نشریۀ «ترنج»
نشریۀ «ترنج»
خواندن ۱۴ دقیقه·۴ سال پیش

شمارۀ 18 - کوره‌راه آموزش

زیروبم «راه نجاتی»! به نام نخبه‌گرایی


نخبه‌گرایی؛ گرگی در لباس چوپان

آفت‌های آموزش دنیای امروز چیست؟ شایسته‌سالاری و نخبه‌گرایی چه مرتبه‌ای دارند و چه آسیب‌هایی به جامعه وارد می‌کنند؟ تقاضا و گرایش امروز طالبان صندلی دانشگاه‌ها، تناسبی با نیازهای جامعه و مردم دارد؟

به رسم هر سال، باز هم کنکور و نتایج این رقابت کورکورانه، موجی از هیجان و استرس در میان جوانان آینده‌نگر و نگران شرایط زندگی پیش‌رو (که هر روز سخت‌تر نیز به نظر می‌رسد) به راه انداخت؛ آیا این مشتاقان و داوطلبان نگران این رقابت، دیدگاهی از هدف آموزش‌یافتن و به‌دنبال آموزش بودن خود دارند؟ قرار نیست بحثی به‌سادگی کنکور را بررسی کنیم؛ هدف از این نوشتار، بررسی آموزش امروز و اهدافش برای جامعه و بررسی علل وجود و پیدایش نگرش امروزی به مقولۀ آموزش و تخصص است.

سعی بر آن است که در روند ورود و پرداخت به بحث، با نگرشی کاملاً ریشه‌ای و منطبق بر واقعیت به مصاف مسئلۀ ذکرشده رفته و با نگاهی تحلیلی و به دور از سطحی‌نگری و جزء‌نگری ساده‌لوحانه، به موشکافی دلایل بروز مشکلات آموزشی موجود بپردازیم. ذکر دلایل موردنظر از کل به جزء، شاید در نگاه اول بی‌ربط و پرت به نظر برسد؛ لذا روندی از جزء به کل طی می‌کنیم.

جوان در حال ورود به دانشگاه یا قبل‌تر از آن، دانش‌آموزی که باید در قالب انتخاب رشته، آیندۀ تحصیلی خود را مشخص کند و یا به‌طور کلّی‌تر، هر شخصی که در حال تحصیل است یا تصمیم به تحصیل دارد، طبق دلایلی یک تصمیم نهایی می‌گیرد و راهی رشتۀ انتخابی خود می‌شود که این دلایل به دو دسته تقسیم می‌شوند؛ یک دسته دلایلی هستند که شخص برای تصمیم خود می‌آورد (رایج‌ترینِ این دسته را می‌توان سلیقه دانست) و دستۀ دیگر، دلایلی هستند که روابط اجتماعی و مادی تعیین می‌کنند.

نکتۀ قابل‌توجه در این رابطه، تغییر جمعی تمایلات به‌سمت رشته‌ای خاص در برهه‌های زمانی مختلف است؛ چنان‌که اگر نگاهی به چند سال گذشتۀ کشور خود بیندازیم، متوجه درخواست‌های بیش‌تری به رشته‌های مهندسی بودیم و حال، این هجوم تغییر جهت داده و برای مثال، داوطلبان گروه تجربی در کنکور، چند برابر دیگر گروه‌‌‌ها شده‌است.

برای روشن‌شدن دلایل مسئلۀ ذکرشده، دو مفهوم «ایدئولوژی» و «روابط تولیدی» موجود در جامعه، لازم به معرفی هستند. نگاهی تاریخی که به فعالیت‌های انسان و نیازهایش می‌اندازیم، انسان را به‌دنبال ادامۀ زندگی و استمرار شرایط رفاه خود می‌بینیم. روابط تولیدی و اجتماعی در طول تاریخ، در پی تغییر نیروهای تولیدی، دست‌خوش دگرگونی شده و می‌شود. در نقطه‌ای از تاریخ به سر می‌بریم که جوامعی گسترده و به تعبیر عدّه‌ای «پیش‌رفته» پدید آمده‌اند و در این هیاهو، اجتماعی‌شدن تولید، تأثیر زیادی بر جوامع جدید گذاشته؛ به این معنا که برخلاف گذشته‌های دور، اشتغال و فعالیت هر فرد، در جهت رفع نیاز خود او نیست و حتّی گاهی این فعالیت مستقیماً منجر به رفع نیازی نمی‌شود و به‌گونه‌ای، جزئی است از تولید یک کالای خاص و فعالیت فرد، مستقیماً کالای قابل بهره‌برداری تولید نمی‌کند. این روابط تولیدی جدید، سوژۀ مایل به تحصیل مذکور را -که در ادامه به دلیل این تمایل هم می‌پردازیم- به‌سمت متخصص‌شدن در مهارتی خاص سوق می‌دهد تا شاید بتواند در نظام تولیدی پیش رویش، نقشی به دست آورد.

غولی به نام ایدئولوژی

انگیزۀ هر فرد از انجام هر کار، ریشه در قدرت‌مند‌ترین ایدئولوژی حاکم بر جامعه دارد. ایدئولوژی، برآمده از شرایط مادی جامعه بوده و از خارج جامعه و یا به وسیلۀ گروهی خاص به آن تحمیل نمی‌شود. آن ایدئولوژی در رأس قدرت قرار می‌گیرد که بتواند با شرایط سازگارتر بوده و دیگر ایدئولوژی‌ها را مغلوب کند. با وجود این‌که ایدئولوژی، ناشی از روابط تولیدی است، امّا با گذشت زمان، از روابط تولیدی استقلال و در جامعه استقرار می‌یابد. برای نمود این مسئله، کافی است نگاهی به گذشتۀ تحصیل عالی در کشور خود بیندازیم. در سال‌های ابتدایی رواج نسبی دانشگاه و تحصیلات عالی، افراد دارای مدرک دانشگاهی، از نظر علمی و فرهنگی در سطح بالاتری نسبت‌به عموم قرار می‌گرفتند و توانایی بهتری در حل مشکلات از خود نشان می‌دادند. هم‌چنین از نظر سطح درآمد شغلی و رفاه زندگی نیز بالاتر از میانگین قرار می‌گرفتند. چنین دلایل مادی (دلایلی که ریشه در جامعه دارند و عیان است) به‌مرور سبب شد که قشر فرهیخته و تحصیل‌کرده، احترام جمعی کسب کنند و تقاضا برای صندلی دانشگاه و کسب مدرک (و به‌دنبال آن، بهره‌مندی از آن ارج و قربی که مدرک با خود به همراه می‌آورد) در حال افزایش بود و هم‌زمان با این امر، ظرفیت دانشگاه‌ها نیز فزونی می‌یافت. نقش ایدئولوژی و استقلال آن از دلایل مادی که از آن‌ها ناشی شده‌بود، آن‌جا مشخص می‌شود که با ازبین‌رفتن دلایل مادی و آسان‌شدن کسب مدرک دانشگاهی به‌سبب افزایش بی‌رویۀ ظرفیت دانشگاه‌ها، هم‌چنان «مدرک‌گرایی» باقی‌مانده؛ چراکه در سطح ایدئولوژی قرار می‌گیرد و برای ادامۀ حیات خود لزومی بر وجود دلیل مادی ندارد. در این بحبوحه و در نظام سرمایه، استفاده از این ایدئولوژی امری قطعی است و رشد ناگهانی دانشگاه‌‌های پولی و مؤسسات آمادگی کنکور، نشانی بر این مدعاست. در این بین، نقش خانواده در تثبیت و زنده‌ماندن ایدئولوژی نیز بسیار تعیین‌کننده‌ است؛ چه بسا اگر در بطن جامعه و روابط تولیدی، ناکامی مدرک‌گرایی به اثبات برسد، باز هم داشتن مدرک دانشگاهی در خانواده ارزش والا به حساب آمده و با این حساب، خانواده را می‌توان یکی از سنگرهای اصلی ایدئولوژی دانست.

پیش‌تر دو دسته دلایل ذکر کردیم و حال با این مطالب گفته‌شده، دستۀ اول دلایل یک تصمیم تحصیلی، برخاسته از ایدئولوژی و دستۀ دیگر، وابسته به شرایط مادی و دلایل بیرونی هستند. فردی که از کودکی شاهد مرتبۀ بسیار اعلای یک پزشک یا مهندس می‌شود و جایگاهی برای «هنرمند» نمی‌بیند (به‌عنوان یک مثال)، تحت‌تأثیر ایدئولوژی مستقر، به پزشک‌شدن یا مهندس‌شدن متمایل شده و می‌پندارد که علاقه‌اش چنین است؛ به‌عبارتی، این ایدئولوژی‌ها هستند که به سلیقه‌ها جهت می‌دهند. این حرف به‌معنای انکار کامل سلیقه نیست، امّا در شکل‌گیری بسیاری از این سلیقه‌ها نمی‌توان نقش ایدئولوژی و یک مرحله قبل‌تر، روابط تولیدی حاکم بر جامعه را انکار کرد.

مدارس مسموم

بیایید کمی به قبل برگردیم. اگر فردی در یک جامعه، فرایند آموزشی را تا هر مقطعی ادامه داده‌باشد، قطعاً با مفهوم مدرسه و مدیریت آن بر دانش‌آموزان آشناست و این را خوب می‌داند که مدرسه بر سرنوشت جوانان و یک جامعه تأثیر بسزایی می‌گذارد و نقش فراوانی در تربیت انسان‌های یک کشور دارد.

زمانی‌که صحبت از آموزش یک فرد کاربلد و متخصص در یک زمینه یا به‌قولی نخبه‌گرایی می‌شود، نام سیستمی در مدارس به گوش‌مان می‌رسد که در این سال‌ها، بحث‌های فراوانی در مورد آن شده‌است. بحث‌هایی از نوع ادارۀ آن در این زمان یا حتّی وجود یا عدم وجود آن در این سال‌ها به‌شدّت افزایش یافته‌است و در موضوعات کلان آموزشی کشور، همیشه مطرح بوده.

«سمپاد» یا همان سازمان ملّی پرورش استعدادهای درخشان، نام این سیستم است؛ سیستمی که دستگاه اداره‌کنندۀ آموزشی کشور، به‌عنوان نسخۀ نخبه‌گرایی خود در مدارس، آن را تجویز می‌کند و سودای پرورش نیروهایی خاص و مستعد برای حل معضلات و مسائل فراوان کشور را دارد.

در بحث سمپاد و یا به‌طور خاص نخبه‌گرایی و سیستم مدیریتی آن، همیشه بحث‌هایی میان اعضای دستگاه آموزشی و دست‌اندرکاران آن در کشور بیان شده‌است؛ مانند هدررفت استعداد‌های کشور و عدم وجود پژوهش در میان دانش‌آموزان در صورت نبود سمپاد، آموزش موضوعات فراتر از محتوای آموزشی و علمی متداول در آموزش کشور، سخت‌ترشدن حل مسائل جامعه در صورت نبود نخبگان، وجود بستری برای رشد و موفقیت اقشار تهی‌دست و نابرخوردار در صنعت کنکور و... . امّا سؤال اصلی این‌جاست که سمپاد یا سیستم نخبه‌گرا دقیقاً در آموزش کشور چه‌کاری انجام می‌دهد؟ آیا قدمی است روبه‌جلو برای برقراری عدالت آموزشی یا نسخه‌ای است برای پیشی‌گرفتن از رقبا در عرصۀ ناعدالتی آموزشی؟ اصلاً در صورت ایده‌آل‌شدن مدیریت و برطرف‌شدن دغدغه‌های طرفداران سمپاد، آیا می‌تواند جامعه را به نتایج خوبی برساند و اوضاع را بهبود ببخشد؟ از همه مهم‌تر این که نگاه نخبه‌گرا می‌تواند پاسخ مناسبی برای مسائل روز کشور باشد؟

با توجه به گسترده‌شدن جوامع بشری و نیازهای آن‌ها، هر روز با اخبار و اطلاعاتی مواجهیم که نشان‌دهندۀ خیل عظیم معضلات و مشکلات و مسائل مختلف جامعه است؛ مشکلاتی از جنس اقتصاد، اجتماع، سیاست، محیط‌زیست و طیف‌های مختلف موضوعی و هر روز هم به تعداد این اخبار افزوده می‌شود و مشکلات انباشته‌شدۀ ما هم بیش‌تر. دیدگاهی که نخبه‌گرایی برای این مشکلات ارائه می‌دهد، تمرکز در مورد هرکدام از طیف‌های موضوعی است که هرکدام از آن‌ها را مانند جزیره می‌داند؛ جزیره‌هایی را با اسامی مختلف سیاست، محیط‌زیست و اقتصاد فرض کنید که برای هرکدام از این جزیره‌ها، نیروهایی تربیت شده و آشنا با آخرین روش‌های علمی روز بشر، به‌سراغ این جزیره‌ها فرستاده می‌شوند. با فرض این‌که هرکدام از آن افراد، در ایده‌آل‌ترین شرایط ممکن خود هم بتوانند آن جزیره‌ها را اداره کنند، آیا به مقصود خود برای حل مسئله رسیده‌اند یا نه؟ اساس جامعه، مانند یک موجود زنده است که تمامی اعضا و جوارح آن با هم رابطه دارند و نمی‌توان عضوی را مجزا از عضوهای دیگر خود دانست و فقط آن را بررسی کرد. تمامی جزیره‌ها با هم ارتباط دارند و اندیشۀ مجزا بررسی‌کردن آن‌ها، راهی به حل این مشکلات ندارد؛ نگاهی که در کشورمان به‌شدّت مصداق‌ها و طرفداران زیادی دارد و در این سال‌ها، به‌عنوان پاسخ مشکلات ارائه شده‌است.

گلچین سمپاد عجب بی‌سلیقه است!

در موضوع سمپاد هم به‌عنوان نمونۀ نخبه‌گرایی، همین اندیشه وجود دارد؛ با ادّعای این‌که این مدارس، شهریۀ کم‌تری نسبت‌به مدارس خصوصی رقیب خود می‌گیرد یا این‌که افراد مستضعف و محروم هم امکان حضور در این مدارس را دارند و انتخاب آن همگانی‌تر و عادلانه‌تر است، افراد مختلف را انتخاب می‌کند تا به مبارزه با سیستم ناعادلانۀ آموزشی بروند و برای خود موفّقیتی کسب کنند. غافل از این‌که سمپاد، خود، در این سیستم قدم گذاشته و در رقابتی شرکت می‌کند و افراد را به آن دعوت می‌کند که خود باعث هدررفت استعدادهای افراد جامعه و حل‌نشدن مشکلات آن می‌شود.

سمپاد، افرادِ به تعریف خود «مستعد» را -که بعضی از آن‌ها از بسترهای محروم و نابرخوردار هستند- به‌بهانۀ پرورش استعداد جذب می‌کند و به دل سیستمی می‌فرستد که اساساً کارش تولید محروم و اندیشۀ طبقاتی است. به‌بهانۀ این‌که به‌سمت عدالت حرکت می‌کند، افراد مستعد و محروم را برای رقابتی آماده می‌کند که همۀ نیاز آن از قبل توسط صاحبان قدرت و سرمایه مشخص شده‌است و اساساً در این جایگاه، پرورش استعداد معنایی ندارد و گفتمان عدالت برای این نوع از مدارس، بهانه‌ای است که منجر به برآورده‌کردن اهداف سیستم صنعتیِ آموزش ما می‌شود. در این وانفسای کالایی‌شدن آموزش کشور، مدعیان حمایت از اندیشۀ نخبه‌گرایی بر این باورند که تا زمانی که نتوانیم عدالتی مشخّص برای همۀ اقشار فراهم کنیم، سمپاد، راه برون‌رفت از این وضعیت است؛ درصورتی‌که سمپاد، خود، به‌مانند نقاط تاریکی‌ است بر پهنۀ کثیف آموزش ما که سعی دارد خود را مبرّا از آلودگی بداند.

مسئلۀ دیگر، پرورش و هدایت افرادی است که تحت عنوان مستعدّ در این مدارس حضور پیدا می‌کنند. اساسی‌ترین مسئلۀ سمپاد برای مشخص‌ترشدن هدف کار خود، نسبت این اندیشه با سیستم صنعتی آموزش است؛ یعنی این‌که سمپاد چه نسبتی با نیازهای از قبل تعریف‌شده دارد. برای بازکردن این موضوع بگذارید مفهوم از قبل طراحی‌شده را بیان کنیم. زمانی که ما با یک مسئله مواجه می‌شویم، باید بدانیم که آن مسئله یا دغدغه از پس چه نیازی به وجود آمده و آن نیاز متعلق به چه کسانی بوده‌است. اساساً زمانی‌که ما کاری را انجام می‌دهیم، این کار از پس یک نیاز درونی یا خارجی می‌آید که ما را به این وادارد که کاری انجام دهیم. زمانی‌که تشنه‌ می‌شویم، آب می‌خوریم و وقتی گرسنه می‌شویم، غذا. امّا سؤال اصلی این‌جاست که این نیازها را چه‌کسانی برایمان می‌سازند؟ جامعه یا سرمایه؟ وقتی که می‌گوییم نیاز از پیش تعیین شده‌است، یعنی این نیاز نه از داخل یک جامعه که خود آن را با طرح دغدغه به یک نیاز تبدیل کرده، بلکه از دل منطق بازار است و آن تعیین می‌کند که نیاز چیست. در این نگاه، دیگر استعداد و پرورش آن معنایی ندارد و همه‌چیز رنگ و بوی منطق کوری را می‌گیرد که پیش رویمان قرار گرفته. در زمانی‌که آموزش و کنکور و رقابت‌هایی از این دست، به یک کالا و صنعت تبدیل شده‌است، سمپاد باید به این سؤال مهم پاسخ دهد که برای پرورش و بروز استعدادهای کسانی‌که پا به این نوع مدارس می‌گذارند، کدام یک از جواب‌ها را انتخاب کرده؟ با بررسی بیش‌تر نگاه این مدارس، متوجه می‌شویم که تمایل آن به شیوۀ دوم است؛ یعنی مسائل و پژوهش در آن به‌صورت دسته‌بندی و نه از پس مسائل روز جامعه، که از پس رقابت با مدارس هم‌تراز خود به میان می‌آید که در این روش، استعداد معنایی ندارد. اگر نگاهی به چند سال اخیر مدارس سمپاد در بحث هدایت تحصیلی بیندازیم، متوجه می‌شویم که در این سال‌ها، رشته‌های مرتبط با علوم انسانی در این مدارس حذف شده‌است و جز چند مدرسۀ انگشت‌شمار، آن هم با تعدادی کم در این وانفسای هدایت تحصیلی، دیگر نامی از علوم انسانی که نیاز مهم امروز کشور است، وجود ندارد و به‌جای آن، دانش‌آموزان و کسانی‌که خود این سیستم آن‌ها را مستعد نامیده، در اکثر مواقع به‌سمت رشته‌های ریاضی و تجربی هدایت می‌شوند. در مورد المپیاد‌های علمی هم این مسئله برقرار است، غافل از این‌که نیاز اصلی جامعه چیزی غیر از این هدایت را به ما می‌گوید. مسئله این است که مثلاً اگر مدرسه‌ای صد دانش‌آموز داشته‌باشد، آیا همۀ آن صد نفر، استعداد ریاضی و تجربی -آن هم در چند رشتۀ محبوب که بازار کار خوبی در حال حاضر دارد- دارند یا این‌که هدایت آن‌ها به این سمت تمایل داشته‌است و بحث استعداد آن‌ها مطرح نبوده‌است.

علاوه‌بر این، سمپاد یک بخش هویتی به دانش‌آموزانش می‌دهد. آن‌ها را جدا می‌کند و اسم آزمون ورودی و مدرسۀ خود را تیزهوشان می‌گذارد، درصورتی‌که حداقل در این سال‌ها بحث‌های زیادی بر سر ورودی‌های این مدارس مطرح شده و باید پرسید چه معیاری وجود دارد که ما به یک فرد، تیزهوش بگوییم. برای خود، یک تالار افتخارات درست می‌کند و به دانش‌آموزانش این‌طور القا می‌کند که حضور در این مدارس و برتربودن در این حوزه‌ها، یک سابقۀ تاریخی داشته. مثال واقع آن در این روزها، مدرسۀ علامه حلّی یک تهران است که به خود لقب «پرافتخارترین مدرسۀ آسیا» را داده که اصلاً باید پرسید چه معیاری وجود داشته که یک مدرسه به خود این لقب را بدهد و یک سابقۀ درازمدّت فرض کند. مشکل، وجود یا عدم وجود این سابقه نیست، بلکه مشکل، این است که آیا موفقیت این دانش‌آموزان، از موضوع گفت‌وگو با یک‌دیگر و پرورش استعداد و پژوهش آن‌ها بیرون آمده یا موضوع فقط از سمت‌وسوی رقابت مطرح شده و دانش‌آموزان، ماشین‌وار باید در آن پیروز می‌شدند.

در آخر، منطق این سیستم که مدیریت آموزشی جامعۀ امروز، آن را به‌عنوان دوایی برای عدالت به ما می‌دهد، باید بگوید که دقیقاً با استعداد دانش‌آموزانش چه می‌کند. موضوع بحث، ابقا یا انحلال این سیستم نیست؛ بلکه این است که با نگاهی به روند این سال‌های سمپاد، مشخص می‌شود که نیاز آن را عده‌ای دیگر، در خارج از تودۀ جامعه مشخص می‌کنند و به خورد دانش‌آموزان این سیستم می‌دهند. سمپاد باید به این سؤال پاسخ دهد که آیا مقابل این نگاه کالایی ایستاده یا این‌که عامل نقش دوم این ماجرا بوده؟

نخبه‌گرایی؛ چرا و چگونه؟

روند اجتماعی‌شدن تولید و جزئی‌شدن نقش هر فرد متخصص در نظام تولید، چنان بستری ایجاد می‌کند که هر فرد، تنها در بازار و به‌کمک پول و وابسته به توانایی مالی‌اش، می‌تواند به رفع نیازهای گسترده خود بپردازد؛ امّا بازار تنها به تقاضای عدّه‌ای پاسخ می‌دهد که در ازای عرضۀ بازار، سود عاید بازار کنند. مسئله‌ای که در این بین مغفول می‌ماند، تقاضاهای گسترده‌ای است که برای منطق بازار اهمیت ندارند؛ چراکه این تقاضاها در درجات پایین نظام طبقاتی قرار گرفته، رفع این تقاضاها سودی برای بازار نداشته و در منطق بازار جایی ندارند. با درنظرگرفتن این موضوع، جای تعجبی ندارد که علم و علم‌آموزی نیز زیر سلطۀ منطق بازار رفته و پیشرفت علم در جهت رفع نیاز آن عده‌ای است که برای رفع نیاز خود «پول» دارند؛ نه در جهت رفع نیاز همۀ مردم.

استقرار منطق بازار در جامۀ راه‌گشای مشکلات معیشتی انسان‌ها را باید مدیون فریب و ادّعای نظم سرمایه در رابطه با برطرف‌کردن نیاز بشر دانست. این سرمایۀ مقتدر که همواره چشم به سود بیش‌تر دارد، نان خود را در روغن نخبه‌گرایی و گسترش هرچه بیش‌تر آن می‌بیند؛ امّا چرا و چگونه؟

سرمایه‌ای که امروزه بر زندگی بشر سایه انداخته، پیش از آن که نخبه‌گرایی را وارد ساحت ایدئولوژی کند، منطق بازار را به‌‌عنوان نوش‌دارویی برای ‌هر مشکل بشری معرفی می‌کند و این شیوۀ پاسخ‌گویی به مشکلات و نیاز انسان را بهترین و کا‌مل‌ترین راهی می‌داند که بشر به آن دست یافته؛ به بیان دیگر، بداهت منطق بازار، پیش از هر چیز، به ساحت ایدئولوژی راه می‌یابد. این مسئله موجب آن می‌شود که پرورش انسان‌های متخصص در زمینه‌های سودآور، مورد توجه و مقبول نظم حاکم واقع شده که این مقبولیت را –به‌دلیل بداهتی که در ساحت ایدئولوژی برای سازوکار بازار بال‌ و پر گرفته- باید عامل رواج فرهنگ و تفکر «نخبه‌گرایی» دانست.

حال چرا نباید همراه این جریان و سازوکار شد؟ نخست باید توجه داشت که گرایش سرمایه‌داری به سودآوری، غیرقابل‌کتمان است. بحث، این‌جاست که آیا هر سود و محصول تولیدی، لزوماً رفع نیاز انسان را هدف قرار داده‌است؟ اگر سرمایه‌دار متوجه آن شود که از تولید اسلحه، سود هنگفتی عایدش خواهد شد، آیا نیازمندی جامعه را مدّنظر می‌گیرد یا بدون تأمّل، نیروی کار و همان نخبگانی را که با شعار آینده‌ای بهتر، از دل جامعه قرض گرفته، در راستای مقاصد مشخّص خود به کار می‌گیرد؟

در مرحلۀ بعد، باید متوجه میزان رسوخ این تفکّر در اذهان متقاضیان تحصیل و سیاست‌گذاران بود و به‌درستی به مقابله با آن پرداخت. باید متوجه بود که نخبه‌گرایی، سیاست‌گذاری گروهی خاص نیست. هم‌چنین همان‌طور که پیش‌تر بدان پرداختیم، مقابله با این موضوع نمی‌تواند محدود به ساحت ایدئولوژی باقی بماند؛ چرا که منطق بازار، چنان خود را بدیهی و مبرّا از اشتباه معرفی می‌کند که معترض به آن، بی‌درنگ متهّم به جنون یا انحطاط می‌شود. پس ناگزیر باید یک مرحله قدم را عقب برد و با روابط تولیدی پشتیبان آن دست‌به‌گریبان شد.


ما را در تلگرام دنبال کنید!

سمپادآموزشمدرسهدانشگاه
نشریۀ واحد فرهنگ و هنر انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه صنعتی شریف
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید