ابوالبشر، اشرف مخلوقات و یا همان آدم که با لقب انسان نیز گاهی در دسته بندی موجودات زنده از وی یاد میشود، دارای شگفتیهای پیدا و رازهای پنهان بسیاری است که با وجود گذشت میلیاردها سال از انفجار بیگ بنگ و میلیون ها سال از کشف آتش و هزاران سال از انقراض دایی ناصرها و بروزرسانی نئاندرتالها، هنوز هم برای ما علت و معلول آن مجهول است و روانطبیبان و دانشمندان و علما و ادبا در تلاشند که در این کوره راه نادانی، اندک جرقه ای افکنده و سورمه ی حقیقت بر دیده کشانند !
از جمله عجایبی که میتوان از این موجود دوپا و مدعی شرافت و انسانیت و تعقل و شعور دید، شستن دستهایش است. اصلاً در ادبیات این کهن دیار نیز جدیداً آمده است که: دستها را باید شست،جور دیگر باید مرد. آری، جور دیگر باید مرد!
گویند در هزارهی دوم پس از میلاد مسیح و هزارهی نمیدانم چندم پس از ذرتشت، بلایی به نام کرونا به جان این اشرفالمخلوقات افتاد که چارهای نبودش جز همین شستن دستها.
بسیار اُطَبا و فُظَلا و و عُلَما گرد هم آمدند و گفتند و شنفتند و کوشیدند که این ریز میکروب را برتری یابند و بر آن چیره گردند، چنان که پیشتر نیز با بمب و موشک بر یکدیگر چیره میگشتد. امّا این تو بمیریها از آن تو بمیریها نبود و نشد! و در آخر تنها گفتند، بشور برادر، بشور که بدبخت شدیم.
امّا بگذار لختی از آداب عجیب شستن بگویم تو را. تا چندصباحی پیش از آن، هرکه را میگفتندی بشوی! یا میگفت تازه شستهام و سفر اخیرش به مصطراح را شاهد میآورد، و یا با فوتی گران، عمل ضدعفونی را به انجام میرساند (که خود دارای آدابی وضین بود، امّا چه حیف که اکنون مجال بیانش نیست). امّا روزگار چنان نماند، همانگونه که هرگز نماند و بازیهای بسیار بر این اشرفالمخلوف روا میدارد. مخلص کلام آنکه گذشت و گذشت و این ریزعزیز میکروب (یا ویروس) بر مردمان نازل گشت و کلام حق را گفت: إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِي خُسْرٍ .
آری، آنهمه کبکبه و دبدبه و غرور و تکبر و پول و سلاح، پشیزی نیارزید و مردمان مردند و کودکان گریستند و دانشمندان همچنان گفتند بشور برادر، بشور که هنوز کثیفه…. .
وصال