نشریۀ «ترنج»
نشریۀ «ترنج»
خواندن ۲۲ دقیقه·۵ سال پیش

شمارۀ 16 - آواز در قفس

دستورالعملی کاملاً اجرایی برای مبارزه با سانسور و فضای خفقان مطبوعاتی

«در میان آزادی‌هایی که بشر برای ارتقای زندگی خود جست‌وجو می‌کند، آزادی از ترس تنها آزادی‌ای است که همهٔ اهداف دیگر را برآورده می‌کند.»

آنگ سان سوچی


در روز‌های آخر آبان‌ماه ۹۸، شبکهٔ جهانی اینترنت در ایران قطع شد و مردم تنها به اینترنت داخلی دسترسی داشتند. این اتفاق که در واکنش حکومت به اعتراضات بنزینی مردم صورت گرفت، شاید برجسته‌ترین نمونه برای سانسور و ایجاد فضای خفقان در سال‌های پس از انقلاب در ایران به‌شمار بیاید. این مورد در کنار فشار شدید از سوی حکومت روی خبرگزاری‌ها و سایت‌های داخلی که هنوز دسترسی به آن‌ها وجود داشت، سبب شد تا اخبار سرکوب شدید اعتراضات مردمی در شهرهای حاشیه‌ای و حتی شهرهای بزرگ به درستی به مردم مخابره نشود؛ موضوعی که هفته‌های بعد و در زمانی که شرایط به حالت عادی برگشت، بسیاری از فعالین مدنی و سیاسی را در بهت و ابهام فرو برد، بی‌خبری‌شان از حجم شدید سرکوب‌ها بود. از این پیش‌تر، بسیاری از کارشناسان و فعالین مدنی بر این باور بودند که با ظهور شبکه‌های مجازی اینترنتی، سازمان‌دهی اعتراضات مدنی و همچنین پخش اخبار در فضای خفقان و سانسور راحت‌تر صورت خواهد گرفت. اما آبان ۹۸ همان نقطه‌ای بود که باعث شد تا باور به این تصور خدشه‌دار شود. امروز در میانهٔ این فضا که خبرگزاری‌های فعال در فضای رسمی کشور با سانسور دست‌وپنجه نرم می‌کنند و بیم‌ آن می‌رود که در مواقع حساس دسترسی به شبکه‌های مجازی همچون توییتر و تلگرام جهت اطلاع‌رسانی محدود شود، بیش از هر زمان دیگر این سوال پیش می‌آید که «چه باید کرد؟»

در این یادداشت خواهیم کوشید با ذکر چند نمونه از مقاومت‌های کوچک در سراسر دنیا که منجر به شکسته‌شدن فضای سانسور شد، بکوشیم تا برای خروج از چنین فضایی راه حل‌هایی ارائه دهیم. مرور راه حل‌های سایر جنبش‌ها علیه خفقان در کشورهای دیگر به ما خواهد آموخت تا بکوشیم خلاقانه برای زیست در دایرهٔ حقیقت مبارزه کنیم.

اسکناس منقش به تصویر «آنگ سان»، پدر «آنگ‌سان سوچی»، که طراحی هنرمندانه‌اش، سعی بر این داشت تا چهرۀ آنگ سان سوچی، رهبر محصور اپوزیسیون را در ذهن تداعی کند.
اسکناس منقش به تصویر «آنگ سان»، پدر «آنگ‌سان سوچی»، که طراحی هنرمندانه‌اش، سعی بر این داشت تا چهرۀ آنگ سان سوچی، رهبر محصور اپوزیسیون را در ذهن تداعی کند.


اسکناس دموکراسی و فریب سانسورچی – برمه

در سال ۱۹۸۸ که آنگ‌سان سوچی پس از تحصیل در رشتهٔ فلسفه، اقتصاد و علوم سیاسی در انگلستان به برمه بازگشت، تظاهرات گستردهٔ دانشجویان علیه رژیم نظامی برمه در جریان بود. آنگ سان سوچی توانست به‌ کمک قدرت سخنوری و سخنرانی‌های گیرایی که در آن سال‌ها مقابل دانشجویان انجام می‌داد، به‌سرعت به نمادی برای همبستگی معترضان بدل شود. در پی این اعتراضات، کودتایی نظامی در کشور رخ داد و یک فرد نظامی به نام خونتای قدرت را به‌دست گرفت و فعالیت تمام احزاب دموکراتیک را ممنوع کرد. در این شرایط بود که سان سوچی «لیگ ملی دموکراسی» را در سپتامبر همان سال پایه‌گذاری کرد. نتیجهٔ این کار، محصور شدن خانم سوچی برای اولین بار بود. بااین‌وجود، زمانی که در سال ۱۹۹۰ از حصر آزاد شد، لیگ ملی دموکراسی توانست در انتخابات پارلمانی با کسب ۸۰ درصد آرای مردم پیروز شود. حکومت این پیروزی را برنتابید و نتیجهٔ آن را به رسمیت نشناخت؛ معترضان به این کار را به زندان انداخت، خانم سوچی مجددا تحت حصر خانگی قرار گرفت و برافراشتن عکس او در اماکن خصوصی و عمومی ممنوع شد. در این فضای خفقان و سانسور، این خلاقیت فردی بود که راه‌گشا شد.

دولت پس از این وقایع اقدام به طراحی و نشر اسکناس کرده‌بود؛ البته بدشانسی دولت این بود که طراح اسکناس‌های جدید از طرفداران آنگ سان سوچی بود. او توانست با ایده‌ای خلاقانه و البته همچنین مهارت خود در استفاده از ابزارهای گرافیکی تصویر آنگ سان، پدر خانم سوچی را که بنیان‌گذار برمهٔ جدید بود، با کمی ویرایش و روتوش عکس، به‌نوعی در اسکناس بگنجاند که برای مردم یادآور قهرمان محصورشان باشد. پس از آن بود که مردم در محافل مختلف مانند عبادت‌گاه‌ها و قهوه‌خانه‌ها از تصویر «بانو» روی اسکناس‌ها صحبت می‌کردند. آقای طراح هم‌چنین سعی کرده‌بود با گنجاندن چهار دایره به شکل دو هشت انگلیسی یادآور سال اعتراضات، ۸۸، باشد. دو هفته بعد، زمانی که ژنرال‌های حاکم از این موضوع خارج شدند، اسکناس‌ها را از چرخه‌ی مالی خارج کردند، اما مردم این اسکناس‌ها را به‌عنوان شی‌ای مقدس تحت عنوان «اسکناس دموکراسی» در نزد خود نگه‌داری می‌کردند.

آنگ سان سوچی
آنگ سان سوچی

مردم برمه در سال‌های بعد، صحنه‌های تلخ زیادی از سرکوب و خفقان دیدند، اما در نهایت، در سال ۲۰۱۰ توانستند به هدف خود برسند؛ آنگ سان سوچی از حصر آزاد شد و در انتخابات ۲ سال بعد توانست مقام نخست‌وزیری را به‌دست‌آورد. این پیروزی‌ها شاید مرهون افرادی گمنام در همهٔ این سال‌ها بود که توانستند با خلاقیت فردی، شعله‌های امید و مقاومت را در سینهٔ هم‌وطنان خود زنده نگه‌دارند.


کتابی با هزار نفر نویسنده - ترکیه

برای سرکوب آزادی بیان یک روش بسیار معمول وجود دارد؛ یک کتاب، نشریهٔ دانشجویی یا مطلبی در یک روزنامه چاپ می‌شود، این مطلب با استقبال عمومی مردم و تاثیرگذاری روی مخاطب مواجه می‌شود، با نگرانی حاکمیت از تضعیف پایه‌های نظام تبلیغاتی‌اش نویسندهٔ آن مطلب یا کتاب یا مدیرمسئول آن نشریه توسط دستگاه امنیتی حاکم بازداشت، بازجویی یا تهدید می‌شوند و در نهایت، نگرانی حکومت برای کوناه‌مدت ازبین‌می‌رود. اما در تاریخ کم نبوده‌است مثال‌هایی که راه‌های خلاقانه سبب شده‌است تا این روش برای حکومت کارگشا نباشد؛ به‌عنوان یک نمونه، بیایید به ماجرای کمال پاشا، نویسندهٔ کردتبار ترکیه‌ای، توجه کنیم. در سال ۱۹۹۵، او در مجلهٔ آلمانی‌زبان «اشپیگل» مطلبی با موضوع خشونت بی‌رحمانهٔ دولت ترکیه در مقابله با کردها نوشت. مشابه نتایج سرکوب‌های دیگر در جوامع استبدادزده، این مطلب او به آسانی از سوی دولت پذیرفته نشد. در این زمان بود که باز هم خلاقیت جمعی از نویسنده‌های دیگر در مقابله با خفقان خودنمایی کرد؛ آن‌ها کتابی منتشر کردند که شامل مطلب کمال پاشا به همراه ده مطلب ممنوع‌الانتشار دیگر بود. در شناسنامهٔ کتاب، نام ۱۰۰۰ نفر به عنوان نویسنده ذکر شده‌بود و همین موضوع کار دستگاه امنیتی برای مقابله با این فعالان را سخت کرد. در نهایت، دادگاهی با حضور ۱۸۵ نفر از فعالین مدنی ترک تشکیل شد، اما دادگاه در عمل برای دولت حاکم بسیار طاقت‌فرسا و سنگین شد و در نهایت، پس از دو سال با شرمندگی سیاسی و نمایش حماقت مقامات دولتی به کار خود پایان‌داد. کمال پاشا آن زمان در یک نطق آموزنده گفته بود: «زمان به ما ثابت خواهد کرد که در این دادگاه، عملاً بازپرسان من محاکمه خواهندشد». سانار بورداتاپان، آهنگ‌ساز و نویسندهٔ ترک که این کمپین را رهبری می‌کرد، بعدها آن را به بازی طناب‌کشی میان کودکان تشبیه کرد: «گروهی از بچه‌ها یک سر طناب را می‌کشند و گروهی دیگر سر دیگر طناب را تا معلوم شود کدام گروه قوی‌ترند، اما چه اتفاقی می‌افتد اگر یک گروه یک سر طناب را رها کنند»؟

نتایج این مقاومت‌ها در ترکیه سبب شد تا هر سال یک جلد از مجموعه‌ای تحت عنوان آزادی بیان منتشر شود. اعضای کمپین که دیدگاه‌های مختلف ممنوعه‌ای از چپ تا راست و سکولار تا اسلام‌گرا را در کتاب خود منتشر می‌کنند، در سالگرد انتشار کتاب ممنوع‌الانتشار، آن را همراه کیک تولدی به دفتر دادستان و سایر قضات می‌فرستند.

«عمر البشیر»، دیکتاتور کشور سودان، که دیوان بین‌المللی کیفری در سال ۲۰۰۹ برای او حکم بازداشت صادر کرد.
«عمر البشیر»، دیکتاتور کشور سودان، که دیوان بین‌المللی کیفری در سال ۲۰۰۹ برای او حکم بازداشت صادر کرد.

حواس سانسورچی را پرت کن – سودان

در سال ۲۰۰۵، جنایات ارتش مورد حمایت دولت مستقر در جنگ «دارفور»‌ در غرب سودان به‌قدری جدی شده‌بود که شورای امنیت تصمیم گرفت تا پروندهٔ عمر البشیر، رییس دولت سودان، را به دادگاه جهانی جنایت علیه بشریت بفرستد و در سال ۲۰۰۸، این دادگاه علیه عمر البشیر اعلام جرم کرد. همان‌طور که در بسیاری از نقاط دیگر تاریخ دیده‌ایم، دخالت‌های جهانی در کشورهای استبدادزده شاید هیچ‌گاه برای مردم آن‌ کشورها مفید واقع نشود. در این مورد، اما داستان فرق داشت؛ به علت سانسور و خفقان موجود، مردم سودان هیچ خبری از این ماجرا نداشتند؛ چرا که روزنامه‌ها از نوشتن دربارهٔ اعلام جرم علیه رهبرانشان منع شده‌بودند.

