مدتی هست دارم توجه می کنم که اقلا تو ایران، حواشی وقایع از خود وقایع تاسف انگیزترن ، بخصوص تو رسانه و فضای مجازی ...
مثلا واکنش های پیرامون دخترآبی که یک عده سفت و سخت کوبیدنش و یه عده همه جوره دفاع کردن، که چند مورد رو دوست دارم درموردش بپردازم.
اولا واقعیت اینه که خودسوزی عمل ناشایعی توی ایران نیست و کم اتفاق نمیفته، عمدتا هم قصدی پشتش نیست و فرد از روی استیصال محض دست به این کار میزنه و برای رسیدن به هدف بخصوصی این کار رو نمیکنه وگرنه برای خودکشی هزارتا راه هست که هم سریع تره هم کمتر زجر میده. چرا باید به نفر همچین مرگ دردناکی رو انتخاب کنه؟!
دوما هرکسی داره این اتفاق رو از جایی که هست و طبق منافع خودش تفسیر میکنه و بنظرم این رخداد از هرجهتی درحال مصادره به مطلوب شدن هست؛ افرادی که براشون رای آوردن تو انتخابات مهمه میان یه جور واکنش نشون میدن که باعث میشن مخالفانشون وارد عرصه بشن و جور دیگری واکنش نشون بدن ! کسانی که اخیرا سرباز بودن یا هنوز هستن میان میگن بابت فحاشی به مامور استادیوم حقش بوده شش ماه حبس بشه، کسانی که دوست دارن تو استادیوم راحت فحاشی کنن و بخاطر حضور خانم ها معذب نشن هم طور دیگه ای دارن نظر میدن و از همه جالب تر مخالفان خارج کشور هستن که از این قضیه استفاده سیاسی میکنن و باعث میشن طرف مقابل جوری گارد بگیره که واقعه ای که میتونست نیرو محرکه ی یک کنش اجتماعی خوب باشه حالا تبدیل بشه به یک موضوع امنیتی اسمشو نبر!
البته داخل پرانتز بگم این خارج نشینانِ ایرانیِ به ظاهر دلسوز ، سر منع کودک همسری هم دقیقا وقتی مجلس داشت به نتایج امیدبخشی می رسید زدن کاسه کوزه ها رو شکستن و با دفاع های بنظرم برنامه ریزی شدشون از ماجرا ، نه تنها تصویب یک قانون درست رو ماه ها عقب انداختن ، که باعث شدن فعالان اجتماعی و نهادهای پیگیر منع کودک همسری هم مظنون واقع بشن و دچار مشکل... و کم نیست از این دست دخالت های بیجا و کار خراب کن خارجی.
سوما ما نه تو زمان دستگیری این دختر حضور داشتیم و نه در روز حادثه کنارش پدیده هارو دیدیم ، الان هر ادعایی رو میشه رو کرد و هر چیزی رو انکار. اون طوری که من خوندم هنوز قاضی حکم قطعی نداده بوده و روز حادثه در مرخصی بوده و یکی از مسئولین دفتری زیردست به دختر میگه که 6 ماه حبس داری ، که اگر واقعا این دختر مشکل روانی زمینه ای داشته اتفاقا خیلی بیشتر باید شرایطش لحاظ میشده و باهاش ملایم برخورد میشده، بیماران روانی همین طوری هم تو جامعه هزارتا برچسب میخورن و از همه طرف طرد میشن و اصلا مثل بیمارهای جسمی باهاشون رفتار نمیشه بخصوص تو خانواده و بشدت حساس میشن رو برخورد دیگران ؛ پس مریض بودنش توجیه خوبی برای عذربهانه ی مسئولین نیست که خدا میدونه تو بروکراسی امور اداری چه بدرفتاری هایی با ارباب رجوع میکنن...
چهارما چرا مردم ایران انقدر عادت کردن سر هر واقعه ای(مهم یا بی اهمیت) چند دسته بشن و بیفتن به جون هم تا تضادهای نگرشی خودشون رو به رخ بکشن؟!