نمیدونم چرا هنوز نتونستم تو ویرگول حرف دل بزنم ، یا از ته دل حرف بزنم . توی مقولهی آشنا شدن با محیط و آب شدن یخ خیلی تفاوت واضحی با محیطهای مجازی دیگه داره،
شاید مهمترین علتش این باشه که جاهای دیگه همیشه اول چندتا آشنا دنبال میکردم و تحتالحمایهی اونها حس غربتم میریخت. ولی اینجا هنوز نتونستم هیچ دوستی رو پیدا کنم ، دوستان ویرگولی هم برخلاف وبلاگ ، خیلی کم نظر میدن و ارتباط برقرار میکنن.
شاید البته اینکه کسی من دنیای واقعی رو نمیشناسه فرصتی باشه برای نوشتن بدون ملاحظه، ولی خب سختمه و دقیقا حسی مشابه زمانی رو در من ایجاد میکنه که به مهاجرت فکر میکنم .. اون چند وقتی که نه خودت هیچ کس و هیچ جا رو میشناسی و نه هیچ کسی تورو . امیدوارم دیپورت معنوی نشم:)