نشریۀ «ترنج»
نشریۀ «ترنج»
خواندن ۱۰ دقیقه·۴ سال پیش

شمارۀ 17 - به سراغ من اگر می‌آیید، پشت هیچستانم!

فقدان اخلاق در زندگی انسان مدرن


مقدمه

برای بررسی نسبت اخلاق و مدرنیته، ابتدا باید مفهوم مدرنیته را دقیق‌تر بدانیم. مدرنیته در واقع، عبارت است از نوعی حالت و تجربۀ جدید که تازگی، بداعت و نوبودن زمان حال به‌عنوان گسست یا انقطاع از گذشته را بیان می‌کند. مدرنیسم به‌موازات قدرت‌یابی جامعۀ مدنی در برابر دولت، اهمیت‌یافتن فردیت، رشد سریع تکنولوژی و مهم‌تر از همه، تحقق پیروزی خرد انسانی، خود را مطرح کرد. ره‌آورد این موضوع، بی‌توجهی به روابط اجتماعی میان انسان‌ها بود. نمود این مورد را در تفاوت کارکرد واژه‌های «ethic» و «moral» می‌توان دید؛ اولی را برای «اخلاق اجتماعی» استفاده می‌کنند و ما بیش‌تر در ادبیات کلاسیک آن را مشاهده می‌کنیم، درحالی‌که دومی، «اخلاق فردی» به حساب می‌آید و در ادبیات مدرن، جای‌گزین واژۀ قبلی شده‌است‌.

قسمتی از مشکل اخلاقی مدرنیته، این است که هیچ «روش قاعده‌مندی» برای حل مناقشات در مورد مفهوم مدرنیته وجود ندارد. برای مثال، «کارل مارکس»، انباشت سرمایه را مرکز فهم مدرنیته می‌داند، «ماکس وبر»، عقلانیت را موردتوجه قرار می‌دهد و برخی از فمنیست‌ها نیز بر تغییر تمایز بین حوزۀ زندگی عمومی و خصوصی تأکید دارند. اما مشکل به این‌جا ختم نمی‌شود؛ معضل اصلی این‌جاست که مدرنیته، هیچ دلیل خوبی برای پذیرش هریک از مواضع اخلاقی مناقشه‌انگیز ارائه نمی‌کند. راه‌حل، در فراتررفتن از مدرنیته است؛ ما باید در عین حفظ مفاهیم متعالی نظیر آزادی و برابری، از به‌محاق‌رفتن ارزش‌های اخلاقی نیز جلوگیری کنیم.

بازار، فایده‌گرایی، فقدان فضیلت

می‌توان گفت در قرن 18 بود که اندیشمندان بسیاری به این نتیجه رسیدند که نوعی اساساً جدید از جامعه، در اروپای غربی در حال شکل‌گیری است؛ متناسب با این تغییر، مفاهیم هم در حال پوست‌اندازی بودند. نظریه‌پردازان بسیاری در جهت تفسیر این تحولات گام برداشتند، اما ما این‌جا به‌طور خاص، می‌خواهیم در مورد «آدام اسمیت» صحبت کنیم؛ او، جامعۀ مدرن را یک «جامعۀ تجاری» و به‌اصطلاح امروزی، «جامعۀ بازاری» می‌داند. انسان در این جامعه، برای دریافت کمک از جانب هم‌نوعان خود، یک فرصت همیشگی در اختیار ندارد و باید برای تصاحب فرصت‌های متعدد، به دیگران نشان دهد که آن کمک، در راستای منافع آن‌ها نیز تلقی می‌شود. ویژگی این جامعه، بر سه موضوع استوار است:

1) یک «تقسیم کار اجتماعی» صورت می‌گیرد؛ یکی نانوا می‌شود، دیگری کشاورز، سومی سبزی‌فروش و ...

2) یک «چارچوب قانونی مشروع مالکیت خصوصی و قرارداد» وجود دارد.

3) گرایش فردی، در راستای رفتار مبتنی بر نفع شخصی دیده می‌شود.

خودارجاعی، خصوصیت بارز فایده‌گرایی به شمار می‌رود.
خودارجاعی، خصوصیت بارز فایده‌گرایی به شمار می‌رود.


هنگامی‌که طبق ویژگی نخست، افراد این جامعه، به یک‌دیگر وابسته هستند و ویژگی دوم، مانع مالکیت اموالی غیر از اموال خودشان می‌گردد، «بازار»، برای رفع این مشکل شکل می‌گیرد. تنوع خواسته‌های فردی که ناشی از ویژگی سوم است، سبب می‌گردد تا تعادل در بازار شکل نگیرد و آنچه قبلاً «خواسته» بود، حال تبدیل به «نیاز» می‌گردد؛ بازار نیز به‌سوی ارضای این نیازها سوق داده می‌شود. اسمیت، این قاعده را «دست نامرئی» نام می‌نهد. این‌جاست که بر افراد، از سوی بازار، روابط اجتماعی خاصی تحمیل شده، واژۀ «هویت»، از معنا تهی می‌شود و کلمۀ «نقش»، جای‌گزین آن می‌گردد؛ یعنی اهالی این جامعه، نقش‌هایی را برعهده می‌گیرند تا به اهداف متعالی(!) بازار برسند؛ بازار، گرچه طیفی از خواسته‌ها و امیال مختلف را پیش‌فرض می‌گیرد، اما یک همگونی مشخص را بر آنان تحمیل می‌کند. این هدف را فایده‌گرایان، در لذت حداکثری و رنج حداقلی می‌دانند؛ با تناظر یک‌به‌یک با بازار، زنجیرۀ «رنج-لذت»، تبدیل به «زیان-سود» می‌گردد و وسیلۀ اندازه‌گیری این هدف نیز «پول» قلم‌داد می‌شود. فعالیت‌هایی در بازار، برای تولید و مبادلۀ اجناس انجام می‌شوند که به آن، «کار» می‌گویند و به‌نوعی، ابزار رسیدن به هدف شناخته می‌شود. رفتار عقلانی، به‌معنای ابزاری کلمه، رفتاری است که کار لازم برای دست‌یابی به هدف را به حداقل می‌رساند. اکنون گریزی به ویژگی سوم جامعۀ بازاری بزنیم؛ این فرد عاقل، مطابق با این ویژگی، باید الگوهای سودمند خود را در نظر داشته‌باشد. برای مثال، وضعیت بد کارگرانش، او را نباید تحت‌تأثیر قرار دهد و یا توجهی به موقعیت نامناسب بدهکارانش نداشته‌باشد. پس در نهایت، این رفتار غیربشردوستانه است که مفید خواهدبود! «خودارجاعی»، رفتار مطلوب بازار است و ما با یک شکاف بین نیت فردی و پیامد اجتماعی مواجه هستیم. فایده‌گرایان، این‌جا وارد عمل می‌شوند و به‌جای اصل قراردادن اخلاق بدون درنظرگرفتن نتایج آن، یک ارزیابی پیامدگرایانه‌تر را دربارۀ اعمال انسانی عرضه می‌کنند؛ طبق نظر آنان، «شادی عمومی»، محتوای اخلاق است، اما برای جامعۀ بازاری، فایدۀ عمومی تا جایی محوریت قرار می‌گیرد که مغایر با منافع شخصی نباشد و «مالکیت خصوصی» خدشه‌دار نشود.

«ارسطو»، آرمان‌شهری را ترسیم می‌کند که در آن، هویت شهروند، براساس مشارکت در فعالیت‌هایی که به ثبات در شهر (polis) یاری می‌رساند، تعریف می‌شود؛ پس یک هم‌بستگی بین رفاه فردی و خیر اجتماعی را شاهد هستیم. اما در جامعۀ تجاری، هویت فرد نه براساس مشارکت در سیاست و فرهنگ دولت‌شهر، بلکه بر پایۀ مالکیت شخصی شکل می‌گیرد و نوع‌دوستی، غیرمنطقی به شمار می‌رود. به قول «برنارد مندویل»، «اخلاق ضروری برای حفظ جامعه، تنها به‌صورت توهم ممکن است»؛ توهم نیز این‌جا همان پول است. «ایمانوئل کانت» نیز انگیزۀ لازم را شرط مهم برای وجود اخلاق می‌داند.

وظیفه‌گرایی، با عقلانیت گره خورده‌است.
وظیفه‌گرایی، با عقلانیت گره خورده‌است.


علاوه‌بر اخلاق مبتنی‌بر فایده‌گرایی، ما با مفهومی به نام اخلاق وظیفه‌گرایانه روبه‌رو می‌شویم که برمبنای نظریۀ کانت شکل گرفته‌است. این اندیشمند قرن هجدهم، معتقد است که ما چون تعهد داریم تا کاری را انجام دهیم، اخلاقی عمل می‌کنیم. اخلاق وظیفه‌گرایانه می‌گوید: «به‌دلیل این‌که انسان موجودی منطقی است، بر طبق اصولی اقدام می‌کند که «قاعدۀ کلی» نام دارند»؛ پس به‌نوعی، این اخلاق، با «عقلانیت» بشر گره خورده‌است و اگر بخواهیم با نقل‌قول کانت –که بالاتر بیان شد-، آن را تطبیق بدهیم، این عقلانیت، باید به‌عنوان نیروی انگیزشی عمل ‌کند.

از طرفی دیگر، با گذار به مدرنیته، مفهوم «تمدن»، برای مشروعیت‌بخشی به استثمار مورداستفاده قرار گرفت؛ زیرا جوامع اروپای غربی که خود را مهد تمدن می‌دانستند، به‌بهانۀ جهان‌شمول‌کردن تمدن، به خودشان اجازۀ تعدی و تجاوز به دیگر کشورها را می‌دادند. این موضوع، نه با اخلاق فایده‌گرایانه و نه با اخلاق وظیفه‌گرایانه، قابل‌توجیه نیست؛ زیرا نه شادی اجتماعی را به حداکثر می‌رساند و نه عملی عقلانی به شمار می‌آید، گرچه این جوامع تجاری، برای توضیح علل دست‌درازی خود به کشورهای دیگر، از این مفاهیم اخلاقی استفاده می‌کنند!

هرم سرمایه‌داری
هرم سرمایه‌داری


سرمایه‌داری، عقلانیت، قدرت

«کارل مارکس»، نظریه‌پرداز شهیر قرن نوزدهم، «سرمایه‌داری» را مفهوم کلیدی درک مدرنیته به حساب می‌آورد. او مفهوم سرمایه‌داری را مساوی با گسترده‌شدن بازار می‌داند؛ بدین‌صورت که همان روابط کالایی برقرار است و برای مثال، کارگری که نیروی کارش را به سرمایه‌دار می‌فروشد، خود، یک کالاست. مهم‌ترین ویژگی نظام سرمایه‌داری را می‌توانیم پویایی تکنولوژیک آن بدانیم؛ مارکس می‌گوید: «بورژوازی، در دوران حکومت صدسالۀ اندک خود، نیروهای مولّد خارق‌العاده و عظیم‌تر از همۀ نسل‌های قبل، به وجود آورده‌است». در یک جامعۀ طبقاتی که به‌دلیل کنترل نابرابر بر منابع تولید، سرمایه‌داران، مازاد تولید را برای خود برمی‌دارند، انگیزه‌ای در آن‌ها ایجاد می‌گردد که این مازاد را در جهت بهبود بهره‌وری به‌کارگیرند. هم‌چنین سرمایه‌دار می‌کوشد تا از هر منبع تکنولوژیکی دردسترس، جهت کاهش هزینه‌های تولید، استفاده کند. پس پیوسته شیوه‌های تولید دچار تغییرات اساسی می‌شوند تا بازدهی تولید بالا رود. شاید در نگاه نخست، این فرایند را خلاقانه ببینیم، اما اگر ریزبینانه بنگریم، یک فرایند مخرّب را مشاهده می‌کنیم؛ زیرا این پویایی، از کنترل بشر خارج شده و با افزایش جای‌گزینی نیروی کار انسانی با ماشین‌آلات و کاهش تعداد نیروهای کارگری موردنیاز، وابستگی پرولتاریا به بورژوازی بیش‌تر می‌گردد. پس ما با جهانی بدون‌ثبات مواجه هستیم که در عین اهدای وعدۀ رشد، ما را تهدید به نابودی می‌کند. اما غایت این بهره‌وری کجاست؟ آیا انسان کنترلی بر این موضوع دارد؟

کارل مارکس
کارل مارکس

تولید سرمایه‌دار بستگی به خودش دارد که چقدر توانایی برآوردن خواسته‌هایش را در راستای کاهش هزینه‌های تولید و افزایش پویایی تکنولوژیک، داراست. او مطیع خودش نیست، بلکه نیروهایی از بیرون، او را در چنگ خودش دارد و مصرف می‌کند تا مجدداً در چرخۀ تولید قرار گیرد. «شیوۀ تولید» سرمایه‌داری، ترکیبی از «روابط تولیدی» (تفاوت موقعیت بین کارگران و سرمایه‌داران) و «نیروهای مولّده» است که در زیر مختصر توضیحی از این نیروها که منشأ «قدرت» سرمایه‎دار هستند، آمده‌است:

1) «وسایل تولید»، شامل مواد طبیعی و ابزار تولید

2) «نیروی کار انسانی»؛ که کارگر، آن را در اختیار سرمایه‌دار قرار می‌دهد.

3) «نیروی کار عام (غیرمستقیم)»، شامل مهارت‌های کارگران و تکنولوژی‌های نوین

جدا از قدرت در انحصار وسایل تولیدی، هم‌اکنون قدرت بشر در کنترل طبیعت، بسیار برجسته تلقی می‌شود؛ طوری‌که با تغییر شکل در محیط‌زیست و سیطره بر آن، به‌طرزی لجام‌گسیخته، خود را اشرف مخلوقات می‌داند.

«ماکس وبر»، جامعه‌شناس برجستۀ آلمانی، توسعۀ سرمایه‌داری را یک جنبۀ عمده از فرایند عقلانی‌کردن جوامع می‌داند؛ این عقلانیت در نهادها و رویه‌های جهان مدرن، مانند بازار و هم‌چنین در نظام سرمایه‌داری وجود دارد. اما این عقلانیت از چه نوعی است؟ در شرح وبر از عقلانی‌سازی جهان مدرن، سه نوع عقلانیت را می‌توان دید:

1) عقلانیت ابزاری (خرد وسیله / هدف)

2) خرد قانونی

3) خرد شناختی (خرد علمی)

شرح خرد شناختی در این مقال نمی‌گنجد و بیش‌تر، دو مورد اول را می‌توان مرتبط با این بحث دانست. شکل مسلط عقلانیت در مدرنیته، خرد ابزاری است. این خرد، هرچه را سبب رضایت و لذت برای افراد می‌گردد، در کانون توجه قرار می‌دهد. عقلانیت ابزاری، به‌نوعی دغدغۀ مشابهی با سرمایه‌داری دارد؛ هردو، بهره‌وری را هدف می‌گیرند. این هدف نیز خود ابزاری برای رسیدن به هدفی بالاتر به حساب می‌آید و بر سیری‌ناپذیری انسان می‌افزاید. با پیش‌رفتن مدرنیته، بحثِ نوعی دیگر از عقلانیت پیش می‌آید که با خرد ابزاری متفاوت است و عقلانیت قانونی نام‌گذاری می‌شود. اگر خرد ابزاری در رابطه با بهره‌وری است، خرد قانونی، با «ثبات» و «انسجام» گره خورده‌است. این عقلانیت، نهادی است و ساختار قانونی لازم را برای حمایت از مالکیت خصوصی و دارایی‌های افراد فراهم می‌کند.

ماکس وبر
ماکس وبر

جمع‌بندی

در این مقاله، ابتدا تعریفی از مدرنیته ارائه شد و صحبت از تمایز اخلاق فردی (moral) و اخلاق اجتماعی (ethic) رفت. در ادامه، با بررسی ویژگی‌های جامعۀ تجاری (جامعۀ بازاری)، نظریه‌های فایده‌گرایی و وظیفه‌گرایی در باب اخلاق مطرح شد. سپس، دو دیدگاهِ تاحدودی متفاوت در مورد سرمایه‌داری، از مارکس و وبر، بیان شد که اولی، بر شیوۀ تولید سرمایه‌داری و دومی بر عقلانیت تمرکز می‌نمایند. در مورد عقلانیت هم دو نوع خرد معرفی شد: خرد ابزاری و خرد قانونی. تمامی مباحث یادشده را می‌توان این‌گونه خلاصه کرد: جهان مدرن، در عین این‌که به‌وجودآورندۀ مفاهیم معیّنی از اخلاق است، زمینه‌های به‌کارگیری آن را به‌جد نابود می‌گرداند؛ یعنی علی‌رغم نیازمندی به اخلاق، وجود آن را غیرممکن می‌کند.


منبع:

اخلاق و مدرنیته، راس پل، انتشارات عقل سرخ


ما را در تلگرام دنبال کنید!

اخلاقمدرنیتهسرمایه‌داریبازارمذهب
نشریۀ واحد فرهنگ و هنر انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه صنعتی شریف
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید