از خیلی پیش تر من را می دانست ولی آن روز به وضوح مرا دید.
مرا؟
در آن شب زمستانی سرد، وقتی در لاحاف گرمش فرو رفته بود و به سقف اتاقش زل زده بود، صدای آذرخش، دلهره ای به جانش انداخت و تصمیم گرفت برای رهایی از آن دلهره چهره ام را تکمیل کند.
من در جای جای سقفِ نیمه روشن آن اتاق جان گرفتم و آرام کنار تختش فرود آمدم.
او بدون اینکه نگاهم کند، گفت:«خوش اومدی! »
با خودم فکر میکردم از آن خیال های زودگذری هستم که وقتش را پر میکنم و فراموش میشوم.
جسم نحیف و لاغرش را از آغوش ملحفه ها بیرون کشید و روبهرویم ایستاد.
چتری های موهایش را روی پیشانی خوابانده بود. مژه هایی بلند و چهرهای رنگ پریده داشت. با همه اینها، چیزی که مرا مجذوب خود کرد چشمانش بود.
مرا؟
چشمانی زلال و عمیق که حتی کورسوی نوری که از پنجره به داخل میتابید، نمیتوانست از درخشندگیشان بکاهد.
درون چشمان او انگار واژه ها میرقصیدند. چشمانش قدرت آن را داشتند که هیاهوی دریای درونت را به آرامش ساحل مبدل کنند.
گفت:« مرا مسافر صدا کن. »
تو را ؟
سرم را تکان دادم که یعنی باشد.
گفت:« تصور کردن چشمهایت زمان زیادی برد. چشم ها مهماند. آنها روح آدمی را نشان میدهند.»
من اما مطمئن نبودم که روحی دارم !
دوباره روی تخت دراز کشید و خیره شد به ساعت کوچکی که روی میز تحریرش بود.
طوری که انگار با خودش باشد گفت:« ‹زمان› چیز عجیبی است.»
همچنان ساکت بودم. به عنوان یک خیال تازه متولد شده، هیچ خاطره یا تجربه قبلی نداشتم که بخواهم چیزی بگویم.
از من پرسید:« میدانی چرا تو را خیال کردم؟»
مرا؟
با صدای عجیبی که اولین بار بود آن را میشنیدم گفتم:« نه نمیدانم.»
گفت :« گاهی در این فضای اندوهبار زمین حس میکنی خیلی بی کس و تنهایی و چه میزان از دنیای دیگران دوری...در حالی که اینطور نیست. شاید در جهان دیگری زندگی کنی اما واقعاً تنها نیستی! »
به این فکر کردم که چقدر آرام است. آرامش دوست داشتنیای داشت.
چشم هایش کمکم سنگین میشدند. برای مدتی صدای بارانی که به پنجره میخورد تنها صدایی بود که در حجم اتاق طنین میانداخت.
بالاخره با زمزمه ضعیفی گفت:« این نوای حزین باران را میشنوی؟ بغض هایی است که روزگاری فروخورده شدند و حال از دل ابرها فرو میریزند. نجوایی است مقدس در این سردی ها که تعلق دارد به جهانی از عشق.»
چشم هایش بسته شدند.
دیگر نمیدرخشیدند. اما رقص واژه های چشمانش را در باران میشنیدم. باران مرا به یاد چشمانش میانداخت.
مرا؟