
روز رستاخیز آید، زمین خَموش شود
هر نفس در آنروز ،زجان بیهوش شود
بار ها یادکردخداز رستاخیز این جهان
کوه ها بشکندبادره ها، هَمپوش شود
چشمه پاکِ دریا،بپیوندد به اقیانوسِ حق
موج هایش شعله ور ،آبش پرجوش شود
بگریزد برادر زبرادر،صاحب ز اصلِ خویش
گویی مَستن،امازترسِ واقعه مدهوش شود
ماه وآفتاب جمع گردد، زیرِ این دنیایِ ما
کوه ودشت ودریا،باواقعه همجوش شود
بینی هزاران چهره ی ، آیین دینِ ساختگی
گرمحو شوند،دین بامهرهم آغوش شود
آنگه( فمن یعمل مثقال ذرتاً ... ) آید بکار
چهره ی ابلیس ولائیک زآه، سُرخپوش شود
کَس گوید هی جوش زدی بهر این وآن
کجا جمع کردی؟بیاتاکارِما پاپوش شود
کجاین؟ آنان ،که جمع کردن زاین وآن
نمی بینم کسی،اینجاخسی خرگوش شود
هی موش دواندن ،درکارِ خیرِ دیگران
کجایند؟تا شکم پُرزحمیم و جوش شود
همه ایستاده اند، گویا قیامتی بپاست
وای چه سکوتی ؟زبان لال و خاموش شود
ای (ولی) در روز رستاخیز کی رسد فریادتو
اُمید دار، آیه ی رحمت باتو هم آغوش شود