
حسین آنست که جان پیش معبود میبرد
حسین آنست که خوانش پیش مقصود میبرد
او که عاشقِ راز و نیاز با خالق است
بایارانِ عارف وعاشق پیش مسجود میبرد
حسین آنست که بهر نثارجانِ خویش
دلبندش علی اصغر پیش مسعود میبرد
او که درعشق وعشق بازی بنامِ علی ست
علی اکبر و اصغر وسجادش بهرِسجود میبرد
حسین آنست که در حج وجهاد
عاشق حج است، عشقش پیشِ جمود میبرد
اوکه با خود اهل وعیالِ خویش را
بهر جنگ،نه بمعروف پیشِ محدود میبرد
حسین آنست که در دریای عشق
سفینه النجات بهر عابدو معبود میبرد
دشمنانش پست و حقیرن و کینه توز
او شش ماهه اصغر ،پیش محسودمیبرد
حسین آنست که خواهرِدل خستهاش
حافظ قرآن , پیشِ آلِ مجدود می برد
جاهلان وسیه رویان عالم عاجزند
اوماه بنی هاشم پیشِ جاهلِ ممدود میبرد
حسین با عون و جعفرو قاسم وعلی
باهزاران تکبیر،علی اکبر بمقصود میبرد
اکبرش در خلق و خوی شِبه پیامبرست
جاهلان کورن اوبا خود خویِ محمود میبرد
ای (ولی ) جَهل وسیاست می فریبد آدمی
جهلِ شُریحِ قاضی، اورا به مسدود می برد