
علوم تجربی در دوره ابتدایی فقط برای یادگیری یکسری اطلاعات نیست؛ هدف اصلی آن پرورش کنجکاوی، مهارت پرسشگری و توانایی کشف است. کودکان ذاتاً پرسشگرند و دوست دارند دنیای اطرافشان را تجربه کنند. بنابراین آموزش علوم باید به آنها فرصت بدهد تا خودشان سؤال بپرسند، تجربه کنند و به نتایج تازه برسند.

در روشهای سنتی، معمولاً معلم سؤال طرح میکند و سپس خودش به آن پاسخ میدهد یا از دانشآموز انتظار دارد جواب را حفظ کند. این روند مشکلاتی دارد:
یادگیری سطحی و موقتی میشود.
خلاقیت و تفکر نقادانه پرورش نمییابد.
ارتباط علم با زندگی واقعی کودک قطع میشود.
دانشآموز باید در کلاس علوم به جای شنونده منفعل، کاشف کوچک باشد. یعنی خودش سؤال بسازد، مسیر رسیدن به پاسخ را تجربه کند، و حتی اگر اشتباه کند، از اشتباهاتش یاد بگیرد.

1. یادگیری مبتنی بر سؤال
به جای طرح مستقیم پرسشها، معلم شرایطی ایجاد میکند تا خود دانشآموز پرسش بسازد. مثلاً هنگام کاشت دانه، دانشآموزان میتوانند بپرسند: «چرا بعضی دانهها زودتر رشد میکنند؟»

2. آزمایش و تجربه عملی:
انجام آزمایشهای ساده و جذاب (مثل ساخت آتشفشان یا مشاهده ذوب یخ) به دانشآموز کمک میکند یاد بگیرد علم یعنی مشاهده، فرضیهسازی و آزمایش، نه فقط شنیدن پاسخ آماده.

3. گزارشنویسی و یادداشتبرداری:
یکی از مهارتهای مهم در علوم این است که دانشآموز آنچه را یاد گرفته ثبت و گزارش کند. این گزارشها میتواند شامل:
یادداشت کوتاه از آزمایشها و نتایج آنها،
کشیدن نقاشی یا جدول برای مشاهدات،
نوشتن پرسشهای تازهای که در ذهنش ایجاد شده باشد.
این کار باعث میشود یادگیری ماندگارتر شود و دانشآموز به جای حفظ پاسخ، فرایند علمی را تجربه کند.

4. تحقیق و پرسشگری خارج از کلاس:
برای بعضی موضوعات، میتوان از دانشآموزان خواست با کمک والدین، جستجو در اینترنت یا مطالعه کتابهای کودکانه علمی اطلاعات جمعآوری کنند. مثلاً وقتی درباره حیوانات صحبت میشود، هر دانشآموز میتواند درباره یک حیوان تحقیق کند و نتیجه را به کلاس ارائه دهد.

5. بازی و کار گروهی:
فعالیتهای گروهی باعث میشود دانشآموزان یاد بگیرند ایدههای مختلف را بررسی کنند، با هم بحث کنند و از همکاری در کشف و حل مسئله لذت ببرند.

6. پیوند با زندگی روزمره:
پرسشهای علوم باید به تجربههای واقعی کودک مرتبط باشند. مثلاً: «چرا باران میبارد؟» یا «چرا وقتی بادکنک را روی مو میکشیم به دیوار میچسبد؟».
آموزش علوم ابتدایی باید از شیوه سنتی انتقال دانش فاصله بگیرد و به سمت فرهنگ پرسشگری، آزمایش، گزارشنویسی و تحقیق فردی و گروهی حرکت کند. در این روش، معلم نقش راهنما و تسهیلگر را دارد و کودک با تجربه کردن، نوشتن، پرسیدن و جستجو کردن یاد میگیرد. چنین رویکردی نهتنها باعث درک عمیقتر مفاهیم علمی میشود، بلکه مهارتهایی مثل تفکر انتقادی، خلاقیت و استقلال یادگیری را در دانشآموزان تقویت میکند.