دنیا به سمتی کشیده شده که گاها بسیاری از مسائل بی ارزش، کریه و قبیح، ارزشمند جلوه داده شده و عده ای از مردم نیز متاسفانه بخاطر ارزش های کاذب و یا بهتر بگم پوچ، ارزش های واقعی را زیر پا میگذارند.
سال ۱۳۸۸
من، خواهر و برادرم با دو تن از دخترعموها، مشغول تماشای بازی منچستریونایتد هستیم. الکس فرگوسن، بغل زمین در حال راه رفتن و هدایت بازیکنان تیم هست و طبق معمول هم داره آدامس میخوره. همینجور که مشغول تماشای فوتبال هستیم. صحبت از این میشه که جناب فرگوسن چقدر آدامس دوست داره و هیچ وقت بدون آدامس ندیدیمش.
برادرم :معلوم نیست چه آدامس هایی میخورند.
دختر عمو :چه آدامسی؟ همین آدامس های موزی دیگه
جواد : آره، آدامس موزی؟ عمرا، با این پول و سر ووضع محاله
دختر عمو: چه ربطی به سر و وضع آدما داره، مگه آدامس هم فقیر و پولدار داره؟
دختر عموی بزرگم : بسه بابا، راجب چه چیز بی موردی بحث میکنید، به ما چه که کی چی میخوره
من وخواهرم به اینکه فرگوسن آدامس موزی میخوره، میخندیم.
چندسال بعد...
شب پای اخبار ورزشی نشستم و دارم تلویزیون تماشا میکنم. گوینده ی خبر اعلام میکنه که یکی از آدامس های دهنی فرگوسن رو به مزایده گذاشتن و قراره به قیمت گزافی به فروش بره.
«آدامس دهنی فرگوسن»؟ شنیدن خبر همانا و شلیک خنده ی من همانا، تقریبا سه دقیقه بی وقفه می خندیدم و نمیتونستم خودمو کنترل کنم. خبر به شدت تلخ و مضحک بود. فرگوسن یه سرمربی فوق العاده بود که با منچستریونایتد افتخارات زیادی رو کسب کرده بود، بله، تو دنیای فوتبال آدم بزرگی بود ولی همین، نه چیزی بیشتر از این، فکر میکردم مگه فرگوسن کیه که آدامس دهنیش این همه خاطر خواه داشته باشه. آدم ها گاهی دیگه با کاراشون خودشون رو دلقک جلوه میدن، و روز به روز بعضی از کارهاشون سخیف تر و مضحک تر میشه.
همین طور که دارم در فضای مجازی میچرخم به عکس تام کروز و همسر سابقش کتی هولمز میرسم. طبق خبر واصله تام و همسرش اولین مدفوع فرزند خودشون رو برنز یا روکش طلا میکنند. چون چند سال پیش این خبر رو خوندم یادم نیست حالا کدوم گزینه رو برای این کار انتخاب کردند، برنز یا روکش طلا؟
هر کدوم از این ها باشه، از بار تلخ ماجرا کم نمیکنه، بازهم خندیدن های من و اون دیالوگ معروف که ما داریم به کجا میریم؟
گاهی وقت ها همون شیفتگان غرب هم بخاطر بعضی از مسائل وکارهای بی شرمانه ی اونا، صداشون در میاد، میگم غرب، اما شاید شرق، کشورهایی نظیر چین، کره های جنوبی و شمالی، ژاپن اونا هم تو این اینجور مسائل دست کمی از غرب نداشته باشند.
به هر جهت کاش یکجایی بشه توقف کرد و یه نگاهی به دور وبرمون بندازیم، ببینیم داریم رو چی راه میریم، چه هدفی رو دنبال میکنیم، چی رو داریم باخودم حمل میکنیم و کجا زندگی میکنیم وبرای چی زندگی میکنیم؟
ارزش ها، معناها تو زندگی چی هستند؟ و ارزش آدم ها با چه معیاری سنجیده میشه؟
تا انسانیت، راه درازی در پیش داریم.