سردبیران جراید برای اعتراض به این موضوع، دست از کار کشیدند و روزنامه‌ای چاپ نکردند. اقدام دولت در مقابله، نوعی تناقض به‌وجودآورد. دولت در اقدامی طنزآمیز، روزنامه‌هایی را که منتشر نشده بودند، تعلیق کرد. داستان اما به این جا ختم نشد؛ پس از بازگشایی مجدد روزنامه‌ها، روزنامه‌نگاران روزنامهٔ «اجراس الحریه»‌ (ناقوس‌های آزادی) مصمم بودند تا از اعلام جرم علیه عمر البشیر بنویسند. تصمیم خلاقانهٔ آن‌ها این بار به این صورت بود که در هنگامی که برای حضور در دفتر ادارهٔ مطبوعات برای اخذ مجوز برای چاپ حاضر شدند، یک دعوای زرگری با بحث داغ و تند سیاسی میان خود به‌راه‌انداختند. این موضوع حواس سانسورچی را از مطالب داخل روزنامه پرت کرد و فردا مردم سودان از اعلام جرم علیه عمر البشیر باخبر شدند.


در خیابان اخبار را بلند بگو - نپال

در سال ۲۰۰۵ در نپال، یک کودتای تمام‌عیار نظامی در حال اجرا بود. پیروز کودتا شبانه شاه و اعضای خانوادهٔ سلطنتی را قتل عام و مجلس را منحل اعلام کرد. نخبگان سیاسی که بیم مخالفت آن‌ها می‌رفت، بازداشت شدند و خطوط تلفن برای جلوگیری از تماس با خارج از کشور قطع شد. علی‌رغم این فضای خفقان‌آلود و ارعاب و تهدید روزنامه‌نگاران، آن‌ها متوقف نشدند؛ رادیوهای مستقل تصمیم گرفته‌بودند حالا که نمی‌توانند اخبار کشور را به‌صورت رسمی در بخش‌های خبری اعلام کنند، آن‌ را در برنامه‌هایی موسوم به گپ و گفت در خلال حرف‌های روزمره به اطلاع مخاطبان برسانند. این روش در ابتدا موثر واقع شد، اما مقامات حکومتی به زودی متوجه این موضوع شدند و تهدید کردند که در صورت تعطیل نشدن این برنامه، آن را خواهند بست. روزنامه‌نگاران باز هم متوقف نشدند. خلاقیت فردی یک کمدین معروف این‌جا به کار آمد؛ او توانست اخبار را به شیوه‌ای طنز و با آواز به اطلاع مردم برساند. پس از این که مقامات دولتی مجدداً از این موضوع مطلع شدند، به،قدری باعث عصبانیتشان شد که تمامی ایستگاه‌های رادیویی را تعطیل کردند. شاید فکر کنید که داستان در همین‌جا پایان یافته‌است، اما این‌طور نیست. پس از آن، مردم در دسته‌های بزرگ در خیابان‌های اصلی شهر جمع می‌شدند و یک نفر با بلندگو اخبار را می‌خواند. بازداشت آن شخص برای حکومت کاری از پیش نمی‌برد، چرا که فرداشب یک نفر دیگر به جای او جایگزین می‌شد.

این مقاومت مردم نپال روی حقوق خود، سبب شد که حاکمان در سال ۲۰۰۶ در مقابل آن‌ها عقب‌نشینی کنند. هزاران نفر در «کاتماندو»‌، پایتخت نپال، علی‌رغم هشدار دولت که اعلام کرده‌بود،‌ دست به کشتار خواهدزد، به خیابان‌ها ریختند. پادشاه مستبد که با چنین مخالفت گسترده‌ای روبرو شد، عقب‌نشینی کرد و در سال ۲۰۰۸ انتخابات آزاد برگزار شد. از آن زمان رادیوهای نپال آموخته‌اند آزادانه سخن بگویند؛ حتی وقتی سیاستمداران مستبد این موضوع را دوست نداشته‌باشند.

صحنه‌ای از فیلم «The Post» که روایت‌گر داستان همین افشاگری توسط روزنامۀ واشنگتن پست است.
صحنه‌ای از فیلم «The Post» که روایت‌گر داستان همین افشاگری توسط روزنامۀ واشنگتن پست است.

