عمر آدمی ارزد،که نانِ باعزّت خورد
نه تن به ذلت ،نانِ باقدرت خورد
آدمی شریف هست، وبزرگ وباادب
نه آدم کُشد ، نه نانِ پست فِطرت خورد
عمر آدمی در عشق است ودر عاقلی
نه جنون وار مرَض، پستی وذلّت خورد
عمر آدمی، بِه از سیاست ِ نابکار
که بافریب ،نان ازجیبِ ملّت خورد
عمر آدمی ،آزادگی است درعبدخدا
نه درزنجیر، نان ز کنارِ بی عفّت خورد
عمر آدمی،ارزد به کار وکوشش ِحلال
گر بسختی کارکند،اما نانِ همّت خورد
عمر آدمی ،به زکُشتار هرکس وهربچه ای
باخونِ آدم ها،نان زخون وذلّت خورد
عمر آدمی باشد، بامهر ومحبِّ دوستان
نانِ اقتدارش،به زور بازویِ همّت خورد
عمر آدمی ارزد،که بنشیندبا نیک صفتان
درسِ نانِ مهر ،ز خویِ نیک صفّت خورد
عمر آدمی نیست، به پستی ودرماندگی
هرکجا دیدی چنین، نانِ باخفّت خورد
عمر آدمی بِه نباشد، جنگ بادوستان
هر دلِ پاکیست ، نان باحشمت خورد
عمر آدمی ارزد، که نیکی کند بدیگران
گر چنین هست ،نان اقتدارو غیرت خورد
ای( ولی )جان آدمی بِه ، زمروارید وطلا
هُشدار وکم نگیر،جان با حکمت خورد
