در حال مطالعه کتاب کار عمیق بودم و به قسمتی از متن کتاب برخوردم که نوشته بود:
دانشمندان با یک اسکنر به بررسی رفتار مغز افراد پرداختند و متوجه شدند که آمیگدال در مغز افراد جوان، با تصورات منفی و مثبت تحریک می شود اما در افراد مسن، آمیگدال فقط با تصورات مثبت تحریک می شود.این افراد مسن تر، به این دلیل که شرایط زندگی شان بهتر از افراد جوان بود، شادتر نبودند، بلکه به این دلیل شادتر بودند که مغزشان را به گونه ای بازسازی کرده بودند تا موارد منفی را نادیده بگیرد.
در نظرم موضوع جالبی اومد و چون قبلا هم کمی در مورد آمیگدال شنیده بودم بهمین خاطر کنجکاو شدم تا بیشتر راجعش بخونم و تصمیم گرفتم خلاصه ی آن مطالب را در اینجا ثبت کنم.
مطمئنا تا به حال، برای شما این اتفاق افتاده که بعضی روزا حال و حوصله کاری رو ندارید و هیچ کس هم حال و روزتون رو درک نمیکنه. فکرهای ناراحت کننده ذهن تون رو در بر میگیره و حتی خودتون هم نمیدونید که چه اتفاقی در حال رخ دادنه، غرق در افکار منفی میشید و حالتون بدتر و بدتر میشه .این اتفاق توسط بخشی در مغز به نام آمیگدال انجام میشه.
آمیگدال هسته ای در لوب گیجگاهی مغزه که به دلیل شباهت این هسته با بادام در فارسی به هسته بادامه ترجمه شده. در واقع آمیگدال در سیستم لیمبیک قرار داره و وظیفه اش درک، ابراز هیجانات و به خاطر آوردن خاطراته به خصوص خاطراتی که بار هیجانی بیشتری دارن.
زمانی که در مقابل محرک بیرونی قرار می گیریم و یا فکری به ذهن ما خطور میکنه که مارو یاد خاطره ای میندازه، باعث برانگیختن هیجانات مختلف(خشم، نفرت، تعجب، شادی) در ما میشه و در نهایت آمیگدال مغز رو فعال میکنه. بنابراین میشه گفت که زندگی تو محیط های پر استرس عملکرد آمیگدال رو افزایش میده و با توجه به اینکه بافت اجتماعی در ایران پر استرسه، رفتارهای پر اضطراب و عصبانیت در ایران نیز بیشتر شده و آرام کردن مردم ایران روز به روز سخت تر میشه.
وقتی هم که عملکرد آمیگدال بیشتر میشه سیستم ایمنی بدن رو ضعیف میکنه و باعث میشه در مقابل بیماری ها بدن زودتر افت کنه و شکست بخوره. اما نگران نباشید تمریناتی هستن که میتونه آمیگدال رو تنظیم کنه.
در حالت کلی میتوان گفت که مهمترین کار آمیگدال ثبت خاطراته به خصوص خاطرات احساسی. یه چیز جالب اینکه آمیگدال میتونه احساسات رو با خاطره ترکیب کنه به طوری که هرچه اون اتفاق احساسی تر باشه، با خاطر سپردنش هم بیشتره. مثلا تولد فرزند یه خاطره ی احساسیه و در حافظه ثبت میشه اما خاطرات پیش پا افتاده و ساده ای که بار احساسی چندانی ندارند به ندرت در ذهن ثبت میشود و اغلب به فراموشی سپرده میشن.
مسئله ی دیگه ای که در رابطه با آمیگدال با اهمیت و قابل بحثه مفهوم ربایش آمیگدال هست.
واکنش عاطفی بیش از حد به استرس رو ربایش آمیگدال میگن. آمیگدال ربوده شده زمانی اتفاق میفته که آمیگدال شما به استرس پاسخ میده و لوب های پیشانی را از کار می اندازه و به طور کلی، کنترل مغز و پاسخ های شما رو برعهده میگیره. به زبان ساده تر یعنی وقتی در شرایط استرس زا قرار میگیرید و عواطف و احساساتتون درگیر میشه، آمیگدال میاد روی رفتار منطقی شما تاثیر میذاره و کنترل مغز رو برعهده میگیره .
وقتی در شرایط بحرانی و پراسترس قرار میگیریم و اضطراب و هیجان بر ما غالب میشه آمیگدال مغز فعال میشه و خاطره ی اون لحظه را برای ما ثبت میکنه در نتیجه، هر بار که در موقعیت مشابه قرار میگیریم همون هیجانات و احساسات بر ما غلبه میکنه. مثلا وقتی یک بار در جمع صحبت میکنیم و دیگران به ما میخندن، آمیگدال این احساس و خاطره رو ثبت میکنه و بهمین دلیل هر بار که میخواهیم در جمعی صحبت کنیم مرور خاطره ی قبلی ما را از صحبت کردن در جمع میترسونه و ازش خودداری میکنیم. اما ما باید با آموزش و تمرین روی عملکرد آمیگدال تاثیر بذاریم و ما کنترل آمیگدال را عهده دار بشیم نه اینکه اجازه بدیم اون ما رو کنترل کنه.
آمیگدال در ثبت تجربه ی مثبت هم عملکرد داره، مثلا چون همیشه در مراسم شادی و عروسی اسپند دود کردن، هر بار که این بو به مشام ما می رسه خاطره ی شادی بخش برامون تداعی میشه.
حالا که با مفهوم آمیگدال و عملکرد اون تا حدی آشنا شدیم میخوام بدونم شما برای به دست گرفتن اختیار احساس و عواطفتون چه راه حلی دارید؟
منبع ۱
منبع ۲
منبع ۳