رسوایی علیه جنگ نافرجام – ایالات متحدهٔ آمریکا

در سال‌های انتهایی دههٔ ۱۹۶۰ در آمریکا، جنگ با ویتنام در حالتی قرار داشت که ناامیدکننده‌ترین روزهای خود را برای مقامات دفاعی سپری می‌کرد. این‌ها همه در حالی بود که «مک نامارا»، وزیر دفاع، در کنفرانس‌های مطبوعاتی اعلام می‌داشت که او به ثمربخش‌بودن تلاش‌ها در جنگ باور دارد. چند سال بعد در ۱۹۷۱، دنیل السبرگ، تحلیل‌گر نظامی و کهنه‌سرباز جنگ، به اسناد طبقه‌بندی‌شده‌ای در پنتاگون دست یافت که بی‌باوری مسئولان وزارت دفاع به نتیجه‌بخش بودن جنگ را افشا می‌کرد. او این اسناد را به سرعت تکثیر کرد و در اختیار «نیل شیهن»، خبرنگار روزنامهٔ نیویورک تایمز، قرار داد. نیویورک تایمز پس از افشای اسرار محرمانهٔ دولتی تا اطلاع ثانوی توقیف می‌شود؛ ماجرا در همین جا پایان نمی‌یابد و تحریریهٔ واشنگتن پست می‌کوشند تا در رقابت با نیویورک تایمز بخش دیگری از اسناد را منتشر کنند. این موضوع مستلزم تصمیم سختی برای «کاترین گراهام»، مدیرمسئول و صاحب امتیاز این روزنامه است. تردید او پس از توقف انتشار نیویورک تایمز بیشتر نیز شده‌بود، اما در انتها به هر ترتیب این بمب خبری علیه نیکسون در واشنگتن پست انتشار یافت. پس از آن واشنگتن پست با پیگیری قضایی و شکایت روبه‌رو می‌شود. در ادامه، تعدادی از روزنامه‌های محلی به این قائله می‌پیوندند و در پی انتشار گزارش‌های محرمانه در این روزنامه‌ها، موج اعتراضات سراسری به بیش از ۱۹ سال دروغ‌گویی کاخ سفید در مورد جنگ ویتنام پایان می‌دهد و ماشین آدم‌کشی و سلاخی پنتاگون در ویتنام را نه سازمان ملل و قدرت‌های جهانی، بلکه خلاقیت و شجاعت چندین روزنامه‌نگار باوجدان متوقف می‌کند! این داستان به‌خوبی در فیلم The Post به کارگردانی استیون اسپیلبرگ نمایش داده شده‌است.

‌تابلوی سیاهکل، اثر «بیژن جزنی»، که در زندان عشرت‌آباد در سبک کوبیسم ترسیم شده‌است.
‌تابلوی سیاهکل، اثر «بیژن جزنی»، که در زندان عشرت‌آباد در سبک کوبیسم ترسیم شده‌است.

ستاره‌های جنگل - ایران ۱۳۴۹-۱۳۵۷

حملهٔ ۱۹ بهمن سال ۱۳۴۹ چریک‌های فدایی خلق به پاسگاه ژاندارمری سیاهکل را شاید بتوان به‌عنوان اولین قیام مسلحانه علیه حکومت پهلوی به‌حساب‌آورد. این عملیات با شکست مواجه شد، سه نفر از چریک‌ها در جریان این عملیات کشته شدند و ده‌ها نفر از آن‌ها دستگیر و سپس اعدام شدند. جنبش سیاهکل و اقدامات چریکی از این دست را شاید نتوان به‌عنوان جنبش‌های مدنی و حتی شاید جنبش‌های تاثیربخشی از نظر سیاسی در گشایش فضای کشور برشمرد. شکست جنبش‌های دست چپی در ایران که فعالیت مسلحانه انجام می‌دادند، امروز توسط بسیاری از صاحب‌نظران مورد بررسی قرار گرفته‌است. هرچند مقصود ما در این نوشتار بررسی این موضوع نیست. ما در این بخش می‌خواهیم به راه‌هایی که سمپات‌های (وابستگان سازمانی یا سیاسی) این سازمان برای پرداختن به یاد واقعهٔ سیاهکل استفاده‌کردند، بپردازیم. این موضوع شاید بتواند برای ایده‌‌گرفتن و افزایش خلاقیت در راه‌های مبارزه با خفقان موثر باشد؛ هرچند، مجدداً مورد تاکید است که روش عمومی این سازمان، یعنی استفاده از خشونت و مبارزهٔ مسلحانه، به‌هیچ‌وجه در این نوشتار مورد تایید نیست.

یکی از این موارد، ارجاعات و اشارات مستقیم یا غیرمستقیم در آثار هنری به این واقعه است. تابلوی سیاهکل، اثر بیژن جزنی، که در زندان عشرت‌آباد ترسیم شده، از جملهٔ این آثار است. همین‌طور این گمان می‌رود که مسعود کیمیایی در «گوزن‌ها» در انتخاب اسم اشاره‌ای به واقعهٔ سیاهکل داشته‌است. سایه، هوشنگ ابتهاج، در بخشی از مصاحبهٔ خود با مسعود بهنود به روزی اشاره می‌کند که سیاوش کسرایی سراسیمه به او زنگ زده‌است و از فضای بستهٔ آن روزها که حتی نمی‌توان شعری با استفاده از لفظ جنگل سرود انتقاد می‌کند. سایه در پاسخ می‌گوید: « ناراحتی نداره که سیا! جنگل را در آسمان تصویر کن و از درخت‌های آسمون و برگ‌های ستاره‌ها بگو»!

اما شاید بتوان آلبوم موسیقی «شراره‌های آفتاب» را تاثیرگذارترینِ این آثار دانست. سعید سلطان‌پور، ترانه‌سرای این آلبوم، متن آهنگ‌های آن را در زندان دورهٔ پهلوی سروده‌است. خوانندهٔ این آلبوم، داوود شراره‌ها، فارغ‌التحصیل دانشگاه آریامهر آن زمان بود که این آلبوم را همراه دوستانش در استودیویی در دانشکدهٔ موسیقی دانشگاه تهران ضبط می‌کند. برآوردهایی که امروز از پخش‌شدن این آلبوم می‌شود، فروش بیش از یک‌میلیون نسخه از این آلبوم است که در اصطلاح به‌صورت زیرزمینی پخش و توزیع شد. «سر اومد زمستون»، آهنگ اول این آلبوم، از آفتاب‌کارانی می‌گوید که در کوهستان با دل‌هایی بیدار و لب‌هایی پر از خندهٔ نور در انتظار شکفتن بهاران هستند.

«محمد بلوری»، روزنامه‌نگار روزنامۀ «ایران» که برای اولین بار هویت واقعی قاتلان زنجیره‌ای را افشا کرد.
«محمد بلوری»، روزنامه‌نگار روزنامۀ «ایران» که برای اولین بار هویت واقعی قاتلان زنجیره‌ای را افشا کرد.

قطع زنجیرهٔ عملیات ترور – ایران ۱۳۷۷-۱۳۷۹

دربارهٔ موضوع قتل‌های زنجیره‌ای و هم‌چنین وقایع پی‌آمد آن در نشریات و منابع اینترنتی، بسیار نوشته شده‌است. در این بخش، اما قصد داریم به زاویه‌ای کمتر پرداخته‌شده به این قتل‌ها یعنی تاثیر مطبوعات و پای‌مردی روزنامه‌نگاران برای تاکید بر حقیقت موجود در وقایع بپردازیم. هرچند با توجه‌ به اینکه قربانیان این قتل‌ها نویسنده‌ و روشنفکر بودند، شاید بتوان خودِ این اعمال را نمونه‌هایی از سرکوب روشن‌فکران و دگراندیشان آن دوره که با روی‌کارآمدن دولت «سیدمحمد خاتمی» فضای بیشتری جهت فعالیت یافته‌بودند، تلقی کرد. قتل‌های زنجیره‌ای در ادبیات سیاسی ایران به قتل‌های هدفمند داریوش و پروانه فروهر، محمد مختاری و محمدجعفر پوینده اطلاق می‌شود. این قتل‌ها که در بازهٔ زمانی ۱ تا ۱۸ آذر سال ۱۳۷۷ صورت گرفت، حساسیت جامعهٔ ایران را برانگیخت. همین موضوع سبب شد تا مطبوعات به گمانه‌زنی در مورد عاملین این قتل‌ها بپردازند. «محمد بلوری»، دبیر وقت سرویس حوادث روزنامهٔ ایران، اولین کسی است که برای اولین‌بار با ارائهٔ برخی شواهد و مدارک از قتل افراد مختلف، این گمان را تقویت کرد که افرادی در وزارت اطلاعات عاملین این قتل‌ها بوده‌اند. او در یادداشت خود، نکته‌بینانه به این مورد می‌پردازد :«گروه مرگ، یقیناً هرکسی را که برای ربودن و کشتن انتخاب می‌کنند، هرگز به در خانه‌اش مراجعه نمی‌کنند تا او را با خود ببرند، چون در این صورت می‌دانند افراد خانواده‌اش آن‌ها را شناسایی می‌کنند و با پیگیری ماجرا، ممکن است به‌سرعت شناسایی شوند. این گروه پیش از اجرای نقشهٔ ربودن یک فرد مورد نظر که در لیست مرگ‌شان قرار دارد، ابتدا احتمالاً طی یکی دو روز مسیر رفت‌وآمدهای او را شناسایی می‌کنند و سپس در روز اجرای برنامه، دو یا سه‌نفری (احتمالاً) به‌عنوان مأموران امنیتی و با اتومبیل مخصوص در روز روشن و در کوچه و خیابان بدون واهمه از رهگذران، جلوی پای فرد مورد نظر توقف می‌کنند. آن‌گاه، به‌عنوان مأمور امنیتی او را سوار اتومبیل می‌کنند و از محل دور می‌شوند، بدون اینکه سر‌و‌صدایی باعث کنجکاوی مردم عادی شود». بعدها در دادگاه «مهرداد عالیخانی»، مشخص می‌شود که حدس‌های وی بر مبنای شواهد بسیار دقیق بوده‌است. هر چند تبعات این افشاگری برای بلوری احضار به وزارت اطلاعات و مورد بازجویی قرارگرفتن است اما در نهایت، شجاعت او در افشای این اطلاعات و همچنین فشار سیدمحمدخاتمی بر وزارت اطلاعات باعث می‌شود تا وزارت اطلاعات در تاریخ ۱۵ دی ۱۳۷۷ در بیانیه‌ای که تا آن زمان بی‌نظیر بود، به صورت رسمی اعلام کند که عده‌ای از اعضای این وزارت‌خانه در انجام و طراحی قتل‌ها دست‌داشته‌اند. با افشای این قتل‌ها هم‌چنین، سید محمد خاتمی قول داد تا دیگر چنین قتل‌هایی در کشور صورت نگیرند. اکبرگنجی و عمادالدین باقی، روزنامه‌نگاران دیگری بودند که در این زمینه تحقیق کردند و تحقیقات ایشان به‌صورت کتاب‌هایی منتشر شد؛ تاریک‌خانهٔ اشباح، اثر پرفروش اکبر گنجی در آن‌ سال‌ها بود که با استفاده از ادبیات رمزآلود به افشای پشت پردهٔ این قتل‌ها می‌پرداخت. هم‌چنین، عمادالدین باقی با نوشتن کتاب تراژدی دموکراسی در ایران به بررسی چگونگی رویداد قتل‌های زنجیره‌ای پرداخت. این موضوع برای هر دو نگارنده تبعات سنگینی به‌همراه‌داشت و موجب صدور حکم حبس برای ایشان گشت.

رأی من کجاست؟ - ایران ۱۳۸۸

جنبش اعتراضی مردم ایران را که در پی انتخابات ریاست جمهوری ۲۲ خرداد ۱۳۸۸ و با شعار «رای من کو» آغاز و به «جنبش سبز» شهرت یافت، می‌توان سرفصلی تازه از مبارزات بی‌خشونت در تاریخ معاصر ایران برشمرد؛ مبارزاتی بی‌بدیل، با بدنه‌ای متکثر و مبتنی بر آموزه‌ها و تکنولوژی‌های نوین ارتباطی، که پیش از این مورد توجه جنبش‌های اجتماعی و سیاسی ایرانیان قرار نگرفته‌بود. جنبش سبز که در بطن خود، تکثر را به رسمیت شناخته‌بود و می‌کوشید با اتکا به اصول مبارزات بی‌خشونت، تغییری در ساختار قدرت ایجاد و بستر تحول سیاسی و اجتماعی را به شیوهٔ مسالمت‌آمیز و عاری از خشونت مهیا کند.

از جمله روش‌های مقاومت مدنی که در سال‌های ۸۸ و ۸۹ در جنبش سبز استفاده‌شد، اسکناس‌نویسی، شعارنویسی بر دیوار معابر و هم‌چنین پخش نسخهٔ کاغذی روزنامهٔ «کلمهٔ سبز» بود. اسکناس‌نویسی واکنش مقامات بانکی را به‌همراه‌داشت و باعث شده‌بود تا ایشان دستورهایی مبنی بر خروج اسکناس‌های حاوی شعار از شبکهٔ مالی کشور بدهند. یک روش دیگر که از سوی حامیان جنبش سبز استفاده‌شد، ایجاد کمپینی برای ارسال پیامک به برنامهٔ تلویزیونی ۹۰ و ارسال گزینه‌ای مشخص بود که باعث ایجاد اختلال در پخش این برنامهٔ تلویزیونی شد.


این راه نه کوتاه است نه آسان – ایران، امروز

با ذکر نمونه‌هایی از سراسر جهان و هم‌چنین نمونه‌هایی در تاریخ معاصر ایران، سعی داشتیم تا بکوشیم راه‌های خلاقانه‌ای معرفی کنیم که تا امروز، افراد در کشورهای گوناگون برای مبارزه با خفقان و سانسور موجود در فضای رسانهٔ کشورهایشان استفاده کرده‌اند. این راه‌های خلاقانه‌ٔ تاریخی به ما ایده خواهدداد تا چگونه با فضای سانسور بجنگیم و بتوانیم برای زیست در دایرهٔ حقیقت پافشاری کنیم. با بررسی این نمونه‌ها اکنون باید بیش از هر زمان دیگری بدانیم که آزادی مطبوعات و فرار از سانسور، اتفاقی نیست که یک‌شبه و به صورت دفعتی روی بدهد. مسیر دست‌یابی به این مهم بسیار طولانی است و سختی‌ها و دشواری‌های بسیاری دارد. بسیاری از افراد در این راه، بهترین زمان‌های زندگی خود را در زندان گذرانده‌اند، تحت فشارهای شدید امنیتی قرار گرفته‌اند یا اینکه جان خود را در راه آزادی فدا کرده‌اند. ویژگی مشترک تمامی این افراد، این بوده‌است که در عین این‌که برای حصول آزادی جنگیده‌اند، از ترس آزاده بودند و همهٔ آن‌ها راه‌های خلاقانه‌ای را برای گریز از سانسور برگزیده‌اند. هم‌چنین مطالعهٔ این روش‌ها به ما می‌آموزد که زمینِ خشونت، جایی است که حکومت در آن پیروز خواهد بود و نتیجه‌ای جز شکست یا ازدیاد هزینه برای فعالان سیاسی نخواهد داشت. امروزه و با نگاه به پیشرفت علم بشر، به‌خوبی می‌توانیم این موضوع را درک کنیم که نباید روش‌های جدید سرکوب در فضای سانسور ما را ناامید سازد؛ چرا که می‌دانیم، ماشین سرکوب و سانسور در تعقیب خلاقیت آزاداندیشان به‌سرعت در حرکت و با پیشرفت تکنولوژی و روش‌های خلاقانه به سرکوب این‌ روش‌های نوآورانه می‌پردازد، اما در نهایت پیروز این مسابقه آزاداندیشان هستند؛ چرا که سانسورچی همیشه یک قدم عقب‌تر از ما حرکت می‌کند.


منابع مورداستفاده

۱- کنش‌های کوچک ایستادگی(۲۰۱۰)، شهامت، سرسختی و ابتکار چگونه می‌تواند دنیا را تغییر دهد؟ استیو کراشاو، جان جکسون با مقدمهٔ واسلا هاول

۲- ویکیپدیای انگلیسی، صفحهٔ فیلم The Post

۳- ویدیوی مصاحبهٔ مسعود بهنود با هوشنگ ابتهاج، برنامهٔ تماشا، بی‌بی‌سی فارسی

۴- ویکی‌پدیای فارسی، صفحه‌های آلبوم شراره‌های آفتاب

۵- مصاحبهٔ محمد بلوری با روزنامهٔ ایران، ۸ آذر ۱۳۹۷

۶- روزنامهٔ همشهری ۱۶ / ۱۰ /۱۳۷۷، صفحهٔ ۲، اطلاعیهٔ وزارت اطلاعات

۷- ویکی‌پدیای فارسی، صفحهٔ قتل‌های زنجیره‌ای


ما را در تلگرام دنبال کنید!

توقیفسرکوبمطبوعاتآزادی
نشریۀ واحد فرهنگ و هنر انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه صنعتی شریف
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید