نشریۀ «ترنج»
نشریۀ «ترنج»
خواندن ۱۲ دقیقه·۴ سال پیش

شمارۀ 16 - خون بر کاغذ

داستان روزنامه‌نگاران ایرانی در عهد مشروطه

روزنامه‌نگاری در ایران، فقط روزنامه‌نگاری و خبررسانی صرف نبوده‌است. روزنامه‌نگاران اوّلیه، شخصیت‌های برجسته‌ای از روشن‌فکران، شاعران و فعّالان سیاسی را شامل می‌شدند و روزنامه‌نگاری برایشان محملی برای انتقال پیام‌ها و ایده‌های خودشان بود. «میرزا محمّدصالح شیرازی»، نخستین نشریۀ جدید ایرانی به نام «کاغذ اخبار» را چاپ کرد و بعداً «وقایع اتّفاقیه» به دستور «امیرکبیر» راه‌اندازی شد که بعدها به «محمّدحسن‌خان صنیع‌الدّوله»، رئیس ادارۀ انطباعات دربار رسید. این دو نشریه در کشور چاپ می‌شدند و مشکلی نداشتند؛ امّا در کنار این روزنامه‌نگاران، به مرور روزنامه‌هایی شکل گرفت که برای رهایی از قیود سیاسی موجود در کشور، ترجیح می‌دادند خارج از کشور چاپ شوند. این روزنامه‌ها (و شاید متناسب‌تر، شب‌نامه‌ها) نه فقط برای نویسندگانش، که حتّی برای خوانندگانشان نیز زحمت به همراه داشتند، زحمت ساده‌ای مثل تهیّه کردن این روزنامه‌ها که از طریق افراد خاص توزیع می‌شد و البته ریسکی فراتر از آن که ممکن بود جان خوانندگان را نیز هزینۀ خرید این روزنامه‌ها کند. منتشر کردن چنین نشریاتی که ساختار قدرت موجود را نقد می‌کردند، بی‌هزینه نبود. روزنامه‌هایی مثل «حبل‌المتین»، «ثریا» و «آزاد» که به‌سختی و مشقّت به ایران می‌رسیدند، با انتقادهایی که از «اتابک» بابت استقراض از روس کردند، از ورود قانونی به کشور منع می‌شدند و این به معنای پایان یافتن بخشی از درآمد آن‌ها بود؛ تازه این مجازات سبکی برای گردانندگان این نشریات بود. خطر آن مقدار بود که گاه با مرگی مشکوک یا حتّی ربایش این نویسندگان، عاقبلت تلخی برای آنان شکل بگیرد. «سیّدجمال‌الدّین اسدآبادی» صاحب «عروه‌الوثقی»، که آن را در پاریس چاپ می‌کرد و نهایتاً به طرز مشکوکی در استانبول فوت کرد و «میرزا آقاخان کرمانی»، یکی از همراهان او نیز توسط دولت عثمانی دستگیر شد و به همراه دو نفر دیگر به حکومت مظفری تحویل داده شدند. این سه نفر در تبریز، به شکل فجیعی توسط «محمّدعلی میرزا» کشته شدند و سرهایشان به تهران ارسال شد.

میرزا ملکم خان
میرزا ملکم خان

«میرزا ملکم خان»، روزنامه‌نگار ایرانی در «قانون» چاپ لندن به اهمّیت قانون و آزادی می‌پرداخت و بیان می‌کرد که تفاوت ایران و ممالک راقیۀ (پیشرفتۀ) خارجی در قانون و آزادی است. او می‌گوید که برای توضیح معنی آزادی، اول باید این معنی را فهمید که در عالم، هیچ حق و تکلیفی نیست که حدّ معینی نداشته باشد و حدّ آزادی این است که آزادی هیچ‌کس به حقّ هیچ‌کس خللی وارد نیاورد. بعد از آن که حقوق و تکالیف عامّه به حکم قوانین مقرر شد و به اقتضای اساس قانونی دیوان‌خانه‌های عدلیه برپا شدند، دیگر کیست که بتواند بدون جزا در حقّ دیگری حرف ناحق بزند. البته او در این‌جا تفسیری محافظه‌کارانه از آزادی می‌داد و بیان می‌کرد که «هیچ‌کس نگفته‌است که باید به مردم آزادی بدهیم که هر چه به دهنشان می‌آید بگویند. بلی، عموم طوایف خارجه به جهت ترقّی و آبادی ملک، به جز آزادی، حرف دیگر ندارند؛ امّا چه آزادی، آزادی قانونی نه آزادی دل‌بخواه». این چنین توصیفی از آزادی امّا در مشروطه گم می‌شود و مسیری پیش می‌آید که تمامی دستاوردهای مشروطه با بمباران مجلس از بین می‌رود.

پس از مشروطه، نشریات زیادی منتشر شدند. بعضی جانب دربار یا صدراعظمی مثل اتابک را می‌گرفتند و بعضی با روحیه‌ای پرخاشگرانه به نقد عملکرد دربار می‌پرداختند. یکی از این نشریات که علیه دربار و محمّدعلی‌شاه بود، نشریۀ «روح‌القدس» بود. مدیرش، «شیخ احمد تربتی(سلطان‌العلمای خراسانی)» به طعنه‌ای که البته دور از واقعیت نبود، قیمت هر نمره از نشریه‌اش –روح‌القدس- را پس از چهار شماره، از صد دینار به صد دینار و یک جو غیرت تغییر داده بود. روح القدس در شمارۀ سیزدهم مستقیماً با محمدعلی‌شاه رودررو شد و پس از کارشکنی‌های دربار و شخص شاه در ادارۀ مملکت، چنین نوشت که «خوب است قدری از سستی سلطنت به هوش آمده، چشم باز کرده، نظری به دولت خود و باقی دولت‌ها بنمایی. آیا تمام سلاطین عالم از وظیفه و شغل خود خارج شده، مشغول قصّابی گشته‌اند یا تمام ملل عالم مثل ملّت بخت‌برگشتۀ ایران، اسیر ظلم و شهوات نفسانی پادشاه خود هستند». خطاب کردن شاه به عنوان قصّاب، نه تنها گناه کوچکی نبود که حتّی خطاب قرار دادن او نیز کم‌سابقه بود و در مجلس اوّل، بسیاری از رهبران مشروطه هم‌چون «سیّدین» تلاش می‌کردند حرمت شاه را نگاه دارند و این‌چنین، نظر او را برای حفظ مشروطیت جلب نمایند؛ امّا این مقاله با واکنش دربار مواجه شد. روح‌القدس به «محکمۀ جنایات» می‌رود که رئیس محکمه، «حاجی صدق‌الملک» بود و «ادیب‌خلوت» به وکالت از طرف «اعتمادالسّلطنه» (رئیس انطباعات) به عنوان شاکی حضور دارد. «شیخ احمد تربتی» ابتدا خواستار حضور هیأت‌منصفه می‌شود که دادگاه نمی‌پذیرد و در جلسۀ دوم بیان می‌کند که (اولاً) محاکمه علنی باشد و مجلسی مرکّب از هیأتی از وکلا و هیأتی از مصنفین تشکیل داده شود؛ (ثانیاً) طرف من معین شود که کیست. باید پس از تعیین، خودش یا وکیل ثابت الوکالۀ او برای محاکمه حاضر شود؛ (ثالثاً) مجازات طرفین هرکس باشد و هرچه باشد باید معیّن شود که بعد از محاکمه، بدون تأمّل قانون اجرا شود. موضوعی که روند دادگاه را متوقف می‌کند و شیخ، شمارۀ چهاردهم نشریه خود را نیز منتشر می‌کند و شرح دادگاه را در آن بیان می‌کند. البته که چنین جسارتی به شاه، کینه‌ای در دل وی می‌گذارد که در خرداد 1287، از مجلس می‌خواهد او و چند نفر دیگر را از شهر بیرون کنند و بعداً نیز پس از بمباران مجلس، سبب دست‌گیری سلطان‌العلمای خراسانی می‌شود که نهایتاً او را در چاه می‌اندازند تا انتقام قلمش را گرفته باشند.

مجموعۀ روزنامۀ «روح‌القدس» به کوشش «محمد گلبن»
مجموعۀ روزنامۀ «روح‌القدس» به کوشش «محمد گلبن»

در این فهرست، نام سلطان‌العلما به عنوان تنها روزنامه‌نگار جمع نبود و «میرزا جهانگیرخان صوراسرافیل»، یکی دیگر از مدیران مطبوعات آن روزگار، هم‌چون او در میان دستگیرشدگان بود. نشریه‌ای که مشی انتقادی داشت و به همین خاطر، نه از جانب دربار در امان بود و نه روحانیون سنت‌گرای آن زمان می‌توانستند نقدهایش را تاب آورند. نشریه‌ای که مبلّغ تجدّد بود و خرافه‌پرستی را نقد می‌کرد و این برای روحانیون، خوشایند نبود. به همین خاطر، درخواست توقیف آن را در مجلس مطرح کردند که مدّتی اجرا شد. یادداشت‌های جذّاب «علی‌اکبرخان دهخدا (دخو)» زیل عنوان «چرند و پرند»، هیچ‌کس را در امان نمی‌گذاشت و بنابر مشی روزنامه که حمایت از مشروطیت و ضعفا عنوان شده بود، قدرتمندان از آن دل خوشی نداشتند. نتیجه آن بود که این پرتیراژترین نشریۀ دورۀ اوّل مشروطه‌خواهی در ایران، برای مدیرش عاقبت خوشی رقم نزند. پس از دست‌گیری میرزا جهانگیرخان و سلطان‌العلما، آن‌ها را به باغشاه منتقل کردند و در آن‌جا کشتند.

صوراسرافیل که تبریزی بود، با انجمن آذربایجان و «حیدرخان عمواوغلی» ارتباط داشت. وقتی اتابک صدراعظم، در مقابل مجلس توسط کمیته غیبی ترور شد، این روزنامۀ صوراسرافیل بود که اعلانی از طرف مجاهدین اسلامی منتشر کرد و دفع خطر این خائن را مطرح ساخت. موضوعی که بعدها از طرف پژوهشگرانی هم‌چون «آدمیت» و «آجودانی» با نقد مواجه شد که این نشریه و روشن‌فکرانی هم‌چون نویسندگان آن، ترور نخست‌وزیر قانونی مشروطه در مقابل مجلس را نه تنها رد نکرده‌اند، بلکه آن را ستوده ‌اند؛ نقدی که مطرح است، بر این مسئله تکیه دارد که از مسیر خشونت انقلابی نمی‌توان آزادی را در مملکت پایدار ساخت. گفته می‌شود میرزا جهانگیرخان، از اعضای مرکزی کمیته هم بوده است؛ هرچند این مسئله هیچ‌گاه مشخّص نشد و اعدام او نیز، نه به این دلیل که به دلیل مشی رادیکال نشریۀ هفتگی‌اش بوده‌است.


بعضی روزنامه‌نگاران نیز در این میان خوش‌شانس بودند و توانستند از معرکۀ اعدام‌ها بگریزند. علی‌اکبر دهخدا، از این افراد بود که توانست همراه با «تقی‌زاده» به سفارت بریتانیا برود و بعداً نیز به سوئیس رفت و آن‌جا به انتشار صوراسرافیل همّت گماشت. دهخدا در این تبعید بود که به یاد همراه شهیدش، مسمّط «یاد آر ز شمع مرده، یاد آر» را سرود. در میان مهاجرین روزنامه‌نگار دوران استبداد صغیر، «محمّدرضا برازجانی(شیرازی)»، صاحب نشریۀ «مساوات» نیز حضور دارد. مساوات نیز جزو مغضوبین شاه بود. او در جدال‌هایی که بین مشروطه‌خواهان و شاه وجود داشت، به مسئله‌ای در مورد مادر شاه اشاره کرده بود که امّ خاقان، بدکاره است. او ابایی نداشت که این مسئله را در نشریه‌اش منتشر کند و وقتی شاه، در این باره به دادگاه شکایت برد، مساوات در بازار شهادت‌نامه جمع می‌کرد. «احمد کسروی» نیز که خود نگاهی رادیکال دارد، در کتاب تاریخ مشروطه این کارهای مساوات را نکوهش می‌کند و بی‌فایده می‌داند. نهایتاً «عضدالملک» پادرمیانی کرد و غائله، با این نامۀ شاه که «جناب عضدالملک، تقصیرات مدیر مساوات هرقدر بزرگ باشد ولی مقام شما بزرگتر است. توسط شما را در مورد او قبول کردیم. من‌بعد بسپارید از این‌گونه کارها نکند.» خاتمه یافت؛ امّا این اقدامات در ذهن شاهی که اقتدار پدربزرگ و حتّی پدرش را به یاد داشت، مانده بود و این کینه‌توزی، به پافشاری او برای پایان بخشیدن به مشروطیت، اعدام‌ها و تبعیدها انجامید. شاهی که هیچ‌گاه نتوانست در دادگاه موفق باشد، بساط دادگاه و مبنای آن، مشروطه‌خواهی را برچید.

با برافتادن مشروطه، دیگر انتظاری از دستگاه‌های دولتی برای رعایت حقوق مردم و مطبوعات نمی‌رفت. اوضاع چنین بود تا مشروطه، بار دیگر در کشور پدیدار شد. با فتح تهران، امیدها به آزادی در کشور پدید آمد؛ امّا آن نیز مستعجل بود و هنگامی که «ناصرالملک نایب‌السلطنه»، به انحلال مجلس فرمان داد، دستور تعطیلی روزنامه‌ها را صادر کرد و روزنامه‌های «ایران نو»، «شوری»، «استقلال ایران» و «شرق» توقیف شدند. پس از آن و راه افتادن مجلس سوم، دوباره روزنامه‌ها شروع به کار کردند. تاج‌گذاری «احمدشاه»، روزگار دیگری در ایران ساخت. البته که تاریخ روزنامه‌نگاری ایران همه تلخ نبود و در اسفند 99، «سیّدضیاءالدّین طباطبایی»، مدیر روزنامۀ «رعد»، توانست به همراهی قشون قزاق تهران را فتح کند و صداعظم شود. گرچه عمر حکومت او طولانی نبود و صد روز بعد، دولت را تحویل داد و کشور را ترک کرد. در این دوران و علی‌الخصوص ایّام پس از کودتای سوم اسفند 1299، شاه از انتقادات مصون نبود؛ امّا شاه مشروطه، مانند بقیۀ شاهان نبود و در مقابل متن تندی که روزنامۀ «قیام» ضدّ او نوشته بود، به دادگاه شکایت کرد و برای این شکایت، هیأت‌منصفه‌ای تشکیل شد. جلسۀ اوّل دادگاه برگزار شد و عامّه، منتظر جلسۀ دوم بودند که شاه بر اثر توصیۀ «نصرت‌السّلطنه»، از تعقیب این شکایت صرف‌نظر کرد تا محکومیت «موسوی‌زاده»، مدیر روزنامۀ قیام اثر سوئی برایش نداشته باشد. این چنین بود که بخت با «ضیاءالواعظین» (نویسندۀ آن مقاله) و موسوی‌زاده یار بود؛ امّا داستان همۀ روزنامه‌نگاران آن دوره پایان خوشی نداشت و مثلاً «میرزادۀ عشقی»، عاقبتی دیگر یافت.

«سیّد محمدرضا کردستانی»، ملقّب به میرزادۀ عشقی، شاعر و روزنامه‌نگار بود. مدیر نشریۀ «قرن بیستم» از روشن‌فکران پیش‌رو و رادیکال بود که از با محافظه‌کاران مذهبی سر سازگاری نداشت و این چنین بود که با مجلس چهارم، که اکثریت آن در اختیار محافظه‌کارانی مثل «مدرّس» بود، سر ناسازگاری داشت و مستزادی سرود که مطلع آن چنین بود «دیدی چه خبر بود؟!/ این مجلس چارم به خدا ننگِ بشر بود». «بهار» در کتاب «تاریخ مختصر احزاب» بیان می‌کند که در «میتینگی» خارج از مجلس مردم را به ورود به مجلس تهییج می‌کرد. مردم شعار «مرده باد» می‌دادند؛ امّا او می‌خواست که مردم جدی‌تر برخورد کنند و می‌گفت «عملاً مرده باد» که مردم نیز آن را تکرار می‌کنند ولی کسی آن را جدی‌تر از شعار پیش نمی‌برد. او که تا پیش از هنگامۀ جمهوری‌خواهی، از طرفداران حزب سوسیالیست و سردارسپه بود، در این ایّام به اقلّیت پیوست و نوشت که «جمهوری عجیبی است که دهاتیان قروه هوادار آنند امّا عشقی با یک من فکل و کراوات با آن مخالف است». او در تیرماه 1303، در آستانۀ مجلس پنجم مشروطه، قرن بیستم را مجدداً منتشر کرد که توقیف شد و پنج روز بعد ترور شد؛ تروری که قاتلین‌اش مجازات نشدند و حتّی آن‌گونه که مخالفین می‌گفتند تا مدّت‌ها از شهربانی حقوق می‌گرفتند.

میرزاده عشقی
میرزاده عشقی

این‌چنین بود که داستان زندگی روزنامه‌نگاران تا آغاز سلطنت پهلوی از قتل، ترور، تبعید و البته نخست‌وزیری خالی نبود؛ داستانی که در آینده نیز ادامه داشت و با تغییر بازیگران، همین روندها تکرار شد. «کریم‌پور شیرازی» را در زندان آتش زدند، «محمّد مسعود: به دست شاخۀ نظامی حزب توده و «خسرو روزبه» ترور شد، «سیّدحسین فاطمی» به معاونت دولت «مصدّق» و وزارت خارجه رسید. فارغ از داستان روزنامه‌نگاران، روزنامه‌ها نیز در این دوران خود صاحب شخصیت شدند و «مصباح‌زاده» و «مسعودی» توانستند دو سازمان و نهاد روزنامه‌نگاری در ایران تأسیس کنند و «کیهان» و «اطّلاعات» را بنیان نهند تا این مؤسسات، داستان دیگری از فراز و فرودها، توقیف‌ها و نهایتاً مصادره را تجربه کنند.


ما را در تلگرام دنبال کنید!

مطبوعاترسانهمشروطهروزنامه‌نگارتوقیف
نشریۀ واحد فرهنگ و هنر انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه صنعتی شریف
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید