آرزوداشتم دنیا،پر از عشق وفابود
دنیای کوچک ِ ما، پراز صلح وصفا بود
نه این دنیای که پُر ازجنگ وننگ وکینه
دلِ ها شادولبا خندان، خالی زجفا بود
هرچه در دل داشتم وهم وخیال بود
گویا هرچه ما پنداشتیم بادِهوا بود
گرگ ومیش مثل سایه دنبال ما بود
نور بود اما سایه اش همراهِ ما بود
نمیذاشت بچشن طعم گرم و مهربانی
از آن نوری که اصلش ز خدا بود
کاش دنیای قشنگ ما خالی زطمع بود
همه مردم باهم درصلح وفا بود
کاش کینه وحرص وحسد هرگزنمیشُد
هرچه بود عشق ومحبت در بینِ ما بود
نه سِتم بود و نه سُرخ وسفید نه سیاهی
همه یکرنگ و بی ننگ ،خالی زخطا بود
کاش همه ی دل ها ،رحم ومهربان بود
نه غارت بود نه دزدی همه دردا دوابود
کاش صهیون خودرابرتر نمی داشت
کُشتن هرآدمی کارش قهربا خدابود
ندانم چرا اعراب اینگونه بی خیالند
گویا عالَم وعالِم در خوابِ ناروا بود
کاش یکی می آمد واصلاح میکرد
زن وکودک کُشی کار بی حیا بود
کاش مردم این جهان کاری میکردند
گر نگاهشان به آنها، بدونِ ریا بود
کاش گرسنگی وتشنگی ابزارنمی شد
که صهیون کارش، پست وناروا بود
کاش زمین خدا، به کس زندان نمی شد
آنهم زندانی بزرگ ، این کار اصلش جفا بود
خانه وزمین و پدر ،ازدست گرفتن
فدای قبله ای شُد،که در جایِ قصی بود
کاش همه پیامبران ،باز آین به قُدس
تاببینن قُدس ، گویا زمین نینوا !! بود
کاش بکربلا آب نمی بستن برویِ کسی
تاریخ تکرار نمی گشت،غزه بی بلا بود
برخی غربیانِ بی رگ وریشه در خیالند
بدون صهیون وامریکا ،جهان باصفا بود
جمع گشتن وزدن سازمان هایِ زیادی
ندانستن مِلل و..جایش دراصل خطا بود
کاش( ولی) روزی می آمد صاحب اصلیِ ما
آن وقت می دیدی دنیا پُر از صلح وصفابود...