گر مَلِک وپادشه شوی ،خواهی رفت
گر ابولبشر آدم شوی ،باز خواهی رفت
چو هابیل وقابیل، درگرداب حسرت
غرّه مشو گرآموزی زکلاغ خواهی رفت
سلیمان زمان، حاکم دیو و فرِّجهان
هرکه باشی بجز خالقِ حق خواهی رفت
نوح نبی عُمر نبی در کِشتی آل نبی
زمین به امر تو دریا شود خواهی رفت
آمدن هزاران نبی مُرسل نامُرسل بما
وفا نکرد دنیا بکس، هرکسی خواهی رفت
دیدی هزاران عاشق ومعشوق بجهان
لیلی ومجنون چوشیرین شوی خواهی رفت
شنیدی زکیسرو فارس وقیصرروم
بالیدن به زمان ومکان، بازخواهی رفت
خواندی هزاران شعر مشهور بجهان
اندکی صبر بصبر وبُردباری خواهی رفت
آمدن هزاران کس وناکس بجهان
چو اسکندرو "نازی "نناز خواهی رفت
آنکه ماند اخلاق ورفتار به نیکوست
هرچه مال ومنال بازبفنا خواهی رفت
زر وزیورُ سیم ، هرچه داری نگه دار
بخدا نتوان یافت بموقع مرگ خواهی رفت
دل اگرعاشق ومعشوق بخدایِ ازلیست
دل نبند بدنیا، بسوی ازلی خواهی رفت
بعدمرگ نه زر وزیور نه سیم وزمین
هیچ بهیچ اثری برتو نتابد خواهی رفت
ای که به هزاران کلک وحیله ومکر
خوردی مال مردم بفنا خواهی رفت
در"حطمه" و"هاویه" درخلد وپریشانی
کی نجاتت دهد مال خوری خواهی رفت
ای" ولی" بساز با" این" و"آنِ" جامعه
هرکار کنن ، کنند ،بپیش حق خواهی رفت