نشریۀ «ترنج»
نشریۀ «ترنج»
خواندن ۱۷ دقیقه·۴ سال پیش

شمارۀ 17 - دین من، «انسانیت»!

گفتاری پیرامون امکان‌سنجی اکتفا به اخلاق به‌جای دین‌مداری

جملۀ «دین من انسانیت است» را احتمالاً شنیده‌باشید؛ گاهی افراد این جمله را برای ابراز این باور که برای زندگی شخصی یا اجتماعی خود التزام به اخلاق را کافی و بی‌نیاز از دین‌مداری و عمل به شریعت می‌دانند، استفاده ‌می‌کنند. به باور ایشان، انسانیت (در این‌جا به‌طور خاص اخلاق منظور است)، می‌تواند جای‌گزین مناسبی برای نقش‌آفرینی به‌جای کلیت نهاد دین و کافی برای پرکردن خلأهای ناشی از دین‌ناباوری در جهان مدرن و زندگی امروزی بشر باشد. همین موضوع، در کنار برخی نظریات اجتماعی در تشکیک پیرامون استمرار نیاز انسان‌ها و جوامع مدرن به اخلاق، کافی بود تا نگارنده را قدری کنج‌کاو و علاقه‌مند به مطالعۀ بیش‌تر کند. مطالعه البته همان‌طور که انتظار می‌رفت، ثابت کرد بررسی این مدعا و بحث پیرامون رابطۀ اخلاق و دین و امکان‌سنجی اکتفا و جای‌گزینی اخلاق به‌جای دین، حدیثی به‌غایت مفصل است و مجال بیان در این جریده هم، البته محدود. از این‌رو، آن‌چه در ادامه می‌خوانید، تلاشی است برای بیان خلاصۀ پژوهش‌ها و مطالبی با کمک نظرات مختلف برخی اندیشمندان و جوانب، و تراتبی حول این امر، خاصه در بررسی استمرار نیاز جامعۀ مدرن به دین در کنار اخلاق و امکان استقلال‌گزینی اخلاق از دین. امید است که این مطالب برای تفکر و مطالعۀ تفصیلی خوانندگان، مفید و انگیزه‌زا واقع گردد؛

به‌طورکلی برای بررسی اهمیت و ارتباط اخلاق و دین در جامعۀ مدرن و کارکردهای جدایی‌ناپذیر دین در کنار اخلاق، توجه به چند نکته اهمیت دارد:

۱- تعریف اخلاق

«رونالد. م. گرین» درمقالۀ «اخلاق و دین»، در خصوص تعریف اخلاق می‌نویسد:
«اخلاق غالباً به‌عنوان راهی برای قانون‌مندساختن رفتار افراد در جوامع پنداشته شده‌است. اخلاق عکس‌العملی است نسبت‌به مشکل هم‌کاری در میان افراد یا گروه‌های رقیب؛ و هدف آن، فرونشاندن نزاع‌هایی است که ممکن است در ظروف اجتماعی رخ دهد. گرچه اعمال قدرت هم راهی است برای جلوگیری از تنازع، ولی فرق این دو در این است که اخلاق به اصول و قواعدی از عمل متکی است که از وجاهت قانونی و عقلی که مورد تأیید آحاد جامعه‌اند، برخوردار است».
سپس، در تفاوت میان دین و اخلاق چنین می‌گوید: «اخلاق به انجام امور انسانی و روابط میان اشخاص مربوط می‌شود؛ درحالی‌که دین، اساساً درگیر روابط انسان‌ها با واقعیت متعالی است»1. در تعریفی که ارائه شد، تنها به قوانین، به‌مثابۀ یک رکن اخلاق اشاره شده‌است؛ زیرا اخلاق، علاوه‌بر قوانین متضمن مجموعۀ باورها در مورد سرنوشت انسان، در مورد ایده‌آل‌ها و اشیای خوب و بد و دربرگیرندۀ نیات و انگیزه‌هایی است که موجب گرایش به‌سمت انتخاب راه و روش درست نیز می‌شود2. بنابراین، بهتر است اخلاق را به مجموعه‌ای از باورها، نیات و انگیزه‌ها و قواعد یا هنجارهای حاکم بر رفتار انسان در ظرف اجتماع –که وظیفۀ انسان را نسبت‌به هم‌نوعانش تعیین می‌کند- تعریف نماییم. ویژگی این تعریف، آن است که تمام عناصر اخلاق را در برمی‌گیرد و هیچ عنصری بیرون نمی‌ماند.

سکانسی از فیلم «محمد رسول‌الله (ص)»
سکانسی از فیلم «محمد رسول‌الله (ص)»


در میان اندیشمندان اسلامی نیز رایج‌ترین کاربرد اصطلاحی اخلاق عبارت است از «صفات نفسانی راسخ و پایداری که موجب می‌شوند افعالی متناسب با آن صفات، به‌سهولت و بدون نیاز به تأمل و تروی از آدمی صادر شود»3. مطابق این تعریف، اخلاق تنها شامل صفات پایداری است که در نفس رسوخ کرده‌باشد و شامل صفات ناپایداری که به‌صورت ملکۀ نفسانی درنیامده‌اند، نمی‌شود. در این صورت، شخص بردباری که به‌صورت موردی دچار غضب می‌شود یا بخیلی که با تأمل و تفکر فراوان، بخششی می‌کند، از این تعریف خارج‌اند. بنابراین اخلاق، هیئتی است استوار و راسخ در جان آدمی که کارها به‌آسانی و بدون نیاز به تأمل و تفکر، از آن صادر می‌شود. در عین حال، این تعریف هم شامل فضائل اخلاقی و هم شامل رذائل اخلاقی می‌شود و علم اخلاق -که اغلب با حذف کلمۀ علم از ابتدای آن، به‌طور مطلق به‌کار می‌رود- علمی است که با شناساندن صفات نیک و بد و اعمال درست و نادرست اخلاقی، انسان‌ها را به کسب صفات نیک و انجام اعمال درست توصیه و راه‌کارهای عملی این مهم را بیان می‌کند.

البته تعاریف متعدد دیگری از اخلاق نیز توسط سایر اندیشمندان ارائه شده‌است، اما فعلاً به همین تعاریف اکتفا می‌کنیم.

۲- ضرورت نیاز به اخلاق در جامعۀ مدرن

اگرچه انسان‌ها در تمام جوامع، به جهت زندگی جمعی‌شان، به اخلاق نیازمند بوده و هستند، ولی برخی مشکلات خاص زندگی در جامعۀ مدرن باعث شده‌است که افراد بیش از گذشته به‌دنبال ارزش‌های اخلاقی باشند. مهم‌ترین این مشکلات عبارت‌اند از:
الف. جای‌گزین‌شدن مادیات به‌جای معنویات در جامعۀ مدرن، در کنار کم‌بود منابع مادی که خودبه‌خود، جامعۀ مدرن را در آستانۀ یک فروپاشی و انفجار جدی قرار می‌دهد و آنچه مانع این انفجار می‌گردد، دستورات اخلاقی است که برای همه مشروعیت دارد. این، خود بیان‌گر اهمیت و ضرورت اخلاق در جامعۀ مدرن است.
ب. دلیل دیگر، تضاد میان دولت‌هاست که از یک‌سو، به‌دلیل صرف هزینه‌های مردم در امور نظامی، باعث کاهش امکانات رفاهی مردم و در نتیجه نارضایتی عمومی نسبت‌به دولت می‌گردد و از طرف دیگر، گاهی این تضادها به جنگ ختم می‌شود و دولت‌ها برای ایجاد انگیزه در مردم برای شرکت در نبرد و فداکردن باارزش‌ترین داشتۀ مادی خود یعنی حق حیات، فقط ابزار اخلاق را در اختیار دارند و هیچ‌چیز دیگری جای‌گزین آن نیست.

کودکان در اردوگاه کار اجباری
کودکان در اردوگاه کار اجباری


ج. دلیل سوم نیاز جدی به اخلاق، خصلت دیوان‌سالاری سازمان‌های تمدن جدید است که افراد در آن‌ها تحت قوانین و مقررات خشک و انعطاف‌ناپذیر عمل می‌کنند؛ این مسئله باعث خستگی و ملامت انسان‌های درون این سازمان‌ها می‌گردد. اگرچه بخشی از درآمدهای سازمان، به خود این افراد اختصاص دارد و باعث بهبود زندگی آن‌ها نیز می‌شود، اما بهبودی در زندگی مادی باعث حفظ و دل‌بستگی آن‌ها به نظام نمی‌شود؛ زیرا افراد، این پاداش‌ها را جبران‌کنندۀ زحمات خود نمی‌دانند و غالباً معتقدند که چیز زیادی از حق‌شان دریافت نکرده‌اند. در نتیجه، حساب خود را با نظام، تصفیه‌شده می‌دانند و این‌جاست که اخلاق به‌میان می‌آید و وفاداری افراد به نظام را تقویت می‌کند. به همین دلیل، جامعۀ مدرن، نیاز شدیدی به یک نظام اخلاقی پویا و زنده دارد و منشأ پیدایش اخلاق نیز کم‌یابی‌های موجود در جامعۀ مدرن است؛ از این جهت، نظریه‌های اجتماعی جدید، بیش‌تر بر اهمیت اخلاق تأکید دارند4.

