روزی که بنیانگذارهای اینستاگرام میخواستند روی ایده خود کار کنند، چندین پلتفرم به اشتراکگذاری عکس وجود داشت که هیچکدام خیلی موفق نبودند. بهترین آنها فلیکر بود که نسبت به بقیه پلتفرمها بهتر عمل کرده بود.
سیستروم (همبنیانگذار اینستاگرام) و شرکایش سعی میکردند اپلیکیشن اینستاگرام را بهبود بدهند و به مدلی برسند که به نظر آنها میتواند موفق بشود؛ اما هنوز به آن چیزی نرسیده بودند که بگویند، آهان! خودشه!
وقتی سیستروم و همسرش نیکول کنار ساحل نشسته بودند و باهم گپ میزدند، سیستروم تعریف میکند که دنبال چیزی میگردند که بتواند اپ موبایل آنها را از بقیه متفاوت کند ولی هنوز آن را پیدا نکردند. نیکول در جواب میگوید که من کلاً دوست ندارم عکسهایم رو با بقیه به اشتراک بگذارم، چون احساس میکنم عکسهایم خوب نیستند؛ حداقل بهخوبی عکسهای تو و دوستانت نیستند. سیستروم میگوید دلیلش این است که ما از فیلترهای مختلف برای عکسهای خود استفاده میکنیم و آنها را ویرایش میکنیم و همینطور که داشت این موضوع را توضیح میداد، یکدفعه فهمید که مشکل کار کجاست و ایده ناب چه چیزی میتواند باشد.
بله، همانطور که شما هم حتماً میدانید، اینستاگرام استفاده از فیلترها را برای همه کاربران آنقدر راحت کرد که دیگر لازم نبود عکاس حرفهای باشید تا بتوانید عکسها را حرفهای ویرایش کنید.
در این داستانی که تعریف کردیم، نیکول به سیستروم کمک کرد تا بتواند مسئله واقعی رو ببیند و زاویه نگاه خود را به داستان عوض کند؛ کمک کرد تا متوجه بشود چرا پلتفرمهای قبلی هیچکدام نتوانسته بودند به موفقیتی بزرگ تبدیل شوند.
راهحل چالش پیش روی آنها، تکنولوژی عجیبوغریبی نبود. زیرساخت فنی عجیب و پیچیدهای لازم نداشت؛ فقط لازم بود کل ماجرا را از نگاه کاربران واقعی ببینند. متوجه شوند که کاربر عادی چطور بهکل ماجرا نگاه میکند و چه دغدغههایی دارد. نگاه کردن به چالشها از زاویه کاربران، همان تفکر دیزاین است. تمام حرف تفکر دیزاین، این است که برای پیدا کردن راهحل جدید، برای خلق کردن محصول یا سرویس جدید، باید خود را جای مشتری بگذارید.
بله. این اصلاً حرف جدیدی نیست؛ اما اجرا کردن این توصیه در عمل، کار آسانی هم نیست.تفکر دیزاین فقط نمیگوید که خود را جای مشتری بگذارید؛ بلکه ابزارها و تکنیکهای متعددی را هم در اختیار شما میگذارد که بتوانید واقعاً مسئله را از نگاه مشتری ببینید.
ما با مسائل زیادی در دنیای کسبوکار سروکار داریم. مسائلی ساده مانند طراحی یک کمپین تبلیغاتی جدید یا مسائل پیچیدهای مانند ایجاد یک کسبوکار و یا محصولی جدید.
صاحبان و مشاوران کسبوکار بهصورت سنتی ، برای حل مسائل کاری نگاهشان معطوف به روشهایی برای پایین آوردن هزینهها و یا افزایش سودآوری بود؛ روشهایی که عموماً با نگاه مالی و حسابداری به دنبال بهینه کردن خطوط تولید، منابع انسانی و ساعات کاری و استفاده مناسبتر و هوشمندانهتر از منابع سازمانی شکل میگرفت به همین جهت هم، دانش مالی یکی از مهمترین ابزارهای یک مدیر کسبوکار و یا صاحب کسبوکار در نظر گرفته میشد. درواقع نگاه سنتی به کسبوکار معطوف به بهبود درون کسبوکار بود.
امروز اما نگاه مالی و بهینه کردن روشهای موجود، در دنیای پر از رقابت نمیتواند مسائل را حل کند یا حتی اگر حل کند، نمیتواند منجر به خلق ارزش جدیدی شود که کسبوکار موفقی حول آن شکل بگیرد.برای آنکه بتوانید از تفکر دیزاین استفاده کنید لازم نیست که یک دیزاینر به معنای سنتی باشید،لازم نیست که فتوشاپ بلد باشید و یا خیلی آدم خودش سلیقه و یا دارای خلاقیتهای خاص باشید.
تفکر دیزاین کمک میکند که مسائل را طور دیگری ببینید. از چارچوبهای شکلگرفته ذهنی خارج شوید،. چیزهایی را ببینید و درک کنید که پیش از آن بدون توجه از کنار آنها میگذشتید. برای استفاده از تفکر دیزاین فقط کافی است مدل ذهنی خود را تغییر دهید.تفکر دیزاین درواقع تحول در مدل کسبوکار از طریق درک مشتری است.
نقش نوآوری را در کسبوکارهای امروزی نمیتوان نادیده گرفت. نوآوری دیگر به معنای عملی لوکس و اضافه که شرکتهای پولدار از روی رفاه بیشازحد به آن بپردازند، نیست. نوآوری یکی از حیاتیترین ویژگیهای یک کسبوکار برای ایجاد مزیت رقابتی شده است. ما همگی شاهد مرگ کسبوکارهای غولآسایی مانند نوکیا، زیراکس، کوداک و …بودیم. مرگی که حاصل اهمیت ندادن به نوآوری بود. مرگی که احتمالاً اکسلشیتهای مالی نمیتوانستند آن را پیشبینی کنند؛ اما چطور میتوان نوآوری را در دل یک کسبوکار به وجود آورد؟ چطور میتوان کسبوکاری نوآور خلق کرد؟
مدتی است که شرکتهای بزرگ مشاوره مدیریت در دنیا، برای تقویت مهارتهای خود، استودیوهای دیزاین کوچک را خریداری میکنند و ترکیب دانش کسبوکار و تفکر دیزاین را در خود ایجاد میکنند. این ترکیب دانش و تجربه در کنار یکدیگر توانسته است موج جدیدی از روشها و ابزارها را برای خلق کسبوکارهای نوآور و یا پیروز شدن در بازارهای رقابتی را ایجاد کنند. ابزارهایی که نگاهی متفاوت بهکل داستان دارند دیگر با اکسلشیتهای مالی به دنبال پیدا کردن روزنهای برای ایجاد کم کردن قیمتها و بهینهسازی کسبوکار نیستند؛ بلکه این ابزارها سعی میکنند نگاهی کاملاً متفاوت و عمیق به بازار مشتریان داشته باشد.
از ترکیب دانش کسبوکار و تفکر دیزاین، نقش جدیدی شکل گرفت با نام بیزینس دیزاینر. بیزینس دیزاینر کسی است که علاوه بر دانش کسبوکار میتواند از ابزارهای تفکر دیزاین برای خلق یک کسبوکار جدید بهره ببرد. بیزینس دیزاین ترکیبی از چندین نقش سازمانی است. بیزینس دیزاینر لازم است مهارتهای متفاوتی را در خود ایجاد کند. از دانش مالی، دانش استراتژیک و شناخت مدلهای کسبوکاری گرفته تا تکنیکها و فرآیندهای طراحی محصول، تحقیقات کاربری، داستانگویی، بازاریابی و …
خلق ارزش، مهمترین مزیت رقابتی است؛اما، خلق ارزش پایدار نیاز به نوآوری دائمی دارد؛ چرخهای که نمیتواند متوقف شود. بیزینس دیزاینر کسی است که میتواند نوآوری را در دل یک کسبوکار بیاورد، شکل دهد، وارد بازار کند و دائم آن را پایش کند و این چرخه را بارها و بارها طی کند.
نکته مهم این است که این فرد، تمامی ابعاد بیزینس و نوآوری را در دل خود جایداده است؛ البته که باید تأکید کنیم که همه این کارها را بهتنهایی انجام نمیدهد؛ اما، یکپارچگی دانش و تجربه او بسیار مهم است. نمیتوان برای جبران یک نفر بیزینس دیزاینر، تیمی متشکل از طراحان محصول و متخصصین کسبوکار را کنار یکدیگر بگذاریم تا ترکیب آنها نقش بیزینس دیزاینر را پر کند. چراکه یکپارچگی در نگاه و استفاده توأمان از روشها و لنزهای مختلف دیزاین و بیزینس کلیدیترین عنصر خلق نوآوری پایدار است.
اگر دوست دارید بیشتر در مورد بیزینس دیزاینرها بدانید، خوشحال میشویم که سؤالها و یا نظرات خود را برای ما بنویسید تا در پستهای بعدی وارد جزییات بیشتری شویم.