نشریۀ «ترنج»
نشریۀ «ترنج»
خواندن ۵ دقیقه·۴ سال پیش

فیلم «خواب زمستانی»: نفوذ معنادار برف

اثرِ «نوری بیلگه جیلان»، برندهٔ نخل طلایی، نکته­‌بینی و زیبایی وافرِ مسحورکننده.

نوشتهٔ «توماس سوتینل»، انتشار ۵ اوت ۲۰۱۴.

چرا تابستان را از برای پاییز رها کنیم؟ برای چه به‌مدتِ سه ساعت و پانزده دقیقه، خودمان را در جهنم یک زوج محبوس کنیم، آن هم درست زمانی که تقویم و محتویات آن، ما را به جست‌­وخیزکردن زیر نور خورشید دعوت می‌­کنند؟ چون فیلم «خواب زمستانی»، نخل طلای جشنوارهٔ کَن را از آن خود کرده‌است؟ این بحث دیگری است. یا به این دلیل که این فیلم، اثر «نوری بیلگه جیلان»، هنرمندی مسلط بر توانایی‌­های خود است؟ این علت، قانع‌­کننده‌­تر است. در واقع، علت حقیقی، از قدرت احساساتی که این نمایش طولانی پدید می‌­آورد؛ ناشی می‌شود. هرچند این احساسات، کاملاً شورانگیز نیستند. این خواب زمستانی هیچ ارتباطی با زمستان­‌خوابی ندارد؛ آکنده است از رؤیاهای شکننده و لرزه­‌هایی ناشی از هیجان و مخطط از تابش­‌های یک زیبایی بهت‌­آور که لحظات طولانی رنج­‌کشیدن را نورانی می­‌کنند.

در فیلمِ خواب زمستانی، به‌خوبی ویژگی­‌های سینمای «نوری بیلگه جیلان» را بازمی­‌شناسیم؛ تواناییِ فوق‌بشری و همیشگیِ وی در یافتن صحیح­‌ترین قاب­‌بندی­‌ها که در باب شرایط (فیزیکی، احساسی، ذهنی) شخصیت‌­ها، فاصله‌­ای که آن­‌ها را از هم جدا می­‌سازد، هرچند چندین نفر باشند، رابطهٔ آن­‌ها با دنیا در همان لحظهٔ خاص و شیفتگی آن­‌ها از برای برف و نفوذ معنادار آن، به شکل­‌گیری ایده­‌های فوری می‌­انجامد و موجودات را وا می­‌دارد تا خویش را به دنیایی پیوند دهند که در آن، برف، نوعی زیبایی یکسان اهدا می­‌کند.

اثری الهام‌گرفته از سه رمانِ «چخوف»

فیلمِ خواب زمستانی، صرفاً شیوهٔ فیلم‌­برداری «جیلان» را با تغییری نوین اقناع نمی­‌کند؛ بلکه این­‌بار گفتمان، صاحبِ نقشی برتر است. فیلم­نامه‌­ای که فیلم‌ساز و همسرش، «ابرو جیلان»، نگاشته‌­اند، الهامی است از سه رمانِ «چخوف». در وهلهٔ نخست، کارگردان مایل بود که عناوین این رمان­‌ها را مخفی نگاه دارد؛ بی­‌شک برای آن‌که تودهٔ مردم را ملزم به خواندن همهٔ ۶۶۵ رمان نویسندهٔ «باغ­ آلبالو»کند (همان‌طور که در مصاحبه‌­ای با مجلهٔ «Positif» در ماه اوت گفت)، در مصاحبه‌­ای با «le Monde»، جیلان التفات به خرج داد و عنوان دو رمان را بیان کرد: «La Femme» و «Les Braves Gens».

چه بر پایهٔ تأثیرپذیری از «چخوف» باشد، چه نتیجهٔ یک تصمیم­‌گیری قاطع؛ نوشتهٔ این زوج، به‌شکلی باورنکردنی مانند یک نمایش‌نامه است. مدت زمان، تدوین (روایت، در چندین مکان خاص متمرکز است، به‌خصوص مکان‌های داخلی و به‌صورت خطی پیش می­‌رود؛ فقط در یک صحنه، از تدوین غیرخطی استفاده می­‌شود) و صحنه­‌های تهور و گفتمان­‌های طولانیِ یک نمایش‌نامه را دارد؛ گفتمان­‌هایی که شخصیت‌ها را مورد مقایسه قرار می‌­دهند.

«آیدین» («هالوک بیلگینر») را می­‌یابیم که ما­بین دو در که ساختارشان حتیٰ برای سبک­سرترین­ افراد، یادآور خانهٔ «فرودو بگینز» در ارباب حلقه‌­هاست، به‌کندی راه می­‌پیماید؛ البته این درها بیش­تر از سنگ و کانی هستند. (علت مغایرت نام ترجمه‌شده با نام لاتین، از این قرار است: Frodo Baggins نام اصلیِ شخصیت در زبان انگلیسی است، حین ترجمهٔ کتاب ارباب حلقه‌­ها به زبان فرانسه، طبق آن‌چه در ترجمهٔ سبک فانتزی در زبان­‌های لاتین مرسوم است، نام­‌های خاص نیز بازگردانی شده­‌اند: Frodon Sacquet. اما در ترجمهٔ فارسی این اثر، اسامی خاص، بدون تغییر نگاشته شده‌­اند-م.) «آیدین»، پیرمردنمایی است با هیبتی متکبرانه؛ صاحب و مدیر هتلی دورافتاده در «کاپادوکیا». وی در میانِ خلل و فرجِ صخره‌­­ها، برای گردش‌گران ماجراجو (مثل زوج ژاپنی و موتورسوارِ ترک) اتاق­‌هایی ایجاد کرده‌است. او همراه همسر زیبا و جوانش «نیهال» («ملیسا سوزن») و خواهرش «نجلا» («دمت آکباع») که پس از طلاق فاجعه‌آمیزش، به آن­‌ها پناه آورده، زندگی می­‌کند.

آیدین، صرفاً یک تاجر نیست، او روشن‌فکر و بازیگر تئاتر نیز هست؛ بازیگری که از همهٔ موقعیت‌­هایش در استانبول کناره گرفته. او با مطبوعات محلی، هم‌کاری مداوم دارد و با انتشار مقاله­‌هایی، به امام­‌جمعه‌­های محافظه‌­کار و مقامات فاسد حمله می‌­کند. نخستین سکانس، به‌سرعت حدود وضعیت آیدین را تعریف می­‌کند. او به روستا می­‌رود تا مایحتاج هتل را تهیه کند که پسر یکی از مستأجرانش که به تخلیهٔ خانه تهدید شده، شیشهٔ ماشینش را با تکه‌سنگی می­‌شکند. آیدین درمی­‌یابد که عموی آن پسربچه، امام‌­جمعهٔ شهر است و تمام تلاش خود را می‌­کند تا از ارباب بناها (اشاره به آیدین، زیرا آیدین علاوه بر هتل، خانه­‌ها و مستأجرانِ فراوانی نیز دارد-م.) پوزش بخواهد و در این امر، آن‌چنان پیش می‌­رود که برادرزاده‌­اش را مجاب کند تا در جمع، دست به تحقیر خود بزند. برادرزاده­‌اش، پسری است دوازده­‌ساله با نگاهی آکنده از نفرت که گویای استعدادِ جیلان در هدایتِ بازیگران است.

جیلان دربارهٔ کارهای خیریهٔ نیهال و یک معلم جوانِ محلی که از فقیربودن، به تنگ آمده و دربارهٔ به‌دام‌انداختن اسب­‌های وحشی با هدف دسترسی گردش‌گران به آن­‌ها نیز صحبت می­‌کند.

ترکیه در قابِ روسیهٔ تزاری

این زوج، از ترکیه­‌ای می­‌نویسند که بسیار شبیه به روسیهٔ تزاری است (صحنه­‌ای چشم‌گیر در انتهای فیلم از «داستایوفسکی» اقتباس شده‌است). در واقع این نظمِ بشریِ ظاهراً متمدنانه، در مردان به‌شرط آن‌که ثروت‌مند باشند، این خیال باطل را می­‌آفریند که توان­­ و اختیار تسلط بر نظم و عدالت را دارند. این خود یک بستر پرورشی مطلوب برای برانگیختن شور و احساسات و خشمِ این ارباب‌­ها و هواداران‌شان، همسران و زیردستان‌شان است.

همین ارباب‌­ها هستند که توجه جیلان را به خود معطوف کرده­‌اند. جیلان، استعداد خویش یعنی نظاره­‌گرِ دقیق زندگیِ جمعی‌بودن را معطوف بر احاطه به آن چیزی می­‌کند که در نوع بشر، نهادینه‌­تر است. اقدامی که نیهال در راستای کمک به مدارس ابتدایی آن منطقه به راه می‌­اندازد، ایده­‌ای صریح در بابِ وضعیت روستاهای ترکیه ارائه م‌ی­دهد. نیهال هم‌­چنین چاشنیِ انفجار یک مشاجرهٔ بی‌­بدیل و بی‌­پایان زناشویی است که با نوعی سادگی مثال‌زدنی، به تصویر کشیده شده‌است و زنی زیبا و جوان را در مقابل مردی قرار م‌ی­دهد که به مرگ نزدیک می‌شود. مقاله­‌های آیدین بی­‌شک برخی از مواضع روشن‌فکران سکولار را به سخره می‌­گیرد، اما پیش از آن، نقطهٔ آغاز یک مشاجرهٔ وحشت‌ناک مابینِ خواهر و برادر است.

چشم‌­اندازی که آن را ابدی می‌­خوانیم

صحنه­‌های تهور به‌صورتی ترتیب­ داده شده‌­اند که طی پیشرفتی دراماتیک، زوج را به مرز جدایی می‌رسانند. نیهال مایل است از سلطهٔ این مردِ جبون فرار کند و آیدین نمی­‌خواهد اجازه دهد تا واپسین ارتباطش با دنیا از بین برود. آشکارشدنِ این رنجش، بسیار زمان برده‌است، چرا که «هالوک بیلگینر» تا حدودی، از دفاع از شخصیت خویش، سر باز می‌­زند. این امر، سستی و دورویی‌­اش را برجسته می­‌سازد و باعث می‌­شود ناراحتی‌­اش و عشق شورانگیزی که به نیهال دارد، به‌سختی آشکار شود.

بلندپروازی این پروژه، اطمینان به سبک آن، زیبایی چشم­‌گیر مناظر کاپادوکیا (بی‌­آن‌که در نمایش آن‌­ها افراط شود. نوری بیلگه جیلان، دگرگون‌ی­های مرتبط با مقیاس صحنه را شمرده به تصویر م‌ی­کشد و شخصیت‌­های گم‌گشته‌­اش را این‌جا و آن‌جا، میان طرح‌­هایِ کلی و ساده، در مناظری قرار می­‌دهد که ابدی می­‌خوانیم‌شان.) و صحتِ نگرش، همهٔ این­‌ها دلایلی است که از برای آن­ها، سه ساعت از تابستان را به زمستان وامی‌­گذاریم.

اما نمی­‌توانیم کاملاً ادعای صداقت کنیم و اندوهی را که ناگهان در برخی از لحظات فیلم ظاهر می‌­شود، خاطرنشان نکنیم. اندوهی، زادهٔ گون‌ه­ای از تکبر، که نوری بیلگه جیلان دربارهٔ شخصیت‌­هایش ابراز می‌­کند؛ همان­‌طور که نیهال به همسرش می­‌گوید: «هیچ‌­کس در نگاهت، محبتی نمی‌­یابد.»


مترجم: گیلدا نیک‌فرجام

آدرس ایمیل: Gilda.nikfarjam@gmail.com

منبع:

https://www.lemonde.fr/culture/article/2014/08/05/winter-sleep-le-pouvoir-revelateur-de-la-neige_4466819_3246.html


ما را در تلگرام دنبال کنید!

فیلمنقد
نشریۀ واحد فرهنگ و هنر انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه صنعتی شریف
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید