? درخت گردو
کارگردان: محمّدحسین مهدویان
بگذارید همین ابتدا، تنها نقطهقوّت فیلم را در میان بگذارم؛ اندازۀ قاب! روایت فیلم در سه زمان میگذرد که اندازۀ قاب، وجه تمایز این سه زمان است.
«مهدویان»، اینبار برای فیلمش راوی گذاشته است؛ صدای «مینا ساداتی» که تمهیدی است شاید برای برطرف کردن ناتوانی «پیمان معادی» از ایفای نقشش. تمام جملات راوی به بیان احساسات کاراکتر «قادر» محدود میشود.
کارگردان قصۀ ما، انگار تا به حال غصّهای تجربه نکرده است. غم و سکوت، دو عضو جداییناپذیرند که در یکی، دیگری را میتوان یافت؛ امّا موسیقی زماننشناس فیلم، علیرغم سوزناک بودن، غم را فراری میدهد، در حالی که قرار است مولّد آن باشد! همین حرف را بهطور مشابه درباره دوربین میتوان گفت؛ سکون برای دوربین این فیلم تعریف نشده است.
کارگردان درک اشتباهی از امضا و سبک در سینما دارد. دوربین این فیلم نیز کاملاً مشابه «ماجرای نیمروز»، پرهیجان و مضطرب است؛ امّا دنیای این دو فیلم فرسنگها فاصله دارند. هر گردی گردو نیست و هر فیلمی هم، ماجرای نیمروز نیست! راستی، «مهران مدیری» هم هست.
این فیلم نیز، همانند اکثر آثار سینمای امروز ایران، تمام زیرمتن موجود فیلم را با زبان بیان میکند، گویی به شعور بیننده اعتمادی ندارد.
تیتراژ فیلم برای هر سینمادوستی قداست دارد امّا آقای مهدویان، انگار نیاز به آموزشهایی اساسی دارد. تیتراژ متوقف شد، کارگردان و تهیهکننده، سه کودک خردسال فیلم را به صحنه هدایت کرده و بچهها میکروفون به دست، حرفهای ثابتی را ادا میکنند: «به فیلم ما رای بدهید».
مهدویان بهخوبی نقاطضعف سینمای ایران را پیدا کرده و ماهرانه دست روی همان نقاط میگذارد و خود را عزیزدردانهی جشنواره و مردم میکند. هر جایزهای میبرید، مبارکتان باشد؛ امّا سینما را به کشتن ندهید.
ما را در تلگرام دنبال کنید!