واپسین لحظات دستگیری، آرتور در نمای ترجیعبند فیلم، از داخل شیشه ماشین به بیرون مینگرد، این بار اما از آنچه تاکنون کرده – گویا –خرسند است و از هیولای آزاد شدهی درونش راضی. معترضان به سیستم فاسد سرمایهداری – که از ابتدای فیلم تا همینجا جز چند خبر تلویزیونی بیشتر از آن نمیبینیم –آرتور را به مثابه مسیح بالا میبرند و برایش کف میزنند. چند کوچه آن طرفتر نیز بروس وین کشته و بتمن متولد میشود ... و نهایتا در نمای پایانی، جوکر در انتهای دالانی سفید و نورانی محو میشود. پس جوکر محصول سیستم سرمایهداری است، بتمن – ابرقهرمانی در مقابل شرارت – نیز محصول خشونت برآمده از این سرمایهداری؛ پس مرگ بر سیستم سرمایه و سرمایهداری؟
تمام حرف فیلم همین است. از آوار کردن هزار و یک تنش اجتماعی بر جسم و روح آرتور و تطهیر او در نمایِ نمادین پایان فیلم، از آدمهای گاتهام که بیدلیل و منطق سادیست ظاهر میشوند تا سیستمی که نادیده حق مشاوره را قطع میکند، هرچند اگر قطع هم نمیکرد، آن مشاور ضدسمپاتیک هم چندان میلی به حل بحران آرتور نداشت. همه چیز تباه، عبث و سیاه است، تصویری چنان تکبعدی که گاها عقل سلیم مخاطب را هم نشانه میرود. چرا آن زن سیاهپوست در اتوبوس فکر میکند آرتور در حال آزار فرزندش است؟ نه میزانسن این را مینماید و نه منطقی بیرون از فیلم این واکنش را توجیه میکند یا چرا دوست آرتور که اسلحهای برای دفاع به او میدهد، ناگهان و بیهیچ دلیلی زیر پایش را خالی میکند؟! اینها سوالاتی است که نه مخاطب برای آن پاسخی مییابد و نه فیلمساز به دنبال آن میرود. اما گویا عبور از این سوالات لازم است چرا که سوال اصلیترِ «چرا نابود باد سرمایهداری» زیر سوال نرود.
طبیعی است با سرازیر شدن این همه تباهی و سیاهی، شخصیت میماند و اندامی نحیف که تا فروپاشی ذهنی و حتی اخلاقی و هفتتیرکشی فاصلهای ندارد؛ و انصافا چه راهی میماند جز همزادپنداری؟ آن هم وقتی همه چیز تا این اندازه تحمیلی و با شلاق فیلمساز سیاه نمایانده و سپس به سرمایهداری وصله میشود؟ «جوکر» مخاطبش را نسبت به جوکر سمپات میکند و چون این هیولا را مقابل سرمایهداری قرار میدهد، چنان مخاطب را تحت تاثیر قرار میدهد که آخرین قطره منطق او را هم به لکنت میاندازد. البته که آنچه سرمایه و سرمایهداری – خصوصا این روزها – بر ما روا میدارد، محصولِ موقعیتی است زیسته و برخواسته از دنیای بیرون از فیلم اما درون فیلم را تماما «منطق» تحمیلی و زورکی بلعیده و خردهپیرنگی نمانده که از این بلع مصون باشد و پی در حقنهی غرضی شعاری که نابود باد سرمایهداری؟ جوکر بر شخصیت استوار است و تنشهای او با دنیای فیلم اما شعار ضدسرمایهداری وصله ناجوری است که فیلم را خراب میکند و چون غرض آمد، هنر پوشیده شد.