امسال برای دیدن هیچ کدوم از فیلم های جشنواره انگیزه ای نداشتم. اما دیروز خیلی ناگهانی تصمیم گرفتم که برم و درخت گردو رو ببینم. تایم اکرانش تو نزدیک ترین سینما اطرافمون رو پیدا کردم و رفتم توی صف و خلاصه بلیت سانس فوق العاده رو گرفتم و ساعت 12 شب رفتم سینما.
فیلم با ذکر این نکته که بر اساس یه داستان واقعی ساخته شده شروع می شه. البته مهدویان قبلا هم فیلم های دیگه ای رو بر مبنای داستان های واقعی ساخته که خیلی ها معتقند در بهترین حالت فقط بخشی از واقعیت رو به تصویر کشیده. این بار اما چون ماجرا کمتر به سیاست مربوطه می شد امیدوار بود که فیلم بیشتر به واقعیت نزدیک باشه.
فیلم با سرعت و عجله زیادی بعد از همون چند دقیقه اول وارد فضای دردناکی می شه. فضایی که مخاطب ناخودآگاه مدام منتظره که تموم شه یا لااقل اندکی تسکین پیدا کنه ولی این تازه آغازی بر یه تلخی بی پایانه ! فضای فیلم هرچقدر که جلوتر می ره سیاه تر می شه و تقریبا هر جایی که فکر می کنید اینجا دیگه ته ماجراست و اوضاع دیگه ازین بدتر نخواهد شد، ظرف چند دقیقه شما رو دوباره سوپرایز می کنه. من تا قبل از دیدن این فیلم هرگز نمی دونستم که برای میزان تلخی یه فیلم لازمه که یه استانداردی وجود داشته باشه والا دیگه مخاطب کلافه می شه. موضوع فیلم درباره انداختن یک بمب شیمیایی در سردشت در جنگ عراقه. جالبه که همین چند وقت قبل من مستندی می دیدم درباره بمباران هیروشیما و به جرات می گم که حتی اون مستند هم تا این اندازه سیاه و دردناک نبود! من نمی خوام که فیلم رو اسپویل کنم اما دوست داشتم چندتا نکته رو دربارش بنویسم.
فیلم از جهات متعددی فیلم بدیه! پیمان معادی که من خیلی هم دوستش دارم انقدر برای بازی توی این فیلم نامناسبه که علی رغم همه تلاشش برای غرق شدن در نقشش و کردی حرف زدن به نظرم در نهایت نتونسته بازی قابل قبولی ارائه بده. نمی دونم چه اصراری داشتند که وقتی هنرپیشه توانمندی مثل نوید محمدزاده داریم این نقش رو به زور به تن کس دیگه ای کنند ! مهران مدیری که حتی تو روزهای خوبش هم به سختی می شه اسم بازیگر رو روش گذاشت انقدر توی فیلم ضعیف ظاهر شده که شما فکر می کنید لکنت زبانش نه جزیی از کاراکترش که ماله ای بر روی بازی افتضاحشه! گریمور فیلم برای باورپذیرتر کردن ظاهر پیمان معادی به عنوان یه کرد، با نهایت خلاقیت به انداختن یه مثلث سیاه بین دندون های معادی بسنده کرده. موسیقی متن فیلم که به نظر میاد با تقلیدی از موسیقی متن ابد و یک روز با کمانچه ساخته شده، انقدر از تلخی خود فیلم عقب مونده که بعضی جاها در مقایسه با سکانس هایی که دارید تماشا می کنید به نظر شاد میاد! نویسنده انقدر غرق نوشتن سکانس های تلخ و تلخ تر شده که فقط انتهای فیلم با اضافه کردن کلمه امید به یکی از دیالوگ های پایان فیلم سعی کرده فیلم سراسر غم و اندوهش رو مثلا هپی اند کنه! ضمنا با نشان دادن تعدادی کولبر دقیقا در ابتدا و انتهای فیلم در حالیکه هیچ ارتباط معناداری بین اونها و خط اصلی داستان فیلم نیست، سعی کرده حداکثر توانمندی خودش در موج سواری رو نشون بده !
حدس می زنم که فیلم به دلیل موضوعی که سراغش رفته علی رغم همه این ضعف ها احتمالا دو یا سه تایی هم جایزه خواهد برد. با این حال پیشنهاد می کنم که وقتتون رو برای دیدنش تلف نکنید. چیزی از دست نخواهید داد.