یلدای یلدانیزه
خواندن ۲ دقیقه·۵ روز پیش

از ۱۴۰۴ می‌خوام...

چند کلمه براش نوشتم؟ هزارتا؟ چندهزارتا؟ چندتا نقاشی موقع گریه کردن بخاطرش کشیدم؟ ۵۰ تا؟ یا بیشتر؟ چندبار درموردش صحبت کردم؟ ۱۰۰ بار؟ یا بیشتر؟ چندماه تو ذهنم بود؟ آبان، آذر، شب یلدا، دی، بهمن، اسفند، موقع سال تحویل...

موقع سال تحویل به خدا؟ گفتم که یا برش گردون تو زندگیم و بذار اشتباهاتم رو جبران کنم یا محبت و عشقی که بهش دارم رو از قلبم حذف کن. و حذف شد. بالاخره بعد چندین ماه آرامش دارم. خسته شدم از اینکه به خودم بگم این پروسه خطی نیست. کاش دیگه از اینجا به بعد خطی باشه. ذهنم نای فلش‌بک زدن رو نداره دیگه.

۱۴۰۳ خیلی سال عجیبی بود برام. پر از احساس خوشبختی بودم تا یجایی. پر بود از رقص و شادی و خنده رو پل هوایی دم خونمون. و از یجایی به بعد تبدیل شد به دود سیگار و اشکایی که معلوم نبود بخاطر سرمان یا دود سیگار.

ولی من همچنان ۱۴۰۳ رو دوست داشتم. بیتا معجزه زندگیم بود که برگشت توی زندگیم. چه روزهایی رفتیم اون بستنی فروشی و تو سرما با همدیگه بستنی خوردیم و غصه.

بیتا می‌گفت که ذوق و شوق و اون درخششی که داشتیم رفته. راست می‌گه. می‌دونم چرته‌ها ولی تو ذهنم نمی‌گنجه دوباره اونقدر عمیق از یه تیکه شکلات و نارنگی پر شده خوشحال شم. دوست دارم یه آدم جدید بیاد توی زندگیم ولی انرژی هم ندارم که پاش بذارم. تو ذهنم نمی‌گنجه که یه زمانی با یه آدمی انقدر جادویی و عجیب‌غریب آشنا شدم ولی برای هم نبودیم. پس برای همین دیگه باور ندارم به دیدارهای یهویی و احساسات عجیب و عمیق و نامرئی.

داشتم به یکی می‌گفتم که من تو زندگیش مثل یه گوله شیرینی بودم و بهم می‌خندید. ولی آخه من یه دختر عاشق زاده شدم. کاری جز عشق ورزیدن به کسایی که دوستشون دارم نمی‌تونم بکنم. فقط کافیه تا یکی رو دوست داشته‌باشم و ناخودآگاه با این لنگای بلندم اونقدر آروم راه برم تا بیشتر پیش هم باشیم. فقط کافیه به یکی عشق بورزم تا صدام نازک بشه و دیگه ذهنم از فحش خالی شه. فقط کافیه قلبم به سمت کسی متمایل بشه تا تک‌تک میمیک‌های صورتش رو از حفظ بشم و تحلیلش کنم.

از ۲۰ سالگی می‌ترسم. می‌دونم وقتی ۲۰ ساله شم گریه می‌کنم. حس تهی بودن دارم. انگار باید چیزی بیشتر حس می‌کردم تو این ۱۹ سال.

از ۱۴۰۴ می‌خوام که اجازه نده وقتی دوباره دیدمش، قلبم تند بزنه. از ۱۴۰۴ می‌خوام که بهم نشون بده انقدر عمیق حس کردن و عشق ورزیدن ارزششو داره و می‌ارزه. از ۱۴۰۴ می‌خوام که بهم بگه حتی اگر اشتباه کنم ارزش بخشیده شدن و جنگیدن دارم. از ۱۴۰۴ می‌خوام که یکاری کنه اصلا به خودم و دوست‌داشتنی بودنم شک نکنم و در آخر تبدیل به یه خودشیفته رومخ بشم.

جهان با من همراه شو!
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید