شب یلدا چه شور، وباصفابود
کوهایش سپید،سرماوصدا بود
شب یلدا شبِ، عشق ودور هم بود
کُرسی بادورهمی اش، زیبا ورفاه بود
شب یلدا دِرازو، پُرزقصّه ورهابود
تولد عیسی مسیح، شبش یلدا بود
پدرو مادربزرگ، بالب وخندان رو
آغوشش باز، دل هاشان به صفابود
لبو وتخمه شور،باقُل قُلِ سماور
دوربخار هیزمی ،حرارت به گرما بود
پدر بزرگ باشعرِحافظ ،وقصّه هایش
هیاهوی بچّه قدونیم قد باصفا بود
مادربزرگ وآشِ ، شبِ یلدایی اش
چِک چِک شیر سماور،آهنگش دوابود
حال بااین گرانی وتورم دُلاری
نخورده انار وپسته، شرم وحیا بود
فقط از آن شلوغی، قدونیم قد
ماندن مردُمی که ،قَدّاشان دولا بود
شبِ یلدا مانده با عجزِ هندوانش
آنکه آورداین سخن، گویا بیحیابود
ای (ولی )شعری بگو درحقِ یلدا
نه گلایه، نه گریه ،خنده دریلدا بود