مصطفی ملکیان
مصطفی ملکیان


«مصطفی ملکیان»، فیلسوف و روشن‌فکر معاصر، نیز معتقد است انسان مدرن، به‌جهت پرشدن فاصلۀ مقدورات و مأذوناتش، بیش از انسان گذشته به اخلاق نیاز دارد؛ اخلاقی‌زیستن نیز به یک سلسله از مقبولات و عقاید مابعدالطبیعی نیاز دارد و از آن‌جا که دین، تنها نیرویی است که این پیش‌فرض‌های لازم را در اختیار دارد، نیاز بشر مدرن به دین، افزون‌تر از گذشته است5.

در بررسی بیش‌تر تاریخچۀ رابطۀ اخلاق و دین و استمرار نیاز جوامع به این‌دو، باید گفت که مطابق شواهد در اغلب جوامع سنتی، اخلاق جزء دین و مبتنی‌بر آن تعریف می‌شود؛ یعنی دین هم منشأ تولید دستورات اخلاقی و هم ملاک صدق و کذب قضایای اخلاقی است. اما این رابطۀ میان دین و اخلاق، به‌مرور زمان و به‌موازات پیش‌رفت‌های نظری و شکل‌گیری فلسفۀ مدرن در غرب تغییرکرده و اخلاق، کم‌کم از سلطۀ مطلق دین خارج و به یک نظام مستقل تبدیل شده‌است. «تام باتامور»، جامعه‌شناس مارکسیست بریتانیایی،این واقعیت را چنین توصیف می‌کند:
«در آغاز، دین و اخلاق با هم ارتباط نزدیکی داشتند، اما مطالعات در مورد جوامع جدید نشان می‌دهد کارکرد جدایی بین دین و اخلاق، یکی از جنبه‌های تغییرات فرهنگی قرن گذشته است. هم از این جهت که تمایز آشکاری میان قواعد اخلاقی و مراسم دینی به‌وجود آمده و هم از این جهت که با زوال اعتقادات دینی، پیداکردن شالوده و محتوای نوین برای قواعد اخلاقی ضرورت پیدا کرده‌است. این جدایی، بیش‌تر در این مسئله متجلی شده که دین، غالباً به‌صورت یک مسئلۀ فردی و خصوصی درآمده‌است؛ در صورتی که اخلاق از این نظر که روزبه‌روز به عدالت اجتماعی بیش‌تر از فضیلت فردی توجه می‌کند، اجتماعی‌تر شده‌است»6.
از نظر «ویل دورانت»، فیلسوف و تاریخ‌نگار شهیر آمریکایی، نیز در جامعۀ سنتی، اخلاق مانند سایر نهادها کاملاً به دین وابسته بوده و هیچ‌گونه تمایزی میان دین و اخلاق وجود نداشته‌است. به‌علاوه، حتی برخی از جوامع مدرن نیز پیوند میان دین و اخلاق را تاکنون حفظ کرده‌اند.
در تاریخ پیش از عصر ما، نمونۀ قابل‌توجهی از جامعه‌ای که توانسته‌باشد بدون کمک دین، به حیات اخلاقی خود ادامه دهد، وجود ندارد؛ فرانسه، ایالات متحده و چندین کشور دیگر، پیوند حکومت خود را با کلیسا بریده‌اند، اما در حفظ نظم جامعه، از یاری مذهب برخوردارند. تنها چندین کشور کمونیست بوده‌اند که کاملاً با مذهب قطع ارتباط نمودند و این هم شاید به این جهت باشد که کمونیسم، خود را به‌عنوان یک ایدئولوژی قابل جای‌گزینی با مذهب معرفی نموده و کارکردهای مذهب را برای مردم انجام می‌دهد؛ در صورت شکست در ازمیان‌بردن فقر توده‌ها نیز حرارت خود را از دست خواهدداد و مردم مجدداً به مذهب روی خواهندآورد7.
«علامه محمدتقی جعفری» (فیلسوف، مفسر و مولوی‌شناس معاصر) نیز می‌نویسد:
«نگاهی به گذشتۀ ادیان و ملل، این نکته را آشکار می‌سازد که در ادوار پیشین و در ادیان نخستین، اخلاق و دین حالتی آمیخته داشته‌اند. در ادیان توحیدی و متأخر نیز کاملاً روشن است که اخلاق، جنبۀ دینی یافته و از حال‌وهوای دینی برخوردار است»8.

علامه محمدتقی جعفری
علامه محمدتقی جعفری


۳- کارکردهای دین در حوزۀ اخلاق، در جامعۀ مدرن

مهم‌ترین اثرات و کارکردهای دین در ارتباط با اخلاق در جامعۀ مدرن، عبارت‌اند از:

الف. عقلانیت و معنابخشی به اصول اخلاقی: در پاسخ به این پرسش که چرا انسان باید اخلاقی باشد، دیدگاه‌ها و مکاتب مختلفی مطرح شده‌اند؛ برخی مکاتب غایت‌انگارانه، ملاک فعل اخلاقی را در کارکرد و پی‌آمد آن به نفع خود یا دیگران، جست‌وجو می‌کنند و بعضی دیگر معتقدند که ملاک فعل اخلاقی نه در غایت و سود آن نسبت‌به انسان، بلکه در اصل فعل نهفته است. از این مکتب به مکتب «وظیفه‌نگر» تعبیر می‌شود. در حقیقت، این دو مکتب در توجیه و اعتباربخشی به قوانین اخلاقی، توجهی به دین نکرده و اخلاق مبتنی‌بر عقل را مطرح نموده‌اند. در نتیجه، در این دو مکتب، اصول اخلاقی مثل ایثار، فداکاری، ازخودگذشتگی و امثال آن‌ها به‌مثابۀ اصول قطعی اخلاق، فاقد معنا و عقلانیت است؛ زیرا در برابر آن، هیچ‌گونه بازیافتی وجود ندارد و فقط محرومیت و ازدست‌دادن دیده‌می‌شود؛ حتی براساس شاخۀ «غایت‌گرایانۀ همه‌گروی» باز هم این اصول، قابل‌توجیه از لحاظ عقلانی نیست؛ زیرا این فداکاری و ازخودگذشتگی، در جهت منافع جمع، با علم به محرومیت از منافع فردی، به‌طور عقلانی معنی‌دار نیست. اما طبق مکتب سوم که ملاک و مبنای افعال اخلاقی را در متکی‌بودن آن‌ها به دین و باورهای ماوراي فیزیکی جست‌وجو می‌کند، این‌گونه افعال، معقول و معنادار هستند؛ زیرا انسان در برابر عمل پیشین و دنیوی، پاداش جاوید دریافت می‌کند و این سبب معنا و عقلانیت می‌گردد. طبق این روی‌کرد، برخی اصول اخلاقی در صورت تفکیک اخلاق از دین و اتکای آن بر پایۀ عقل، بی‌معنا و بدون پشتوانه خواهدبود؛ چنان‌که برخی متفکران غربی و اسلامی ‌به این حقیقت اشاره نموده‌اند. رونالد. م. گرین در این‌باره می‌گوید:
«دستۀ سومی از فیلسوفان بر این نکته پا می‌فشارند که آرای متافیزیکی و دینی مختلف در تعلیل و تبیین و توجه تعهدات به زندگی اخلاقی، نقش بسزایی دارند. این صاحبان فکر، استدلال می‌کنند که بدون حداقل پاره‌ای مبانی متافیزیکی یا دینی، تلاش اخلاقی بی‌معنا است».

