
خداکند که بیاید آن عزیز سفرکرده
عزیزی که دلِ ظالم را پُرزخطر کرده
خداکند بیاید عاشقِ وعدل وعدالت
عزیز ودلبری که عالمی را خبر کرده
دردرون دوجَهل ، اولیایی گیرکرده
یکی درجهل مستی،جهان راسربسرکرده
درجهل اول بُت سنگ بود و نادانی
درجهل آخر سگ واسب وخر جیر(۱)کرده
خداکند که بیایدعزیز فاطمه یوسف زهرا
تا درآورد زچاه ،حُجب وحیا گیر کرده
خداکند که بیاید، آن وارث ساقی کوثر
بِاشاره کَند فحشاء وپَستی ،سریر کرده
عجب جهان بهم ریخته نه قانون نه حرفی
یکی نان ندارد،یکی.شکم زخاویار سیر کرده
سنگ وچوپ وبُت بهتر ،ز اسب وسگی
آن نه شرُّ نه خیر، این هم غذا وهم سپرکرده
به سگ وگربه ای گوید ،عزیزو دلبَرَ می
نگویدبه بچّه وکس نه بهمسر سفرکرده
خداکند که بیاید ،آن عزیز ورهاسازی
رهاسازد وجدانی که درلجن ضَرر کرده
خدا کند که بیاید تا نگشته دل رُسوایی
رُسوای دوعالم نساز ،ای عزیز سفرکرده
دیدار به قیامت نماند ای عزیز مولایی
جوانان پیرگشتن، پیران زجهان سفرکرده
خدا کند که (ولی)بیند آن ماه مُنیر تابانی
امید ما نا اُمید نکن، بحقِ دل حریر کرده
۱:بالا وپایین،نشیب