ویرگول
ورودثبت نام
ولی الله  قلی زاده
ولی الله قلی زاده
خواندن ۲ دقیقه·۳ سال پیش

افلاک...

....قسمت جوانی......

درجوانی پاک بودی بی غل و غش

تاکه خداداد فرزندی ور زدش....

آمد گرانی وفریب بادخل وزَر

همه ازیادم برفت بی حدوضر...

نون حلالم مخلوط به حرام شد

گناهانم همگی بر ملا شد...

مرا بدبخت وبیچاره نمودند

زهرچه خوشی رفاه بریدند..

برکت رفت وآمدجاش گوشی

تو عروسی وعزا باید بجوشی

بدیدم خانمی باحیوان وحوشی

بگشته آشنا ای وا چه هوشی

...ندیدی با وحوش رفیق گشتند

باسگی یاگربه ای همرازگشتند/

دگر نمی دانندنجس زآن کیست

حرام ودزدی ربا درچیست...

دگر زکمک دوستی کم گوی

دگر زعشق وایمان رازگوی..

چرا اینگونه گشته این زمانه

دگرپسرحرف پدرگوید گمانه

پندارم که این دوران پایان زمانه

هرچه خوبی گویم گوید بی مرامه....

..زخاک تاافلاک گفتم برایت

هر چه داشتم آوردم به پایت

زدین گفتم وایمان با ملامت

همه را فدات کردم با سیاست

آنقدر گفتم که جانم رفت زدست

پرکشید روحم بسوی هست وجست

رفیقان وعزیزان آمدن برسرخاکم

بخواندن فاتحه ای باسوران بیادم

یگی گفت آخرعمرش چی چی بود

زحق الله وحق الناس بی چی بود

دیگری گفتا دخل وخرجش

زجیب این وآن ِدیگران بود

بگفتن دیگران مطلب دیگر

ولی گویا که گوشم کر بود

.......دگر قالب تهی کردم زقبری

بدیدم در خیالم دو نکیری

...یکی گفتا بگو ربت کی بوده

دیگر گفتا بگو ایمانت چی بوده

...گفتم تو خود دانی که ربم عالمین است

دین و ایمانم زختم مرسلین است

نماز روزه خمس وزکاتم

همه زعشق او عاشق به اواست.......

نکیری گفت چرارنگت پریده

اون یکی گفت چرا احوالت جدیده

...بگفتم ترس زحق الناس دارم

ز زبان و زچشمان التماس دارم

خواندم که ربم خودراغفار خوانده ..

زحق النفس وحق الله مرا بسیار خوانده

...ولی ترسم زحق الناس بیشتر

چو دانم که خدا ان را نه بخشه.

تولی وتبری وحج وجهادم

همه ز عشق عاشق بمرادم...

بگفتا..

بگفتا تو خودت این جور آنجور

بکردی با اشاره به نزدیک ودور

...مگر ندانستی این نیز گنا ه است

سستی ونگاه بنا محرم حق ناسست

...دگر خموش شدم ز این سوالها

.گفتم سوالی دیگر پرس جز اینها

.... بگفتازامامت تو چه دانی ؟

گتم با علی دانم که دانی

....بدیدم قبر تاریکم بروز گشت

اسم هایی که بردم چو بهار گشت

...بلند گشتم که تا اذان بگویم

به اسم مولایم جان بگویم

...روم سوی نماز با وضویم

سلام دهم بر اعلی عزیزم

......همان عبدی که جانش را فروخته

دررکوعش به انگشتر انفاقی خریده

.....همان عبدی که با رازو نیایش

همه عالم ز او کردند ستا یش

...همی دانم ستایش ز خداهست

ولی گویا خدا هم با اعلی هست ...

خدا یا با علی مارا بمیران..

که مردن با علی باشد زخوبان

...که بالطف ورحمت وبی حسابت

شود آسوده ولی ز بیرحم ورضایت


افلاکتولدجوانیپیری
بنام خدا سلام وادب. ولی الله قلی زاده لیسانس اللهیات وارشد تاریخ دبیر آموزش وپرورش شهرستان شاهرود. ازدوران دبیرستان نوشتن رابا )بهار در زمستان ۵۷که مقام اول استان آوردشروع کردم ومقاله هایی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید