مخاطبان سریال در حال حاضر دو دستهاند: دسته اول گیمرهایی که همشون یا ویچر رو بازی کردن – و بیشتر هم فقط شماره سوم رو – یا راجع به بازی شنیدن و برای همین از سریال بیش و کم لذت میبرند. دسته دوم اما کسانی هستند که از سینما میان و با دید سینمایی به سریال نگاه میکنن، طبیعتا چیزی از بازی هم نمیدونن یا بسیار کم میدونن. برای همین با سریال ارتباط برقرار نکردن. گواه این دو دستگی، شکاف فاحش میان نظرات کاربران و ریویورها در متاکرتیک، راتن تومیتوز و امثالهم هست.
از قضا مشکل اصلی من هم با سریال – البته فعلا – همینه. بیش از اینکه ما گیمرها روی قیاس سریال با بازی حساس باشیم، این سریال هست که خودش رو به بازی الصاق کرده. مثال: هر قسمت مواجههی گرالت با یکی از انواع هیولاها، صرفا برای ارجاع به سایدکوئستهای بازی و در جهت رضایت گیمرها ساخته شده وگرنه منطقا خیلی از این سایدکوئستها جایی در روایت ندارند بدین معنا که حذفشون خللی به روایت اصلی وارد نمیکنه اما سریال یجوری این دو رو به هم گره میزنه، تا هم به بازی وفادار بمونه و هم روایت رو پیش ببره. یا مثلا روایتِ چندخط زمانی سریال صرفا برای چپاندن همه شخصیتهای بازی داخل سریاله وگرنه تریس مریگلد لازم نبود به این شکلِ نچسب در سریال چپانده بشه یا پایان قسمت اول که از سلاخی بلاویکن به دختر توی جنگل کات زده میشه، صرفا تهیج احساسات گیمرها و ارجاع به ماجرای وایلد هانته.
اگر عینک گیمری رو برداریم و به خود سریال به عنوان یک سریال مستقل از کتاب یا بازی نگاه کنیم، مشکلات بیشتری بیرون میزنن. سریال روایت نداره، تنها پر شده از مابهازاهای تصویری حوادث و خطوط زمانی. ما در سریال، سیرِ نقاط نداریم، فقط خود نقاط رو داریم. ینیفر از نقطه A به نقطه B میره و از نقطه B به نقطه C اما اینکه کی میره، چطوری میره، چقدر زمان میبره یا زمان برده در پرداخت روایت جایی ندارن. شخصیتها افت و خیز ندارن، تصمیمگیری ندارن، در واقع شخصیتها هیچی ندارن. شما فهمیدید ینیفر چطور در عرض دو قسمت از یک دست و پا چلفتی تبدیل شد به یکی از قویترین جادوگرها؟ سریال «زمان» - دراماتیزه شده – نداره. برندهیِ رقابتِ میان این نداشتههای سریال هم قطعا بازی هنری کویله که تمام زورشو میزنه مثل یک ویچر باشه و انصافا چقدر هم خوب بازی میکنه، برای شخصیتی که هیچی نداره.
اگر شمای گیمر جملات قبل رو قبول ندارید، علتش اینه که تمام این حفرهها رو با اطلاعات بازی یا کتاب پر میکنید، اما یک مخاطب کاملا عادی – و به نظرم به حق – چیزی از سریال سردرنمیاره؛ نمیفهمه ویچر یعنی چی، یه ویچر چه جادوهایی بلده، اون معجونهایی که میخوره چیه یا شورای جادوگرا اصلا برای چی وجود دارن، البته بماند که خیلی از این سوالات برای گیمرها هم پیش میاد؛ مثلا من شخصا نفهمیدم حد و اندازه جادوگرها تا کجاست و بر اساس چه چیزهایی باهم فرق میکنن. سریال خیلی جاها از تعریف پایهترین موضوعات هم فرار کرده، باید به مخالفان سریال حق داد.
اما مناقشه اصلی اینجاست: آیا میشد با سریال بهتری نسبت به الان طرف باشیم؟ به نظرم این سوال زیر تیغ تعلیق یه سوال دیگه قرار داره: آیا ممکن بود سریال از این هم بدتر بشه؟ دست گذاشتن روی دنیای ویچر کاری بس حجیم و پیچیدهاس و به نظرم نتفلیکس اگر بنا بود دقیقا «سریال ویچر» رو بسازه، هم زمان روایت و هم نوشتن فیلمنامه بیش از اینها طول میکشید و نتیجه هم ممکن بود حتی بدتر از چیزی باشه که الان داریم میبینیم. حتی تصور اینکه هرکس دیگهای غیر از هنری کویل باید صدای توگلوییِ گرالت رو درمیآورد ممکن بود از اینی که هست بدتر بشه.
پس نتفلیکس اگر نتونه سریالی برای همه بسازه، ترجیح داده سریالی وفادار به کتاب (با همون دیالوگهای شاعرانه) و برای گیمرهای ویچر (که پیشزمینه دارن) بسازه و به نظر در این زمینه هم موفق شده. فلذا ویچرِ نتفلیکس سریالیه به غایت افتضاح اما برای گیمرهای ویچر قابل اعتنا.