ا
ا


از نظر «کانت» (فیلسوف شهیر آلمانی‌تبار) نیز اخلاق برای معنی‌بخشی و اعتباربخشی خود به دین نیازمند است. در واقع، کانت در مکتوبات متأخر خود این ایده را طرح و تقویت می‌کند که تلاش‌های اخلاقی انسان برای معنادارشدن، نیازمند اعتقاد به خدایی عالِم و حاکم بر اراده‌های اخلاقی ماست9. از نظر «الوین گلدنر» جامعه‌شناس آمریکایی، قوانین اخلاقی و غیراخلاقی در صورتی مقبول همه واقع می‌شوند که فرد احساس بی‌طرفی داشته‌باشد. یکی از معمول‌ترین روش‌ها برای اثبات بی‌طرفی قوانین حاکم در جامعه، انتساب آن‌ها به خداوند است؛ در‌صورتی‌که خداوند منشأ اخلاق محسوب ‌شود، به‌طور ضمنی هر نوع جانب‌داری از منافع گروه‌های خاص، انکار شده‌است و به این ترتیب، عدالت اخلاقی به‌مثابۀ امر مقدس مورد پذیرش واقع می‌شود. نباید به‌طور ساده گمان کرد که زیرپاگذاشتن اخلاق مقدس، صرفاً به‌عنوان بی‌حرمتی به شعائر دینی بین‌المللی محسوب می‌شود؛ بلکه کارکرد تقدس‌بخشیدن به اخلاق، ترغیب افراد به پیروی از آن است. به‌عقیدۀ وی، انتساب قوانین به خداوند، از برتری و بی‌طرفی آن‌ها نسبت‌به انسان و نظریات متضادشان حکایت دارد که این امر، باعث مشروعیت قوانین شده و در نتیجه، افراد را به اطاعت از آن‌ها متمایل می‌گرداند10.

شهید مرتضی مطهری
شهید مرتضی مطهری


شهید «مرتضی مطهری» نیز در این‌باره می‌گوید:
«خداشناسی، سنگ اول آدمیت است؛ انسانیت و آدمیت و اخلاق، بدون شناختن خدا معنا ندارد؛ یعنی هیچ امر معنوی بدون این‌که پای سرسلسلۀ معنویات به میان آید، معنا ندارد. ... وقتی‌که این پایه در روح بشر نباشد، چرا انسانیت؟ به من چه ربطی دارد؟ ... اگر ایمان نباشد، اخلاق مثل اسکناسی است که پشتوانه ندارد11.

ب. شناسایی بعضی اصول اخلاقی: از آن‌جا که کارایی عقل، منحصر به درک کلیات اصول اخلاقی است، بنابراین درک جزئیات و مصادیق اصول اخلاقی برعهدۀ دین است و در این موارد، اخلاق به دین نیازمند است. این نظریه، نه‌تنها در میان قائلان به عدم تمایز بین دین و اخلاق موردتأیید است، بلکه حتی متفکرانی معتقد به استقلال اخلاق از دین نیز نقش دین در شناسایی برخی اصول اخلاقی را انکار نکرده‌اند. برای نمونه، «عبدالکریم سروش»، در مقالۀ «دین اقلی و اکثری» می‌گوید:

«یکی از انتظارات ما از دین، این است که به ما اخلاقیات و ارزش‌های اخلاقی را بیاموزد، اما این ارزش‌ها به دو دستۀ خادم و مخدوم نسبت‌به زندگی تقسیم می‌شود. دین نسبت‌به ارزش‌های خادم اخلاق، ارزش‌هایی که برای زندگی انسان است، اقلی است؛ زیرا این‌ها شیوه و آداب زندگی است و در موقعیت‌های مختلف تغییر می‌کند. ... اما دین نسبت‌به ارزش‌های مخدوم، آن‌هایی که زندگی برای آن‌هاست، حداکثری است؛ یعنی دین، تمام آن‌ها را بیان نموده‌است. ... بنابراین اخلاق، بی‌نیاز از دین نیست؛ بنابراین در جامعۀ جدید، علی‌رغم پیشرفت علوم و عقلانیت، بشریت بی‌نیاز از دین نیست؛ زیرا ادراک ارزش‌های مخدوم که مهم‌ترین ارزش‌های زندگی است، نیازمند به دین است»12.
آنچه که از گفته‌های وی روشن می‌شود، این است که عقل بشر، قدرت درک ارزش‌های مخدوم را ندارد و این دین است که باید این اصول و ارزش‌ها را به ما بیاموزد. بنابراین کارکرد سوم دین در حوزه اخلاق، معرفت‌سنجی نسبت به برخی اصول اخلاقی است. رونالد. م. گرین نیز می‌گوید: «ادیان، قوانین عمل، طریقۀ استدلال اخلاق و معیار فضیلت را به‌تفصیل بیان می‌کنند»13.

کودکان حاضر در اردوگاه کار اجباری نازی‌ها
کودکان حاضر در اردوگاه کار اجباری نازی‌ها


ج. تقویت و پشتیبانی از اصول اخلاقی: کارکرد دیگر دین در عرصۀ اخلاق، فراهم‌نمودن پشتوانه و ضمانت اجرایی برای اخلاق است؛ زیرا انسان اگرچه فطرتاً به رعایت اصول اخلاقی متمایل است، اما در برخی مواقع، شرایط بیرونی و امیال درونی، انسان را به هنجارشکنی‌های اخلاقی وادار می‌کند. در این مواقع، نظام اخلاقی به یک ضمانت اجرایی نیازمند است تا از اصول او پاس‌داری نماید. دین این کارکرد را برخلاف نظام‌های کنترلی بیرونی به‌خوبی انجام می‌دهد. علامه جعفری نیز می‌نویسد: «اخلاق بدون اتکا بر خداوند، اساس خود را ازدست‌داده و از ضمانت اجرایی حقیقی برخوردار نخواهدبود»14.

شهید مطهری هم به این مطلب اشاره دارد که «دین می‌تواند بنیاد اخلاق باشد و از این طریق، آن را ضمانت کند! اساساً اگر قرار است اخلاق به‌طور کامل تحقق یابد، باید براساس دین و با تکیه به دین باشد. قدر مسلم این است که دین حداقل به‌عنوان پشتوانه‌ای برای اخلاق بشری، ضروری است؛ چرا که اولاً، تاریخ و تجربه نشان داده که هر جا دین از اخلاق جدا شده و تضعیف گردیده، اخلاق نیز عقب مانده‌است؛ ثانیاً، به‌عنوان مؤید، می‌تواند انضباط‌های اخلاقی محکم و پولادین به‌وجودآورد؛ ثالثاً، به‌مؤیّد می‌توان گفت که حتی بعضی متفکران که در بحث اخلاق به تأمل پرداخته‌اند، به این مسئله اذعان دارند که دین، بهترین پشتوانۀ اخلاق است»15.


(با تشکر از دکتر «امان‌الله فصیحی» که به لطف چکیده‌‌هایی از پژوهش‌های ایشان، ارجاع دقیق‌تر به منابع و تنظیم متن، تسهیل یافت)


۱. رونالد.م.گرین، «اخلاق و دین»، در: فرهنگ و دین (تهران: انتشارات طرح نو، ۱۳۷۴)، صص ۵ و ۶ و ۱۰
۲. نول اسمیت، پاتریک.هه.، «دین و اخلاق» در مجلۀ پژوهش‌های قرآنی (ش ۱۳ - ۱۴ بهار و تابستان ۱۳۷۷)، صص ۱۶۳ و ۱۶۴
۳. ابی علی مسکویه، تهذیب‌الاخلاق و تطهیر‌الاعراق ( قم، انتشارات بیدار)، ص ۵۱

۴. گلدنر، بحران جامعه‌شناسی غرب (تهران: شرکت سهامی انتشار، ۱۳۸۳)، صص ۲۹۹ تا ۳۱۱
۵. مصطفی ملکیان، راهی به رهایی (تهران: نگاه معاصر، ۱۳۸۱)، ص ۲۳۹
۶. تی.بی.باتومور، جامعه‌شناسی (تهران: امیرکبیر، ۱۳۷۰)، ص ۲۸۱
۷. نول اسمیت، پاتریک.هه، پیشین، ص ۱۶۹، و ر.ک: گرین، رونالد.م.، پیشین، ص ۱۷

۸. محمدتقی جعفری، اخلاق و مذهب (بی م، بی تا، ۱۳۵۴)، ص ۵۸
۹. کاپلستون، فردریگ، تاریخ فلسفه، ج ۶ (تهران: سروش و انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۷۵)، ص ۳۴۸
۱۰. گلدنر، بحران جامعه‌شناسی غرب (تهران: شرکت سهامی انتشار، ۱۳۸۳)، صص ۳۰۳ - ۳۰۴
۱۱. مطهری، مجموعه‌آثار، ج ۳، ص ۴۰۰، و همان، مجموعه‌آثار، ج ۲، صص ۲۷۹، ۲۸۶ و ۲۹۰
۱۲. سروش، «خدمات و حسنات دین»، پیشین، صص ۵ - ۶
۱۳. گرین، پیشین، ص ۴۶
۱۴. محمدتقی جعفری، نقد افکار راسل (تهران: انتشارات امیرکبیر، ۱۳۶۴)، ص ۲۴۸
۱۵. مطهری، مجموعه‌آثار، ج ۲، ص ۲۹۱


ما را در تلگرام دنبال کنید!

اخلاقدینمذهبانسانیتاخلاق‌مداری
نشریۀ واحد فرهنگ و هنر انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه صنعتی شریف
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید