ذکر فضیل عیاض
و در ورع و معرفت بی همتا بود. اول حال او آن بود که در میان بیابان مرو و باورد خیمه زده بود. ...و یاران بسیار داشتی. همه دزدان و راهزن بودند، شب و روز راه زدندی و کالا به نزدیک فضیل آورندی که مهِتر ایشان بود. ....
نقل است که پیوسته مُروتی و همتی در طبع او بود. چنانکه اگر در قافله زنی بودی کالای وی نبردی و کسی که سرمایه او اندک بودی مال او نستدی. ...
یک شب کاروانی می گذشت. در میان کاروان یکی قرآن می خواند. این آیت به گوش فضیل رسید :
....آیا وقت نیامد که این دل خفته شما بیدار گردد؟
تیری بود که بر جان او آمد. ....
کلمات قصار
هرکه سخن از عمل شمرد ، سخنش اندک بُوّد مگر در آنکه او را به کار آید.....
هرچیزی را زکاتی است و زکات عقل اندوه طویل است، چنان که عجب است که کسی در بهشت بُوّد و می گرید... عجب تر از آن بُوّد حال کسی که در دنیا بُوّد و می خندد و نمی داند که عاقبت کار چون خواهد بود.....
هرکه از خدای بترسد جمله چیز ها از او بترسد و هر که از خدای نترسد از جمله چیز ها بترسد .
خوف و هیبت از خدای بر قدر علم بنده بُوُد و زُهد بنده در دنیا بر قدر رغبت بنده بُوّد در آخرت. ....
ص ۴۶ الی ۵۲
* کتاب برگزیده تذکره الاولیاء عطار نیشابوری - قم- حضور - ۱۳۸۶