جایی دور در زمانی دورتر
ب۱د۴س۸۹د تماس گرفت. این البته نام کاملش نبود. اما در این بخش برای تفکیکش از دیگران کافی بود. اتصال برقرار شد. تصویر ف۴د۲ی۱ب۹ به اندازهٔ حضور واقعیاش باابهت نبود، اما این تغییری در میزان ترسیدن از او ایجاد نمیکرد. تمام تمرکز این رییس تازه بر رویش بود، پس آغاز به گفتن کرد: همانطوری که در آخرین گزارش آوردهام ساختار این بازدیدکنندگان همانند ماست اما با کدگذاری ۴ تایی. به تندی به یاد آورد که هیچگاه بازدیدکننده دیگری نداشتهاند و تنها باید میگفت بازدید کنندگان. ترسید. حتی همین یک واژه میتوانست روزی، برایش گران تمام شود. تلاش کرد بر خود مسلط باشد شاید که این خطا نادیده گرفته شود، گرچه میدانست اگر روزی رسیدگی به حسابش به سطوحی بالاتر برسد هیچ خطایی از دید داوران پنهان نخواهد ماند. کاری بود که شده بود. در اولین فرصت خودش را سرزنش میکرد، اما اکنون باید بر روی ارائه گزارشش متمرکز باشد. تمام این فکرها لحظهای بیشتر طول نکشیده بودند. حتی لحظهای درنگ نکرده بود و گویی بهطور خودکار در حال ارائهٔ گزارش بود. از سردی ريیس کم نشده بود. نمیتوانست واکنشش را حدس بزند. صحبتهایش که تمام شد لختی سکوت حاکم بود و سپس رییس تنها گفت بسیار خب و تماس قطع شد.
ادامه دارد...
بخش نخست را در آدرس زیر بخوانید:
https://vrgl.ir/UcEaI