سلاخی ایدئولوژی در قربانگاه فضای مجازی
موج سوم، سلاحی در خدمت امپریالیسم
در عصری که زندگی میکنیم، تمدنی نوین در حال تکوین است؛ تمدنی که دارد مشارق و مغارب حیات بشری را فرا میگیرد. هیچ بعدی از ابعاد زندگانی، از توفان تغییرات آن در امان نیست؛ خواه خانواده باشد و عشق، و خواه اقتصاد باشد و سیاست.
حیات بشری، در طی تاریخ پرفرازونشیب خود، شاهد تحوّلهای بسیاری بوده که برخی از آنها بهمثابۀ جرقهای، آتش تغییر و دگرگونی را شعلهور کردهاند. میتوان گفت تاریخ بشر، سه موج تحوّل را تابهحال تجربه کردهاست: موج اول تحوّل، دههزارسال قبل با اختراع کشاورزی به راه افتاد؛ موج دوم، تحوّل تکاندهندهای است که حاصل انقلاب صنعتی بود. ما، فرزندانِ دگردیسی بعدی، یعنی موج سوم هستیم. عدهای از ظهور «عصر فضا»، «عصر اطلاعات»، «عصر الکترونیک» یا «دهکدۀ جهانی» سخن میگویند. لازم است مروری کوتاه بر این امواج داشتهباشیم.
هرچه موجی قدیمتر باشد، سرعت بهکارنشستن آن کندتر است؛ موج اول تمدّن یعنی انقلاب کشاورزی، هزاران سال طول کشید تا مأموریت خود را به پایان برساند. در نقطهای از تاریخ، دههزارسال پیش، انقلاب کشاورزی آغاز شد و با گسترش روستاها، اسکان جمعیتها و ایجاد زمینهای زراعتی و شیوۀ جدید زندگی، جای خود را روی کرۀ زمین باز کرد. در پایان قرن هفدهم، هنوز موج اول تحوّل فروننشستهبود که انقلاب صنعتی، همۀ اروپا را فراگرفت و دومین موج بزرگ تحوّل جهانی را به راه انداخت.
۳۰۰ سال قبل، شروع انفجاری بود که آن را به نام انقلاب صنعتی میشناسیم. نظام صنعتی، یک نظام اجتماعی غنی و چندوجهی را تشکیل میداد که بر تمام جنبههای زندگی اثر گذاشت و همۀ خصایص گذشتۀ موج اول را مورد حمله قرار داد. در میانۀ قرن بیستم، نیروهای موج اول درهمشکست و تمدن موج دوم، بر کرۀ زمین مسلّط شد. همۀ جوامع موج دوم، از ویژگیهای مشترکی برخوردارند: سوختهای فسیلی، چرخ کارخانههای عظیم با تکنولوژی پیشرفته را میگردانند و آموزشوپرورش، افرادی را تربیت میکند که در این کارخانهها مشغول به کار شوند و غلام حلقهبهگوشِ ماشین یا اداره باشند. رسانههای همگانی، کالاهایی را که در تولید آنها از هنر بهره جستهشدهاست تبلیغ میکنند و نظام توزیع گسترده، آنها را بهصورتی انبوه توزیع میکنند.
در نظام صنعتی بود که امپریالیسم نشوونما کرد و از امپریالیسم خُرد در موج اول، به امپریالیسم کلان مبدّل شد و مواد خام مستعمرات را تا قطرۀ آخر وارد کرد و در صنایع خود به کار انداخت و غالباً کالاهای ساختهشده را با بهدستآوردن سودی عظیم، به انحای گوناگون به خوردِ همان مستعمرات داد. میتوان امپریالیسم را نیروی محرکۀ قوی و یا تسریعکنندۀ توسعۀ صنعتی در جهان موج دوم پنداشت. امپریالیسم حاکم، بیش از یک نظام اقتصادی، سیاسی یا اجتماعی بود. امپریالیسم همچنین شیوهای از زندگی و طرز تفکر بود و یک ذهنیت موجدومی به وجود آورد.
موج دوم اما تا آنجا پیش رفت که صاحب فرزندی ناخلف گشت. موج سوم را میتوان شاهزادهای عصیانگر دانست که بر ضدّ پدر خود میشورد و قیام میکند. موج سوم، آن روحیۀ صنعتی جامعه را درهممیشکند و روابط مختلف اقتصادی و سیاسی و اجتماعی را دگرگون میسازد و کارخانه را از اریکۀ قدرت به زیر میآورد. ساختارهای اداری، خانواده، سیاست، اقتصاد و خلاصه هر چیزی را را دگرگون میکند. نیروی محرکۀ این موج قدرتمند، کامپیوتر و اینترنت است و ارتباطات، نقش مهمی در این عصر ایفا میکند.
امروزه موج اول بهطور کامل فروننشستهاست، اما بخش مهم نیروهای این موج، به تحلیل رفتهاست. موج دوم طی چند قرن، زندگی بشر را دگرگون ساخت و همچنان به پیشروی خود ادامه میدهد و هنوز نیروی محرکۀ نظام صنعتی بهخوبی احساس میشود. موج دوم هنوز تمام نیرویش را مصرف نکردهاست. در عین حال، موج سوم نیز روزبهروز نمود خود را بیشتر و قلمروی خود را گستردهتر میکند. جهان امروز، تأثیرات هر سه موج را همزمان شاهد است. برخورد این امواج با هم، خصوصاً امواج دوم و سوم، اقیانوس متلاطمی را پدید میآورد که تصویر آینده را مخدوش و درک تحولات را دشوار میسازد.
با ظهور موج سوم و توسعۀ ارتباطات، در نگاه اول اینطور به نظر میرسد که استیلای ابرقدرتها بر رسانه درهمشکسته و با مشارکت عموم در حوزۀ ارتباطات، دیگر از تمرکز قدرت خبری نیست و عرصه بر امپریالیسم تنگ شدهاست. این دیدگاه، زمانی صحیح است که امپریالیسم را به امپریالیسمِ عصر موج دوم محدود کنیم. آری؛ دیگر از امپریالیسم عصر صنعتی خبری نخواهدبود، اما گویا امپریالیسم در هر صورت به بقای خود ادامه میدهد؛ منتها امروز در قالب امپریالیسم نوین.
امپریالیسم نوین، یک امپریالیسم رسانهای یا امپریالیسم اطلاعاتی است؛ بدینمعنا که امروزه رسانهها و اطلاعات، مهمترین ویژگیِ تمرکز سرمایه، صدور سرمایه، تجارت جهانی و جنگ هستند که آشکارا نیست. رسانهها و اطلاعات، در امپریالیسم نوین نقش مهمی ایفا میکنند. امپریالیسم، با دردستگرفتن غولهای رسانهای به حیات خود ادامه میدهد. در بحث امپریالیسم رسانهای، شبکههایی از رسانهها وجود دارند که تحت سیطرۀ یک نهاد یا یک ایدئولوژی خاص اداره میشوند و کارکرد آنها، علاوهبر بیرونراندن رقبا، تأثیرگذاری بر مخاطبان جهانی و القای آرا و نظرات خاص است.
سخن از امپریالیسم است و همچنین از رسانه؛ این دو موضوع، هرکدام ناخودآگاه، ایالات متحدۀ آمریکا را در ذهن تداعی میکنند. روشن است که آمریکا، در این امپریالیسم رسانهای نقش برجستهای دارد؛ بهطوریکه در سال ۲۰۰۲، در کل بخش رسانهای آمریکا، ۳۳۰ شرکت بزرگ (با بیش از هزار نفر کارمند) وجود داشت که ۰.۰۱ درصدِ کل شرکتهای رسانهای را تشکیل میدادند، اما ۷۸ درصد کل درآمدها را در اختیار داشتند. در بخش ارتباطات راه دور، ۷۲ شرکت بزرگ، ۰.۹ درصدِ همۀ شرکتها را در صنعت، اما ۸۸ درصدِ همۀ درآمدهای گستردۀ بخش را تصاحب کردهبودند.
آمریکا با بهرهگیری از قدرت رسانهای بالای خود، جنگ خود با عراق را با دستیازی به «هراسآفرینی» توجیه میکند؛ بهبهانۀ «جهانیسازی»، کودتا و قتلعام در اندونزی را پشتیبانی میکند؛ با ایجاد بار روانی، جنگهای خود را در ویتنام و افغانستان، لازم و ضروری جلوه میدهد و به همین ترتیب، ضمن لاپوشانیِ اعمال شنیع خود، چهرهای مثبت و سازنده از خود به جای میگذارد. ترفندهای مختلفی که آمریکا در این راستا استفاده میکند، بسیار زیرکانه است. دمِدستیترین کنش صاحبان قدرت در رسانه، سانسور است. در عصر صنعتی، سانسور از طریق مسدودکردن جریان اطلاعات به اجرا درمیآمد؛ کافی بود گلوگاههای اصلی انتشار خبر، شناسایی و مسدود شود. در عصر ارتباطات اما اصولاً گلوگاه اصلیای وجود ندارد و همۀ افراد، در انتشار اخبار مشارکت دارند؛ لذا سانسور نیز به طریقی نوین صورت میگیرد. بدینصورت که صاحبان قدرت و مستولیان بر رسانه، با غوطهورکردن افراد در اطلاعات بیاهمیت، توجهات را از بحثهای اصلی متفرّق میکنند. یکی دیگر از این ترفندها، استفاده از استاندارد دوگانه است. نمونهای از این استاندارد دوگانه را میتوان در توییت چند روز پیش موسوی، نمایندۀ مجلس شورای اسلامی دید:
جامعۀ مدنی، توری برای طبقۀ فرودست
در ۱۹۸۴ هنگامیکه «ویلیام گیبسون»، نویسندۀ داستانهای علمی-تخیلی، نخستین بار واژۀ «فضای مجازی (Cyberspace)» را بهکار برد، هرگز گمان نمیکرد مفهومی که بدان اشاره میکند، روزی بر سرتاسر جهان سایه خواهدافکند. تعریفی که گیبسون ارائه کردهبود بسیار ساده است: «فضای مجازی، فضایی تخیلی است که از اتصال رایانهها پدید آمدهاست و تمامی انسانها و منابع اطلاعاتی را به هم متصل کردهاست». فضای مجازی اما امروز واقعیتر از هرچیزی، تأثیرات خود را بر جهان میگذارد و نادیدهگرفتن پتانسیلهای آن، امری سادهلوحانه است. همچنین، نتایجی که ارتباط تمامی انسانها با هم و دسترسی آسانشان به تمام منابع اطلاعاتی در پی دارد، میتواند بسی خارقالعاده و غیرقابلپیشبینی باشد.
پرواضح است آنچه در فضای مجازی اشاعه مییابد، بر تمامی بخشهای حیات بشری تأثیر میگذارد و به نظر میرسد تصویر ارائهشده در آن، انعکاسی صحیح از جامعه است. اما این تصور، اشتباه است؛ زیرا مفروض اولیۀ ما اشتباه است. اینکه فضای مجازی، تمامی انسانها را به هم متصل میکند، در بهترین حالت، اسلوبی برای نشاندادن کثرت است! وگرنه آنچه از واقعیت جامعه درک میکنیم، آن است که دهکهای بالاتر جامعه، استفادۀ بیشتری از فضای مجازی نسبتبه دهکهای پایینتر جامعه دارند. غفلت از قشری که نادیده گرفته شدهاست، تصویر منعکسشده از جامعه را اُریب میکند و سبب میگردد دغدغههای اصلی جامعه، زیر آوار خروارها دغدغۀ فرعی، دفن شود و آنچنان که باید و شاید، به آنها پرداختهنشود.
قشر فرودست جامعه، وقتی فشار را از هر جانب بر خود محیط میبیند، دست به استغاثه میبرد و نوای «ای که دستت میرسد کاری بکن!» سر میدهد. او نان ندارد، آب ندارد، در ضروریترین و سطحیترین نیازهای خود سخت محتاج است و خود را در مقابله با این هجوم سهمگین، بیسلاح میبیند و عریان. این نوای تظلّم، به گوش برخی افراد متموّلتر که دستی بر آتش دارند میرسد و وجدان را در درونشان زنده میکند. اینها همان افرادی هستند که دسترسی بیشتر و فعالتری به فضای مجازی دارند و صدایشان شنیده میشود. بدینترتیب، قشر متمولتر، نمایندگی قشر فرودست را بر عهده میگیرد و صدای بیصدایان میشود.
در این روند، در ابتدا شکاف میان این دو قشر را صدق و همدلی و انسانیت پوشش میدهد. اما بهمثابۀ تیری که در نظر اول، فاصلۀ کمی با هدف دارد، هرچه پیشتر میرود، این شکاف عمیقتر و نتایج شوم آن، هویداتر میگردد. جامعۀ مدنی که قرار بود حقوق طبقۀ فرودست را احقاق کند، پتکی میشود بر سر آن.
وقتی اتفاقی بر جامعه عارض میشود، فعالان فضای مجازی، از زاویۀ خود و نه از زاویۀ قشر محروم بدان مینگرند و واکنش نشان میدهند؛ واکنشی که بهفراخور تفاوت طبقاتی میان دو قشر، دغدغههای طبقۀ فرودست را متذکر نمیشود. شاید اگر این واکنشها بهطرزی مستقل انجام شوند، جای حرف و حدیثی نباشد؛ اما از آنجا که جامعۀ مدنی، خود را نمایندۀ طبقۀ فرودست معرفی کردهاست، اعتراضش، اعتراض این طبقه تلقی میشود و روشن است تحریف دغدغههای این طبقه را به دنبال دارد. بهطور مثال، اگر دلار گرانتر شود، ممکن است فعالان فضای مجازی از این بنالند که دیگر نمیتوانند فلان لپتاپ گرانقیمت را بخرند. این دغدغه فینفسه اشکالی ندارد؛ اما وقتی در نظر بگیریم این اعتراض، صدای طبقۀ فرودستی تلقی میشود که در اثر گرانی، توان تأمین نان شب را ندارد؛ و به همین خاطر، این ناتوانی نادیده گرفته میشود؛ حال، میتوان اجحافی را که جامعۀ مدنی بر طبقۀ فرودست روا میدارد، شاهد بود.
این احساس مسئولیت در فعالان فضای مجازی که «من صدا دارم، پس باید فریاد بزنم»، سبب میشود به هر ظلمی که روا میشود واکنش نشان دهند و توجه خود را معطوف به آن کنند. این خود مشکلی دیگر است؛ زیرا در هر زمانی، ظلمی هست برای سرگرمشدن. بهعبارتی، توجهات از ظلم اصلی متفرّق، و به ظلمهای مقطعی معطوف میگردد.
این را در تحلیلهای سیاسی کوچهبازاری هم میتوان یافت؛ میگویند فلان کار را انجام دادند تا توجهات از فلان کار دیگر برداشتهشود. البته سخن ما فراتر از این تحلیل بوده و جهانشمولتر است. ذات فضای مجازی بدینصورت است که اخبارِ کاملاً متنوع در موضوع، پشتبهپشت هم میآیند و افراد به هرکدام بهمقداری توجه میکنند. حال اگر در میان این اخبار، خبری از یک ظلم برسد، افراد همانند هر خبر دیگر، عکسالعملی لحظهای بدان نشان میدهند و روی همان ظلم، متمرکز میشوند؛ غافل از اینکه در پسزمینه، ظلمی بزرگتر در جریان است و صرف اینکه خبری از آن در صدر قرار نمیگیرد، بدان معنا نیست که مشکل رفع شدهاست!
با همۀ تفاسیر، نوع کنشگری افراد نیز جالب توجه است. در بسیاری موقعیتها، کنش فعالان فضای مجازی به نهایتاً توییتکردن محدود میشود و از این سطح، فراتر نمیرود. هشتگپراکنیها اگرچه بالقوه پتانسیلی قدرتمند است، لکن اگر افراد به همان توییتها و واکنشهای مجازیشان غرّه شوند، در میدان عمل، کنش قابلتوجهی نخواهندداشت؛ مانند آنکه در میدان جنگ، در مرحلۀ رجزخوانی همهچیز متوقف شود. صاحبان قدرت اما در اینصورت، سلیح فعالان مجازی را چیزی جز فسوس و مزیح نمیبینند و بر مطالباتشان وقعی نمینهند. بهکرّات مشاهده میشود یک تجمع اعتراضی کوچک، مؤثرتر و نتیجهبخشتر از یک طوفان توییتری عمل میکند.
من به هر جمعیتی نالان شدم
«هر کس حقّ آزادی عقیده و بیان دارد؛ این حق، شامل آزادیِ داشتن عقیده بدون دخالت و تفتیش عقیده، دریافت و انتقال اطلاعات و ایدهها از هر طریق و رسانهای و بدون درنظرگرفتن مرزهاست». (مادۀ ۱۹ اعلامیۀ جهانی حقوق بشر). در مقدمۀ این اعلامیه، ظهور دنیایی که در آن افراد بشر در «بیان عقیده» آزاد و از ترس فارغ باشند، بهعنوان بالاترین آرمان بشری اعلام شدهاست. بیشک جهان غرب که بر خرابههای کلیسای قرون وسطی بنا شدهاست، بهشکلی گسترده آزادی بیان را میپذیرد و در بدنۀ قوانین خود تزریق میکند تا روند تاریخ را توجیه و خود را مظهر تمدّن معرفی کند.
جهان غرب، جامعهای چندصدایی است. از طرف دیگر، بغض فروخوردهای که یادگار دوران استیلای کلیساست، جهان غرب را تهییج میکند در پیادهسازی آزادی بیان از هیچ تلاشی فروگذار نکند. این سراسیمگی در ایجاد آزادی بیان، سبب میشود آزادی بیان غربی، به نوعی آزادی افراطی نزدیک شده و بهشکل چشمگیری، بر آزادیهای فردی تکیه کند. در نسخۀ افراطی آزادی بیان، هر فرد حق دارد و آزاد است هرچه میخواهد بگوید و بکند (بیان تنها محدود به سخن نیست؛ اَعمال نیز بهنوعی مشمول بیان میشوند). مشکل اما آنجایی پیش میآید که بیان یک فرد، حقوق افرادی دیگر را ضایع گرداند. در اینصورت به نظر میرسد باید قیودی بر آزادی بیان وضع نمود که بهوضوح در تضاد با آزادی افراد در گفتن «هر چیزی» است.
هرچند این اصل؛ مورد پذیرش عمومی است که باید برای آزادی بیان، حدومرز مشخّص کرد، در جوامع گوناگون اما حدود این مرزبندیها متفاوت است و همانطور که پیشتر اشاره شد، در جوامع غربی، حدود آزادی بیان، گستردهتر است و بهسمت آزادیهای فردی افراطی چربش میکند و بدیهتاً به همین سبب، ممکن است حقوق بسیاری افراد، پایمال گشته و آزادی اجتماعی در خطر افتد. اما روشن است که آزادی بیان تا آنجا مطلوب است که سبب تضییع حقوق سایر افراد نگردد.
این تأکید بر حقوق فردی، مفهوم اُمانیسم یا انسانگرایی را به یاد میاندازد که تأکید ویژهای بر فردگرایی دارد؛ نوعی جهانبینی که یادگار رنسانس است و از این جهت در پستوی ذهن، بهنوعی در مقابل خداپرستی قرار میگیرد. این ارزش والایی که اُمانیسم برای انسان قائل است و جهان را از زاویۀ منافع وی میبیند، در طول تاریخ سبب تقویت سرمایهداری گشتهاست. این نگاه فردگرایانه، مالکیت خصوصی گروهی از افراد جامعه را بر سرمایۀ خیل عظیم باقی افراد، توجیه میکند. آنکه در رأس هرم سرمایهداری جا خوش کردهاست، سلطه و استیلای خود را همان شکوفایی و موفقیت عظیمی معرفی میکند که اُمانیسم به انسان وعده میدهد. بهعبارتی، تسکیندهندۀ خواب شب این افراد است و قدرتطلبیشان را توجیه میکند.
این محترمشمردن و تأکید نظام سرمایهداری بر حقوق و آزادیهای فردی، از آن جهت است که صدای تمجید بورژوا از وضعیت خود، رساتر و بلندتر از اعتراض پرولتاریا به شرایط است. در آزادی فردی ما میگوییم هر فرد حق دارد هرچه میخواهد بگوید و بکند؛ در نظام سرمایهداری، این برای طبقۀ بورژوا کاملاً صدق میکند. اما به پرولتاریا که میرسد، گویا آن ارزشهای آزادی و آن حقوق پیشگفته، بهکلی فراموش میگردد. اما آنچه اهمیت دارد، این نمایش مضحک است. بورژوازی با فریب و دغل، آزادی را در مسلخ سرمایهداری به صُلّابه میکِشد. مفهوم حقوق و آزادیهای فردی که گمان میرود خون پرولتاریا را به جوش آورده و او را بر ضدّ بورژوازی میشورانَد، بالعکس، جولانگاه بورژوازی است و به همین جهت، میتوان گفت بهرسمیتشناختن حقوق و آزادیهای فردی، سلاحی است در خدمت سرمایه و نه علیه آن.
ماهیگیری از آب گلآلود
پیشتر به قدرت بالقوه و بالای نهفته در فضای مجازی اشاره شد؛ فضایی که هر جریانی میتواند در آن مانور دهد و گوی سبقت از باقی جریانها برباید. فضای مجازی؛ این خوان گسترده و مفروشی که بسیاری گرد آن نشسته و از آن ارتزاق میکنند. هر آنکه دستش بلندتر است، بهرهای بیشتر از این خوان میجوید و انبان، پرتر میکند. در این فضا، هرکه به دنبال منفعت خویش است و از اصول اخلاقی خبری نیست.
کافی است اتفاقی در جایی رخ دهد؛ فضای مجازی پر میشود از انواع واکنشها به این اتفاق. این بحبوحه، مجالی است برای آنکه میخواهد موجسواری کرده و از آب گلآلود، ماهی بگیرد. بهراحتی میتوان هرجومرجِ شکلگرفته در این وهله را در جهتی خاص متمرکز کرد. واکنشدهنگان اما تا به خود بیایند، متوجه میشوند بیآنکه فهمیدهباشند، برای یک جریان خاص نقشآفرینی کردهاند.
مشخص است قَدَرقدرتان فضای مجازی، استعداد بالاتری در این موجسواری دارند و خوب میدانند چگونه در آشفتگیها، پیِ منفعت خود گیرند. نمونهای از این موجسواری را در هشتگِ «اعدام_نکنید» مشاهده میکنیم؛ طوفانی توییتری که در ابتدا در اعتراض به حکم صادرشده برای سه جوان ایرانیِ دستگیرشده در اعتراضات آبان ۹۸ شکل گرفت و در مدت کوتاهی، در توییتر بهطرز خارقالعادهای تِرِند شد و توجه جهانیان را به خود جلب کرد. موجسواری را اما آنجا مشاهده میکنیم که «دونالد ترامپ»، رئیس جمهور ایالات متحده، توییتی با زبان فارسی و با هشتگِ «اعدام_نکنید» میزند. فارغ از بحث راجعبه ماهیت این هشتگ و نقطهنظرات متفاوت حول آن، اینکه امپریالیسم اینگونه صریح، از این موقعیت بغرنجِ تشکیلشده در فضای مجازی، سرِ منفعتطلبی دارد، حائز توجه است. البتّه که از این دست موارد، بسیار است و در همۀ آنها، تلاش برای ایجاد اختلال توسط امپریالیسم با بهرهگیری از پتانسیلهای فضای مجازی، مشهود به نظر میرسد.
در فضای مجازی، به مقدار زیادی، رفتار جمعی حاکم است و گاه افراد بدون آنکه اطلاع خاصی از آنچه رخ میدهد، داشتهباشند، همانگونه که دیگر افراد رفتار کردهاند، رفتار میکنند. نمونهای از این نوع رفتار را میتوان در واکنشهای افراد در فضای مجازی نسبتبه قرارداد ۲۵سالۀ ایران و چین مشاهده کرد؛ قراردادی که بنیان آن، در سفر ریاستجمهوری چین به ایران در ۱۳۹۴ و دیدار با رهبری بنا نهاده شد و در تیر ۱۳۹۹، به تصویب هیئت دولت رسید؛ قراردادی که مربوط به صنعت نفت و پتروشیمی ایران است و تسهیلات و امتیازات خاصی برای چین قائل میشود؛ بهطور مثال، دستکم ۵۰۰۰ پرسنل چینی باید در خلیج فارس حضور یابند؛ و یا در پروژههای پتروشیمی، اولویت با شرکتهای چینی است و تصمیم مناقصه با آنهاست؛ و مواردی دیگر که از حوصلۀ این متن خارج است.
قراردادی که ابعاد پنهان و تاریکش، سبب میشود افراد، نگران آن باشند که ایران به تحتالحمایگی چین درآید. فارغ از نگرانیِ بهجای مردم، واکنشها نسبتبه این قرارداد، نشان از ناآگاهی و رفتار جمعی در فضای مجازی دارد. به طور مثال، این قرارداد، بیشتر با فروختن جزیرۀ کیش بهمدت ۲۵ سال به چینیها معروف و دستبهدست شد؛ موردی که در هیچ سخن رسمی یا غیررسمی اعلام نشد. بستر این هرجومرج فکری را عدم شفافسازی مسئولان راجعبه قرارداد، آماده کردهاست؛ لیکن میتوان ردّپای جهان غرب را دید که برای جلوگیری از قدرتگیری چین، اینگونه همهچیز را وارونه نشان دادهاست و میخواهد با قدرت رسانهای خود، سدّ راه این قرارداد شود. هرچند چین در سال ۹۷ بهخاطر فشار آمریکا، پروژۀ پارس جنوبی را معلق رها کرد، اما بیشک، بیاعتمادی ما به جهان غرب، بهمراتب بیشتر است؛ درحالیکه در فضای مجازی اینگونه بازتاباندهشد که اعتماد به شرق اشتباه است و بالعکس باید با غرب پیمان بست. همچنین بسیاری بلاها که خود غرب، مسبب آنهاست، از جانب چین معرفی شد و بدینطریق، امپریالیسم، خود را مظلوم جلوه داد و چین را غاصب. بهطور کلی، این ناآگاهی و رفتار جمعی مردم در فضای مجازی، بهراحتی میتواند توسط امپریالیسم، بهکار گرفتهشود.
ما را در تلگرام دنبال کنید!