محمد علی پورصمدی، معاملهگر و فعال بازارهای مالی به خصوص بازار فارکس، اهل ایران و متولد تهران است. وی معاملهگری را به صورت غیرحرفهای از سال 1390 شروع کرد که به گفته خودش مرحله گیجی را می گذراند و تکلیفش با خود مشخص نبود. بعد از گذشت 4 سال به صورت حرفهای وارد عرصه بازار های مالی بینالمللی شد.
او در رشته استوریهایی از صفحه اینستاگرام خود درباره مسیر معاملهگر شدنش چنین گفت:
سال 88-89 علاقه اول من رشته برق/الکترونیک بود و در کنار اون بورس ایران رو خیلی سطحی و آماتور دنبال میکردم چون همیشه این شعار کلیشهای رو توی مغزمون کرده بودن:
""" بورس، شغل دوم، درآمد اول """
و من هم به چشم یه شغل دوم نگاهش میکردم نه چیزی که براش بمیرم... حالا چرا مُردن؟ در ادامه میگم...
توی این سال شور و شوق شروع دانشگاه توی رشته مورد علاقهام (برق)، همراه شده بود با گیج شدن بین منابع فارسی اون زمان توی رشته فرعیم(معاملهگری). اونایی که سابقه زیادی دارن میدونن که اون زمان شاهکار میکردن چند تا Moving Avrage مینداختن روی چارت و به اسم استراتژی به خورد مردم میدادن.
اینکه هیچ منبع طبقهبندی شدهای وجود نداشت تا بشه باهاش از صفر کار رو شروع کرد و به سطح مورد قبول رسید آزار دهندهترین حس اون زمان بود و توی اینترنت هر مطلبی که پیدا میشد حکم یه پیامبر رو برام داشت و برای مدتی دنبالش میکردم... راستش اون زمان ایمان نداشتم به اینکه اصلا موفق میشم توی معاملهگری یا نه و همه چیز گنگ و مبهم بود اما یه بارقه امید وجود داشت: منابع انگلیسی YouTube
توی این سال هر منبع انگلیسی که پیدا میکردم، میخوندم و به سبک جنون آمیزی میخواستم اون مطالب رو روی نمودار های بورس ایران پیاده سازی کنم اما چون بازار ایران از نظر نقدشوندگی و حجم سرمایه و بازیگران سالم، چنگی به دل نمیزد(هنوزم نمیزنه)، کاملا دلسرد شده بودم که اصلا بتونم درست معامله کنم. به همین خاطر رو آوردم به روش های بنیادیتر و به طور کامل تکنیکال رو در حد تسلط روی اندیکاتورها، هارمونیک تریدینگ و... رها کردم.
توی این سال از رشته برق الکترونیک به برق ICT تغییر رشته دادم تا بیشتر بحث های شبکههای کامپیوتری رو درک کنم چون الکترونیک در سطوح دانشگاهی واقعا کسل کننده است و بدتر از اون اینه که هرچی به آینده نگاه میکنی میبینی با تسلط روی مدارهای الکترونیکی قرار نیست اتفاق فوقالعادهای توی زندگیت بیافته اینجا بود که اولین معجزه توی مسیر معاملهگری اتفاق افتاد، مصطفی.
مصطفی همکلاسی دانشگاهیم بود و توی اولین روز های آشنایی متوجه شدیم که جفتمون بیشتر زمانمون توی معاملهگری هست با یک تفاوت که من بورس ایران بودم، اون مشغول یادگیری و تسلط روی بازارهای بینالمللی...
این سال انگار سوخت جت بهم تزریق کرده بودن و به طرز وحشتناکی روی فارکس متمرکز شدم، حس دلسردی از بورس جاشو داده بود به شور و شوق ورود به بازار جهانی و آشنایی با مصطفی، یه هم مسیر که داشتم تمام تلاشم رو برای رقابت سالم اطلاعاتی با مصطفی میکردم، توی مترو، توی BRT...
سر کلاسهای خسته کننده دانشگاهی هر لحظه داشتم منابع انگلیسی رو میخوندم تنها چیزی که به من انرژی زندگیکردن میداد معاملهگری توی بازار جهانی بود چون هیچ آیندهای رو بدون اون نمیتونستم برای خودم تصور کنم.
بعد از یک سال تلاش توی منابع : الیوت، اندیکاتورها و اسیلاتورها، هارمونیک، گن، ایچیموکو، پرایس اکشن در سطح کلاسیک، اکسپرت نویسی و... داشتم آروم آروم روی یه حساب 500 دلاری تلاش خودم رو میکردم اما هنوز دو چیز رو مسلط نبودم: مدیریت سرمایه و روانشناسی معاملهگری، همین دو امر باعث شد حساب رو کال(کال مارجین شدن به معنی از دست دادن کامل موجودی حساب) کنم و دوباره 500 تا شارژ کردم، دوباره کال شدم... اون زمان برای دانشجو که خودش با کار نیمه وقت توی دو شیفت صبح و بعد از ظهر تا شب توی سوپرمارکت و یه کارگاه کفاشی خرجش رو در میآورد(چون از 16 سالگی عادت نداشت دست جلوی پدرش دراز کنه) سنگین بود این مبلغ و اون شور اشتیاق جای خودش رو داده بود به ترس...
از اواخر 94 بود که دغدغه من شروع شد پروژه کارشناسی اونم توی دانشکده شهید شمسیپور تهران و برای منی که همه انرژیم جای برق روی معامله گری بود، اینجا بود که ایده پروژه اومد تو ذهنم: "نقش ICT (رشته اصلیم) در پیشبرد بازار های مالی بینالمللی فارکس (رشته فرعیم)"، ایده اصلی از اونجایی بود که تمام بستر معاملاتی فارکس روی شبکه های کامپیوتری بود و ما هم رشته شبکه های کامپیوتری...
این پروژه باعث شد تا متوجه بشم که توی بستر اکسپرت نویسی، سیستم های اندیکاتوری و الیوتی و هارمونیک برای معاملهگر خرده پا، چقدر میتونه وحشتناک باشه و تابستون این سال یه تصمیم بزرگ گرفتم، تمام روش های دیگه رو دور ریختم و متمرکز شدم روی پرایس اکشن حرفهای، مدیریت سرمایه و روانشناسی معاملات
هر منبعی که توی این سه شاخه به دستم میرسیدرو با اطلاعاتی که توی این 5 سال جمع کرده بودم تطبیق و بسط میدادم.
در این سال حساب معاملاتیام داشت آروم آروم خیلی خوب رشد میکرد و دیگر چالشی به اسم معامله کردن وجود خارجی نداشت. برای ماه ژانویه من appointment سفارت امریکا را گرفته بودم که برای همیشه از ایران برم،
اما یک ماه قبل از وقت سفارت من ترامپ قانون منع ورود ایرانیان به امریکا رو امضا کرد که من از سفارت برگشت خوردم. بعد از برگشت از ارمنستان دچار افسردگی شدم اما این افسردگی ، روی دیگری هم داشت:
تنهایی و تمرکز بر روی استراتژی شخصی... بی شک مبارک ترین اتفاق زندگیم ریجکت شدن از امریکا بود چون اون اتفاق باعث شد 8 ماه به طرز دیوانه واری روی استراتژیم کار کنم و هر روز اون رو بهینهتر کنم.
در زندگی هامون هیچ اتفاقی بی حکمت نیست…
شاید اگر تغییر رشته نمیدادم، مصطفیای هم در کار نبود که من رو روی بازارهای جهانی متمرکز کند.
شاید اگر رشته سخت برق نبودم، مغزم به این همه تحقیق و مطالعه هم نمی کشید.
شاید اگر پروژه کارشناسی را هم مسیر با فارکس انتخاب نمیکردم، هیچ وقت به راندمان پایین اون سیستم ها پی نمی بردم.
شاید اگر از امریکا ریجکت نمیشدم هیچ وقت استراتژی شخصیم را بهینه نمیکردم.
شاید اگر مستقیم میرفتم رشته اقتصاد، از بس فرمول الکی و اطلاعات فاندامنتال بی کاربرد به خوردم میدادن که از معامله گری هم زده می شدم.
شاید اگر به معامله گری همیشه به چشم شغل دوم نگاه میکردم، هیچ وقت در آن پیشرفت نمی کردم و برام تبدیل نمی شد به چیزی که بدون اون قطعاً میمیرم.
در نهایت وی به یک نکته کلیدی و مهم اشاره کرد:
بعد این سالها اگر بخواهم معامله گری را از دیدگاه شخصیم در یک عبارت خلاصه کنم، تمیزترین جمله میتواند این جمله باشد:
امیدواریم تا اینجایه مطلب لذت کافی رو برده باشید، برای اطلاع و مشاهده پست های جدید ما، لطفا صفحه ویرگول ما را دنبال کنید.