
روزها درپی هم میدوندوبه آنی می روند
هرکه آمد این جهان آن را اُفقی می برند
این هست روزگار هر نفس و هر آدمی
هرکه پاگذاشت دیر یازود بجهانی می برند
عجب !کارِ روزگار آمدن ورفتن است
هرچه جمع کنی باز بادست خالی می برند
هرکه زاید بهرمرگ است ، چند صباح
دنیا این چنین بوده، بازبهرمالی می دوند
گویا حرصِ خوردن و، دویدن کارماست
گر قارون شوی!بازبادست خالی می برند
عده ای گویا باحرص وطمع همباز شدن
باطمع خوردن ز آن باحرص ببازی می روند
عده ای بهر سیاست ، پسری کورمی کنند
بعد که عاقل شدن دنبال خاطی می دوند
اندکی صبرکن وعاقل باش پیشِ وجدانِ خود
تانیابی راهی آهسته رو ، آنها بجایی می دوند
آدمی باچشم وگوش بسته به دنیا آمده
بادست خالی آمدی، بادستِ خالی می برند
گویا عده ای آمدن بهر نجات دنبالِ ما
روز وشب بادعاو باتمنا بحالی می برند
عده ای روزوشب، می کنند دعا ونیاز
که خداجبار است، بازدعایی می کُنند
خدا هم غفور هم رحیم وهم حلیم است
نترس ازاو!که پیشِ نباءعبادی می برند
ای عزیزان هرچیزرا باشدنظامی درجهان
عاقل ودانادانند،که به بی نیازی می برند
ای (ولی) کم گوی از اندک عاقلان این جهان
عاقلان!!کجاین؟تورا بادست خالی می برند