ویرگول
ورودثبت نام
زهرا عظیمی
زهرا عظیمی
خواندن ۳ دقیقه·۲ سال پیش

تجربه کاری 4

من ........

من در پوست خودم نمیگنجیدم .هم خوشحال بودم و هم نگران

از همان زمانی که از نورا جدا شدم به همچنین کاری فکر میکردم و حتی یک مدت خیلی کوتاه هم برای کارآموزی به تاسیسات 24 ساعته سر میزدم و کارهایی کوچک انجام میدادم( البته این اقدام داوطلبانه بود).

حالا همین که با استخدام من موافقت شده بود بدون اینکه سابقه و تخصص خاصی داشته باشم برایم رضایت بخش بود و کمی هم تعجب برانگیز ، نگرانی ام هم از این بابت بود که نکند لایق این کار نباشد ، نکند بعد از مدتی از کار زده شوم ، نکند اتفاقی بیفتد، نکند کار را دیر یاد بگیرم و....

الان با این نکند هایی که من پشت سر هم ردیف کردم به این نتیجه رسیدم که انگار از یک نگرانی ساده بیشتر بوده است!!? اکثر مواقع اینطور بوده ام و فکر میکنم منشا این نگرانی ها از دوران مدرسه برایم یادگار مانده است.

از اصل مطلب دور نشویم، بلاخره آمادگی ام را اعلام کردم و روز دوشنبه همان هفته اولین روز کاری را در تاسیسات 24 ساعته شروع کردم. اوایل کار استرس داشتم و نمیتوانستم با اعتماد به نفس کافی پشت تلفن صحبت کنم. اما به مرور با کمک مصطفی و دنبال کردن آموزش ها و کلیپ های سایت اطلاعاتم بیشتر شد و به قولی لم کار دستم آمد. روز به روز علاقه ام به کار بیشتر میشد و تلاشم و نتیجه ام مفیدتر

مجتبی اسماعیلی از همان اوایل پیگیر آموزش همکاران بود و دوره کتاب خوانی و متمم خوانی داشتیم و در ازای رسیدن به تارگت های تعیین شده پاداشی پرداخت میشد.

هرچه بیشتر جلومیرفتیم آموزش ها جدی تر دنبال شد .در این دوران همکاران جدید آمدند، همکارن قبلی رفتند و با شروع کرونا تغییرات اساسی در روند کار و آموزش ها ایجاد شد.

این کار اولین تجربه ی کار جدی و رسمی و هدفمند من بود. در این کار بود که به crm ، پشتیبانی مشتری علاقه پیدا کردم و با کمک همکاران خوب تاسیسات 24 ساعته و بویژه مجتبی اسماعیلی عزیز توانستم به صورت جدی تری به این حوزه اشراف پیدا کنم.

اما همه چیز به همین خوبی و آسانی نبود.همانطور که گفتم تجربه اولم بود و ناآگاه بودم و متاسفانه ضعف های ارتباطی و رفتاری داشتم که اوایل هم نسبت به آن بی توجه بودم و هم نمیتوانستم با واقعیت روبرو شوم .

در مقابل هر انتقادی جبهه میگرفتم و گاهی فکر میکردم که موضوع خاصی پشت پرده است و انتقادات بهانه است

الان که دارم مجدد خاطرات و اتفاقات آن زمان را مرور میکنم ذهنم آشفته میشود و ناخودآگاه اشک در چشمانم حدقه میزند.

پیگیری ام در کار خوب بود و از کارم راضی بودند همکاران خوبی داشتیم و همگی دلسوز و کمک کننده

حبیب فاتح ، سعیده جلالیان، مصطفی، و حتی همکارانی که مدت کوتاهی در مجموعه بودند از هر کدامشان چیزهای مختلف یادگرفتم و هر کدام تاثیر سازنده ای بر من داشتند.

خاطره این دوره کاری آنقدر برایم ماندگار و تاثیر گذار بوده است که نمیخواهم سرسری از آن عبور کنم.نقاط ضعفی که برایم نقطه قوت و تجربه کاری خوب شد را در متن روز آینده حتما بازگو خواهم کرد.

تجربه کارینقطه ضعفهمکاری تیمی
من آن چه برایم اتفاق افتاده نیستم بلکه همان چیزی هستم که برای تبدیل شدن به آن انتخاب می کنم..
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید