. در واقع حزبالله لبنان، عنصری از محور مقاومت ایران برابر آمریکاست و بر کسی پوشیده نیست که اطّلاعات از طریق حزبالله به ایران میرسد. این گروه، براساس دستورات ایران و منافع محور مقاومت اقدام میکند و نه منافع ملّی لبنان؛ در اینجا خیانتی به جبهۀ مبارزه علیه آمریکا صورت نمیگیرد. چگونه درمورد توده میگویید با انتقال اطّلاعات، جاسوسی و خیانتی در مبارزه با امپریالیسم آمریکا که ظهورش در آن سالها، جنگ تحمیلی عیله ایران بود، صورت گرفته؛ در حالیکه در آن زمان، شوروی پرچمدار مبارزه علیه امپریالیسم بود؟
دربارۀ اینکه صرف دادن اطلاعات جاسوسی هست یا خیر؛ که این نه در حیطۀ بنده است و نه در حیطۀ شما. باید مسئولان امنیتی نظر بدهند. اما طبیعی است هنگامیکه یک نفر فرماندۀ نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی است و جمهوری اسلامی هم با صدای بلند میگوید: «نه شرقی، نه غربی»، و شوروی دشمن اوست، در این رده قسم خورده و اطلاعات فوقسری و حتی نهچندان محرمانه را انتقال بدهد، اینکه مصداق جاسوسی هست یا نه، هر عقل سلیمی میگوید که این جاسوسی است. تشابهی هم که با حزبالله لبنان شده، اینها بحثهای ایدئولوژیکی هست که باید جواب داده شود؛ اما این قیاسی معالفارق است؛ زیرا ایران دشمن لبنان نیست؛ اما شوروی دشمن ایران است.
+ گفتمان شوروی، مبتنی بر انترناسیونالیسم و جهانوطنی است؛ به همین خاطر، حامی تمام جنبشهای انقلابی علیه امپریالیسم آمریکا بود. تضاد بنیادین شوروی و آمریکا غیرقابلانکار است؛ البته شوروی تاکتیکهای خود را برای این مبارزه داشت و گاهی عقبنشینی میکرد؛ امّا بر مواضع خود استوار بود ؛تا آنجا که هنگامیکه توان ایستادگی مقابل امپریالیسم را در خود ندید، فروپاشی را به انحلال در مناسبات امپریالیستی ترجیح داد. در فیلم بهگونهای نشان داده میشود که گویی در جنگ تحمیلی، شوروی حامی صدام است؛ اگر بهصورت پیشفرض آمریکا را حامی صدام بدانیم (چیزی که در فیلم به آن اشاره نمیشود)، به تناقض برنخواهیمخورد؟
در بحثهای پژوهشی سیاسی و امنیتی که چرا شوروی و آمریکا هردو از صدام حمایت میکنند و...، من نباید جوابی بدهم و کسانی دیگر باید جواب دهند.
+ بیان امام خمینی، بعد از انقلاب 57، هم علیه کمونیستها و هم علیه لیبرالها بود؛ امّا در ابتدای انقلاب، همانطور که گوشهای از آن را شما به تصویر کشیدهاید، تمام گروههای چپ (از جمله چریکهای فدایی اکثریت وحزب توده) از صحنه حذف میشوند. بعد از گذشت فشارِ انقلاب که از سمت همین گروهها و تودۀ مردم وارد میشد و مسبب حذف لیبرالهایی چون «بازرگان» شد، شاهد آن هستیم که نیروهای لیبرال بهمرور قدرتمندتر شده و بعد از جنگ، تمام حاکمیت به اشغال لیبرالها درمیآید. چطور این همگرایی با لیبرالیسم توجیه میشود، اگر شعار ما «نه شرقی، نه غربی» بود؟
دربارۀ اینکه کشور در دست لیبرالها افتاده یا خیر، اصلاً به من چه؟! (با خنده) من فیلمساز هستم و یک فیلم ساختهام. من نه مدافع لیبرالها هستم و نه مدافع کمونیستها. این سؤال مربوطبه فیلم من نمیشود.
+ شما در فیلم سعی کردید با زیرسؤالبردن نقش حزب توده در لودادن کودتای «نوژه»، خدمات قبلی حزب توده به انقلاب ملت را، دروغ و ریاکارانه جلوه دهید؛ درحالیکه اگر این مورد را کنار بگذاریم، نقش حزب در افشای کودتای «قطبزاده» و همکاری «سرهنگ کبیری» با «ریشهری» را نمیتوان کتمان کرد و در خاطرات خود ریشهری هم وجود دارد. چرا برای نفی حزب، نقاط مثبتی را که حتّی مخالفان حزب هم به آن اعتراف دارند، یا باید کتمان کرد یا از آنها یادی نکرد؟
سؤالتان مربوطبه فیلم نمیشود.
+ واقعیت غیرقابلکتمانی که در آن زمان وجود داشت و در فیلم اشارهای به آن نشد، نفرت غیرقابلتوصیف لیبرالها نسبتبه حزب تودۀ ایران بود؛ که شاید یکی از دلایل آن، ضرباتی بود که حزب به آنها وارد کرد. چهبسا نمایش این واقعیت در فیلم، میتوانست گرۀ کور ماجرای قلع و قمع توده را برای مخاطب بگشاید. چطور هیچ اشارهای به چنین مسئلۀ مهمی نکردید؟
سؤالتان مربوطبه فیلم نمیشود.
+ در اواخر فیلم مطرح میشود که شاخههای دیگر حزب توده، مخفی وجود دارند و در میان لباسشخصیها باید به دنبال آنها گشت. با توجّه به اینکه پس از آن قلعوقمعهای گستردۀ نیروهای چپ، شاهد هیچ حضور چشمگیری از تفکّرات چپ در معادلات سیاسی نیستیم و بعد از آن، شاهد گستردگی روزافزون سیاستهای لیبرالی در حکومت هستیم، منظور از این جمله چیست؟
در پایان فیلم میگوییم که شبکۀ مخفی (حزب توده) در بدنۀ سیاسی، فرهنگی و هنری (کشور) باقی است. چیزیکه ما به آن رسیدیم، این است که شبکۀ مخفی کاملاً ضربه نمیخورد؛ البته شاخۀ نظامیشان کامل شناخته میشوند و از بین میروند؛ اما در دیگر شاخهها، گرچه چون تشکیلات حزب توده کامل منحل میشود و ضربه میخورد، شاید به شکل تشکیلاتی در بدنۀ غیرنظامی ما باقی نماندهباشند، ولی با گرایش به تفکر چپ، اینها کشف نمیشوند. اینکه خیلی هستند یا کجا هستند، گنگ است؛ چون مستنداتی برای آن وجود ندارد. اما الآن کسانی که درگیر این پرونده بودند، معتقدند که اینها با ظاهری حزباللهی، ولی با همان گرایشات حزب توده هنوز در ساختار فرهنگی، هنری و سیاسی وجود دارند.
+ انگیزۀ اصلی شما در زندهکردن این موضوع در این برهۀ تاریخی چه بوده؟
درمورد انگیزۀ ساخت این فیلم، اینکه کلاً علاقۀ من ژانر سیاسی است و انگیزۀ اول من جذابیت ماجرا بود. وقتی قصه را از دوستی شنیدم، بهلحاظ دراماتیک احساس کردم خیلی جذاب است. علاقۀ من هم ژانر سیاسی و فیلمهای جاسوسی بود و برای همین، این فیلم را ساختم.
+ در فیلمهایی که در گذشته جهت تخریب وجهۀ گروههای چپ ساخته شدهاست (مانند ماجرای نیمروز، رد خون و...)، هدف تخریب، گروههای چپ آمریکایی مانند گروهک منافقین بود؛ که با توجه به اقدامات خشونتبارِ توجیهناپذیر و علنیشدنِ وابستگیشان به امپریالیسمِ آمریکا، تخریبشان کار چندان دشواری نبود؛ امّا با توجّه به سیاست ضدامپریالیستی آشکار حزب تودۀ ایران، منش بدون خشونتشان در قبال مردم، همراهی و حمایت از اقدامات ضدآمریکایی جمهوری اسلامی و ضربهزدن به خائنان به انقلاب مردم، فراهمآوردن توجیهی جهت حذف این حزب برای گروههای لیبرال درون نظام کار دشواری بود و همین باعث شده که امروز شاهد تناقضات بسیار باشیم. منتقدان میگویند «لباسشخصی» نتوانسته تحلیل جدیدی برای روشنشدن ابعاد این ماجرا ارائه دهد و تکرار همان توجیههای گذشته است. چه توضیحی در این باره دارید؟
بحثهایی که کردید، حیطهاش، حیطۀ من نیست. مباحث کاملاً سیاسی و تخصصی هستند و متخصصان باید پاسخ بدهند.
+ منتقدان میگویند ناتوانی جمهوری اسلامی در حمایت از قشر مستضعف و طبقۀ زحمتکشان، باعث زندهشدن تمایلات چپگرایانه در جامعه شدهاست و جمهوری اسلامی با سرمایهگذاری برای ساختن فیلم، مستند و...، بهدنبال خاموشکردن شعلۀ این تمایلات است؛ آیا اساساً چنین انتقادی را متوجّه خود میدانید؟ چه پاسخی در مقابل آن دارید؟
کسی به ما سفارشی (برای ساخت فیلم) نداده و براساس علاقه و جذابیت دراماتیک سوژههای جاسوسی و امنیتی این فیلم را ساختم. این قصه برایم جذاب به نظر آمد و روی موضوع، کار و تحقیق کردم و هنگامیکه به مرحلۀ سیناپس و فیلمنامه رسید، به سازمان اوج ارائه دادم و آنها هم از قصه خوششان آمد و کارهای پیشین من را هم دیدند و به کارگردانی ما اعتماد کردند و حمایت کردند تا فیلم خودم را بسازم. هیچگونه سفارشی از جانب هیچکس به ما نشد. اتفاقی که من با آن مواجه شدم این است و اینکه از جانب دیگران چه تحلیلهایی میشود، برایم مهم نیست.
حالا اینکه جمهوری اسلامی دارد تلاش میکند چپها را بزند و...، این موضوعات نبود. اتفاقاً همین مباحث که در سوالات شما هم آمده که چه لزومی دارد روی حزب توده کار کنیم، با شخص من همین بحثها میشد و من میگفتم که کاری با حزب توده ندارم؛ این فیلم جذاب است و حرفش هم حرف بهروزی است؛ که میگوید ارتباط ما با خارج از کشور باید بدون واسطۀ احزاب و دخالت آنها باشد و احزاب این وسط نفعی نبرند. بحث نفوذ را هم مطرح میکند. اینها چیزهایی بود که بهخاطرش ما فیلم را ساختیم و هیچگونه سفارشی هم از جانب هیچکس به ما نشد.
ما را در تلگرام دنبال کنید!