امروز که ایران درگیر بحران تازه شده، گروهی با پرچم «لیبی نشیم»، معترضان را دعوت به آرامش میکنند و در مقابل، آنها که بهظاهر حامی معترضین هستند، این پرچم را قرآنِ سر نیزه میدانند.
لیبی، امروز در ادبیات سیاست بینالملل فقط نام یککشور نیست؛ لیبی امروز یک درس بزرگ تاریخ و جغرافیا بهشمار میرود و «لیبی شدن» نتیجهی همیشگی رخ دادن زنجیرهای از اتفاقها خواهد بود. در این نوشتار تلاش میکنم لیبی را خارج از چارچوب رسانههای پروناتو بررسی کنم تا بتوانیم به پرسشهای مهم این روزها، پاسخ دهیم.
وقتی در ۱۹۵۵، لیبی هم به صف کشورهای صاحب چاه نفت در آفریقا پیوست، سلطان ادریس اول مهرهای که بریتانیا او را شاه این کشور کرده بود، طلای سیاه را بین شرکتهای چند ملیتی تقسیم کرد. سهم لیبی از نفت، مثل تمام کشورهای تحت استعمار پنهان، تقریبا هیچ بود.
ادریس اول به آمریکا و انگیس مجوز داد پایگاههای نظامی پرشماری در خاک این کشور برپا کنند تا بتوانند از فرآیند سرقت ثروت ملی این کشور بهخوبی دفاع کنند. این پایگاهها البته فقط برای حفاظت از چاههای نفت و شرکتهای سارق آن ساخته نشدند.
وقتی ۱۵ مه ۱۹۶۷، نیروهای واحدهای زرهی ارتش رژیم صهیونیستی دستور گرفتند به مرزهای صحرای سینا عزیمت کنند، این رژیم بهخوبی میدانست در صورت روشن شدن آتش جنگ، میتواند روی کمک ارتش آمریکا که در لیبی مستقر بود کامل حساب کند. همین اطمینان هم باعث شد که ۵ ژوئن ارتش رژیم صهیونیستی پیشدستی کرد و با مصر وارد جنگ شد.
این جنگ در نهایت شش روز بیشتر طول نکشید و کمکهای تسلیهاتی و لوجستیکی آمریکا از طریق کانال سوئز، رژیم صهیونیستی را برندهی مطلق آن کرد؛ نتیجه اینکه کرانهی باختری، اورشلیم و نوار غزه به اشغال صهیونیستها درآمدند. این مناطق امروز نقش تعینکنندهای در بازیهای بینالمللی دارند.
دو سال بعد از این افتضاح بزرگ برای اعراب، گروهی از جوانهای تحصیل کردهی تحت تاثیر جمال عبدالناصر در کودتایی بدون خشونت سلطان ادریس را از تخت پادشاهی کنار زدند و با شعار «آزادی، سوسیالیسم، وحدت» معمر قذافی را رهبر کشور کردند.
دولت انقلاب، پایگاههای نظامی خارجی را بست، مستشاران آمریکایی و انگلیسی را اخراج کرد و شرکتهای چند ملیتی را مجبور کرد سهم بیشتری به دولت میزبان پرداخت کنند.
اولین بیانیهی شورای رهبران انقلاب را شخص قذافی از رادیو قرائت کرد. او که فرزند چوپان بود در آن زمان ۲۷ سال بیشتر نداشت و چندان شناخته شده نبود. قذافی پس از تحصیل در لیبی، برای گذراندن دورههایی به خارج از کشور رفته و در سال ۱۹۶۳ وارد ارتش شده بود.
آمریکا شش روز بعد دولت جدید لیبی را بهرسمیت شناخت چراکه در بیانیهی شورای انقلاب، خبری از تلاش برای ملی شدن نفت لیبی نبود.
جمال عبدالناصر اولین رهبر خارجی بود که به قذافی تبریک گفت. محمد حسنین هیکل، مشاور او، در همان روزهای آغازین پس از کودتا از مصر به لیبی سفر کرد. قذافی در دیدار با او بر کمک ناصر به «ملیگرایان عرب» تأکید کرد.
هفت روز پس از کودتا، محمود سلیمان المغربی ۳۶ ساله، به عنوان نخستوزیر اولین دولت پس از سلطنت را تشکیل داد. او یکی از بنیانگذاران سندیکای کارگران شرکت نفت بود و سوابق سندیکایی داشت. همچنین به دلیل مخالفت با حکومت پادشاهی ادریس اول، چند سالی را در زندان گذرانده بود و چهرهای مبارز به شمار میامد. علاوه بر این، تحصیلاتش در زمینه حقوق نفت در آمریکا از او یک تکنوکرات ساخته بود.
قانون اساسی موقت هم جایگزین قانون اساسی سال ۱۹۵۱ شد که حکومت جدید لیبی را «جمهوری عربی لیبی» میخواند و از سال ۱۹۷۷ نام رسمی این کشور شد.
قذافی از اول دیکتاتور نبود. او برای سالها، محبوب مردم کشورش بود. مدت کوتاهی بعد از تثبیت دولت انقلاب، قذافی قراردادهای مرتبط با شرکتهای چندملیتی نفتی را تمدید نکرد و اینطور شد که نفت این کشور در عمل ملی شد.
دههی ۷۰ میلادی، دورهی افزایش سرسامآور قیمت نفت بود. قذافی برخلاف پهلویِ دوم در ایران، درآمد سرشار نفت کشورش را صرف خرجهای بیفایده نکرد. او آموزش و درمان را در لیبی رایگان کرد و با خرج دولت، هزاران دانشجو به بهترین دانشگاههای اروپا فرستاد.
قذافی البته که واکنشی مشابه بسیاری دیگر در برابر مزهی پول و قدرت داشت. او علاوهبر خدمات اجتماعی رایگان، دستاوردهای حیرتانگیز دیگری هم داشت. او در سالهای آخر حکومتش مثل یه شاه واقعی قارهی آفریقا زندگی میکرد؛ با تمام خرجهای بیرویه و سیاستهای استثماری.
دولت لیبی با پول، مهندسان اروپایی را راضی کرد به این کشور بروند و در دل صحراهای سوزان شهرهای بزرگ بسازند.
سیستم آبرسانی بزرگی ایجاد شد که آب را از سفرههای زیر زمینی صحرای بزرگ آفریقا استخراج میکرد و به شهرهای ساحلی شمال کشور میرساند. قذافی، خود این سیستم آبرسانی را شگفتی هشتم جهان خواند؛ تیپیکال معمر قذافی!
لیبی در دههی اول قرن ۲۱ میلادی یکی از پیشروترین کشورهای قارهی آفریقا بود و رشد اقتصادی خیرهکنندهای داشت. پرداخت حقوق بیکاری و ارائه وامهای بانکی با سود نزدیک به صفر درصد، برای بسیاری از مردم سراسر قاره آفریقا رویایی دور بود.
بیسوادی اندک و سطح بهداشت در وضعیت خوبی قرار داشت. برخلاف کشورهای همسایه و آفریقایی از کودکان گرسنه که در خیابانها پرسه میزنند، خبری نبود و چیزی در حدود یک میلیون کارگر خارجی نیز در این کشور مشغول به کار بود.
قذافی برای مدتها رهبر بزرگ و خوبی بود اما پول و قدرت همهی رهبران بزرگ و خوب تاریخ را آلوده کرده میکند. او بعد از مدتی در عمل حکومتی دیکتاتوری ایجاد کرد که زیر چتر وضعیت اقتصادی بسیار خوب، وضعیت سیاسی بسیار بغرنجی ایجاد کرده بود.
آمریکا خیلی زود فهمیده بود دوستی با او ممکن نیست. سال ۸۱ آنها لیبی را متهم کردند که میخواسته رونالد ریگان رییس جمهور وقت ایالات متحده را ترور کند؛ نتیجه؟ آغاز تحریمهای نفتی علیه لیبی. این، آغاز جنگ همهجانبهی آمریکا و ناتو با لیبی بود.
قذافی در سازمان ملل سخنرانیهای تاریخی میکرد و آمریکا تحریمهای جدید میساخت. قذافی بههیچوجه نمیتوانست با سیاستهای چندین لایهی ناتو مقابله کند؛ دیکتاتور تمایلی هم به گرفتن مشاوره نداشت.
جنگ ناتو و لیبی که بعد از تحریمهای سال ۸۱ با بلوک شرق و دولتهای ضد ناتوی آفریقا روابط بسیار عالیای داشت، دههها ادامه پیدا کرد. آمریکا برای سالها، زمینهی نابودی قذافی را آماده کرد. گروههای مخالف کلنل خدمات مادی و معنوی بیپایان گرفتند و رسانههای پروناتو در سراسر جهان، علیه لیبی پروپاگانا کردند.
۲۳ دسامبر ۲۰۱۱، رویترز یکی از مهمترین بازوهای پروپاگاندای رسانهای ناتو، گزارشی دربارهی فساد گستردهی صنعت نفت لیبی منتشر کرد. این گزارش، خلاف واقع نبود. «فساد» در صنعت نفت و پتروشیمی لیبی عمیق بود و این، چیزی بود که خیلیها تا پیش از این نمیدانستند.
این گزارش، روند اعتراضهایی که از ژانویهی این سال آغاز شده بود را تغییر داد. مردم که از وضعیت اجتماعی و سیاسی بسیار ناراضی بودند، تحت تاثیر آتشی که رسانهها روی هیزم فساد ریختند، آتش بزرگی ساختند.
ناتو که با ابزار تحریم، فشار خردکنندهای به لیبی آورده بود و با کمک نیروهای منطقهای خود، سلاح به اندازهی کافی در این کشور ذخیره داشت، نیروهای مخالف دولت را سازماندهی کرد. بنغازی، مرکز مخالفان شد.
رسانههای پروناتو با تبلیغات گسترده و پروپاگاندای بیسابقه، دولت را مسئول تمام کشتارها معرفی میکردند. آمریکا ناوهای جنگی ارتش خود را به سواحل لیبی فرستاد و سران ناتو منجمله دیود کامرون نخستوزیر وقت انگلیس از احتمال حملهی نظامی به این کشور خبر دادند.
لیبی اما روزی از همپاشید که سران ناتو در شورای امنیت، قطعنامهی منطقهی پرواز ممنوع برفراز آسمان این کشور را تصویب کردند. این قطعنامه که با ۱۰ رای مثبت، ۵ رای ممتنع و بدون رای مخالف تصویب شد، کشورهای عضو این شورا را موظف میکرد برای جلوگیری از پرواز جنگندههای ارتش لیبی از هر وسیلهای منجمله قوهی نظامی استفاده کنند. چین و روسیه به این قطعنامه رای ممتنع دادند.
هرچند قذافی بعد از این قطعنامه گفت: «ما خواهيم آمد. خانه به خانه، اتاق به اتاق» اما ارتش لیبی در عمل از کار افتاد. بهانهی تصویب این قطعنامهی نظامی، گزارشهای رسانههایی منجمله رویترز دربارهی لشگرکشی ارتش لیبی به بنغازی برای «کشتار مردم» بود. گزارشهایی که هرگز منابع آن مشخص نشدند و مدارکی دربارهی صحت آنها بهدست نیامد.
منطقهی پرواز ممنوع شرق لیبی، مخالفانی که ناتو آنها را مسلح کرده بود به قدرت بسیار رساند و در مدت نه چندان طولانی، دولت قذافی سقوط کرد.
ناتو در مدت کوتاهی، لیبی را از کشوری پیشرو در اقتصاد به کشوری فقیر تبدیل کرد. آزادیهای اجتماعی و سیاسیای که وعده داده شده بودند هم در سایهی جنگهای وحشیانه فراموش شدند. سرانهی تولید ناخالص ملی لیبی یک دهه بعد از دخالت نظامی ناتو از رقم خیرهکنندهی ۱۲ هزار دلار در سال ۲۰۱۰ به عدد ۴ هزار و ۸۵۹ دلار در سال ۲۰۲۰ رسید.
شکی نیست که مقصر اصلی در فاجعهی لیبی معمر قذافی است. او در بیش از یک دههی منتهی به سقوطش با برپایی دیکتاتوری و هدر دادن منابع ملی لیبی، کشور را به لبهی پرتگاه برد. او نمیخواست صدای مخالفان خود را بشوند و آنها را دشمنان خارجیای میدانست که ارتش لیبی آنها را مانند پشه در هوا شکار خواهند کرد.
نقش ناتو در این فاجعهی بزرگ را هم نباید نادیده گرفت. تحریمهای یکجانبه و غیرقانونی آمریکا و متحدانش علیه لیبی با بهانههای بیاساس، اقتصاد درحال رشد و درخشان این کشور را نابود کرد. دخالتهای آشکار و پنهان این سازمان در لیبی، پایههای جامعهی این کشور را از بین برد.
رسانههای جریان اصلی هم در این فاجعه، مثل همیشه بازوهای قدرتمند ناتو بودند و با انتشار گستردهی اخبار دروغین به دخالت نظامی و در نهایت فروپاشی یکی از بهترین کشورهای آفریقا کمک جدی کردند.
لیبی شدن امروز یک اتفاق تاریخی نیست؛ یک درس تاریخی است. هر کشوری منجمله ایران، مجرد از شرایط ژئوپلتیکی خود میتواند و ممکن است سرنوشتی مشابه داشته باشد.
تنها راه جلوگیری از تکرار تاریخ دهشتناک لیبی در ایران و هرجای دیگر دنیا، نگاهی به درسها از این اتفاق است.