یکی از درس های مورد علاقه ی بنده در دوران مدرسه، درس تاریخ بود. تاریخ برای من شبیه کتاب داستان میماند. خصوصا علاقه ای که به تاریخ ایران باستان و ایران پس از اسلام پیدا کرده بودم.
کلاس پنجم دبستان، بنا بر فصل های کتاب، فصلی راجب آغاز سلسه ی افشاریه و زندیه بود. من همیشه عادت داشتم به محض تحویل گرفتن کتاب های درسی، شروع به خوندن آنها کنم، که البته بیشتر علاقه مند به دروس فارسی و تاریخ بودم آن هم به خاطر جنبه ی داستانی که داشت و به شدت برایم جذاب بود.
با شروع کتاب و خواندن صفحات و دیدن عکس های درون کتاب به وجد می آمدم. وقتی لابه لای صفحات تاریخ به سلسلهی افشاریه رسیدم. چشمم به الماسی زیبا خورد، آن صفحه در نظرم محبوب ترین صفحه ی کتاب شد. والبته نادر شاه افشاری که برایم بی نظیر بود. در آن دوران بی نهایت به او افتخار میکردم. خوب یادم هست وقتی به فصل سلسله ی افشاریه رسیدیم. حواسم بود موقع نوشتن سوالات صفحه ای که در آن عکس «الماس دریای نور» چاپ شده بود، خط خطی نشود. کلا نادرشاه افشار را به خاطر قدرت وشجاعتش می ستودم و خوب غنیمت هایی که از هندوستان به ایران آورده بود مخصوصا دو الماس «کوه نور و دریای نور» ، در امر علاقه ی من بی تاثیر نبود.
با پایان سال تحصیلی، به سراغ کتاب تاریخ رفتم و عکس الماس «دریای نور» را قیچی کردم و در پوشه ای به یادگار گذاشتم تا هر وقت که دلتنگش شدم، نگاهی به آن بیندازم. اصلا نمیدانم این شدت علاقه به این دو الماس از کجا آمده بود. من حتی بعد از شنیدن بلایی که نادر بر سر پسرش آورده بود، سعی کردم از او منتفر باشم اما نشد و کمی عذاب وجدان گرفتم. دوست داشتن و خوش آمدن دست خود آدم نیست. همانطور که هیچ وقت نتوانستم از ناپلئون بناپارت متنفر باشم و به او احساس خوبی داشتم. یا هیتلر که ابتدا به شدت از او نفرت داشتم اما با خواندن بخشی از داستان زندگی او، تنفر جایش را به ترحم داد، و هر بار با یادآوری فاجعه ی هولوکاست میخواستم تنفری که نسبت به او داشتم باز گردد اما نشد و احساس کردم چقدر آدم بدی هستم که از شخصی چون هیتلر متنفر نیستم. همیشه فکر میکنم آیا آلمان ها از هیتلر متنفرند؟ هيتلری که آلمان را به قدرت رساند؟ یا آنها چون من که نادرشاه را دوست دارم، ته دلشان تعلق خاطری نسبت به هیتلر باقی مانده.
بگذریم...
عکس الماس را گاهی از پوشه در میآوردم و نگاهش میکردم. از اینکه «دریای نور» در ایران نگه داری میشد خیلی خوشحال بودم اما آن موقع خبری از کوه نور نداشتم. مدتی گذشت که خواهرم از من خواست عکس را دور بیندازم گفت :نگه داشتن آنها بی فایده است و دلیلی ندارد عکس های کتاب تاریخ را با خودم حمل کنم و همیشه به یادگار داشته باشم.
دقیقا خاطرم نیست چند سال پیش بود که مشغول تماشای تلویزیون بودم و مستندی را دنبال میکردم. در آن مستند متوجه شدم که الماس کوه نور بر روی تاج ملکه الیزابت قرار دارد. در آن لحظه به شدت ناراحت وعصبانی بودم و باعث وبانی این ماجرا را لعنت میکردم و از ملکه الیزابت هم بیشتر بدم آمد.
اخیرا که خبر مرگ ملکه از تمام رسانه های دنیا پخش شد، همان شب دوباره در اینترنت عکس تاج ملکه و الماس کوه نور و دریای نور را سرچ کردم. کوه نوری که مدعی و خواهان زیادی دارد و هرکسی خودش را صاحب اصلی آن میداند.
مطالبی در مورد الماس کوه نور خواندم و گوگل را مرخص کردم، سری به سایت های خبری ایرانی زدم که یک لحظه به تیتر خبری رسیدم. « طوفان توییتری هندی ها برای باز پس گیری کوه نور» دقیقا بعد از مرگ ملکه الیزابت هندی ها در توییتر خواهان پس گرفتن کوه نور شدن و من شاکی تر از همیشه که اگر قرار است کوه نور پس گرفته شود چون نادر شاه آن را غنیمت آورده پس برای ماست نه هند و نه هیچ کجای دیگر...
طبق آخرین اخبار قرار است طی مراسمی، همسر چارلز، پادشاه بریتانیا تاج را بر سر کند و سرزمین من وهندوستان هیچ وقت رنگ «کوه نور» را نخواهد دید.
اصلا نفهمیدم چرا بعد از مرگ ملکه الیزابت، من از ایران و عده ای در هندوستان به یاد کوه نور باشیم و این همزمانی کمی برایم عجیب بود، البته که ظاهرا ملت هند بارها درخواست بازپس گیری الماس کوه نور را داشته اند و دولت بریتانیا در جواب خواسته ی آنها یک «نه» محکم بر زبان آورده است.
آیا شما هم شب مرگ ملکه الیزابت به یاد کوه نور بودید؟
تا حالا به موزه رفتید؟
کدام اثر باستانی در ایران را بیشتر دوست دارید؟
آیا نادرشاه برای شما هم فردی محبوب وقابل احترام است؟
آیا چون من از آقا محمد خان قاجار و فتحعلی شاه قاجار متنفرید؟
چگونه میشود از هیتلر متنفر بود؟
خداروشکر که دریای نور اینجاست. ?