سالی که نکوست از بهارش پیداست...
نمیدونم واقعا چقدر این متن در زندگی و اتفاقات سال تاثیر داره. واقعا هر بهاری معین کننده ی اتفاقات تلخ و شیرین یک سال هست. یا اینم یه جمله ای شبیه «خواهی نشوی رسوا، همرنگ جماعت شو» پر از تناقض هست.
بهار امسال ویرگول بیشتر شبیه روزای آخر اسفند مدارس هست. اما تفاوتش اینه که روزای آخر اسفند، مدارس تق و لقه و فضای مفرح و شیطنت بیشتری تو کلاس ها غالب هست. من به عشق همین حال و هوا میرفتم مدرسه و از غیبت تعداد زیادی از بچه ها خوشحال بودم. چون درس هم کنسل بود و فقط خوش گذرونی و بازی در متن قضیه بود. اما ویرگول یا همون کامای رها شده قصه اش فرق میکنه. ویرگول خلوت تر از هر وقت دیگه ای، داره رفتن یا غیب شدن کاربرانش رو نظاره میکنه. کاری از دست خودش ساخته نیست، چون اختیاری نداره و به دست دیگران اداره میشه. اما میتونه از ما توقع داشته باشه که نذاریم به قول «کاووسی شهر قشنگ» عنقریب این کشتی به گِل نشسته، به گِل بشینه و ما گوشه ای از خاطرات ویرگول باقی بمونیم. بچه تازه هفت سالش شده، هفت سالگی سن زیادی نیست برای نابود شدن یه دنیا، یه آدم، یه وسیله، یه خونه، هفت سالگی ویرگول هم باید با کیفیت بیشتری شروع بشه و ادامه پیدا کنه.
ویرگول از بدو تاسیس، ورود و خروج آدمای مختلف با عقاید متفاوتی رو تجربه کرده، حالا یه عده هفت سال پا به پای ویرگول اومدن و یه عده وسط راه ویرگول رو ترک کردند، یه عده شب اومدن و صبح رفتند، یه عده با سر و صدا و کلی ایده و حرف اومدن و بی سر و صدا و خاموش رفتند. همه شون قطعا با پست هاشون، دیدگاهشون تاثیراتی رو، روی ذهن کاربران ایجاد کردند، حالا اینکه چقدر این تاثیرات منفی یا مثبت بوده، در جریان نیستم. اما به هر ترتیب، امروز ویرگول جایی ایستاده که خوشایند خودش و کاربرانش نیست. و به نظرم میشه این حال رو تغییر داد و وضع و حال ویرگول تَرَک خورده بهبود پیدا کنه ان شاءالله.
دوستان، همراهان و خوانندگان گرامی، اینکه می فرمایم میشه حال ویرگول رو خوب کنیم، خنک کنیم، تازه کنیم، یک حرف انگیزشی نیست، معمولا حرف های انگیزشی خیلی قلنبه سلنبه هستند که فقط تلقین رو بهتون تزریق میکنند. حرف من یک حرف از سر دلسوزی و دوستانه است. خطاب به کسانی که شبیه خودم دغدغه از دست رفتن ویرگول و یادداشت های خوبش رو دارند.
شنیدیم که رجال سیاسی، ما رو صاحبان این مملکت ميدونند، البته صاحبانی که هیچ چیزی از این مملکت اونطور که باید عایدشون نمیشه و بیشتر شبیه مستاجر میمونند تا صاحب خونه و قصه های گفته و ناگفته ای که همه مون در جریانیم.بنده هم به تقلید از رجال همیشه در صحنه میخوام بفرمایم ما فقط یک کاربر ساده و خجسته دل در ویرگول نیستیم. بلکه صاحبان اصلی، واقعی و حقیقی ویرگول، ما هستیم. شاهد عینی این بیانات هم جناب آقای آجودانیان هستند. ایشون هم قطعا معتقدند که ویرگول متعلق به ماست. یعنی کلهمش واس ماس.
اگر گله ای، کدورتی و حرف خوابیده ای ته دلتون، خدای نکرده ناسزایی، بد وبیراهی رو تلنبار کردید که روانه روح پر فتوح و جسم سالم و بشاش و سر حال اعضای تیم ویرگول کنید، باید بگم دست نگه دارید و همه رو همینجوری که تا الان تلنبار کردید، یه ملافه روش بکشید و بذارید همونجا بخوابه. اگر دنبال شعارها، کیفیت، حرف های قشنگ قشنگ و دلخوشکنک روزای اول ویرگول یا تیترهای تشویق کننده ی موقع ثبت نام تو ویرگول میگردید. اینکه پس چی شد، دیگر کجا رفت؟ اون همه شعار و ایده برای ارتقای کیفیت ویرگول و هوای نویسندگان رو داشتن، باید بگم بعد این همه سال زندگی در این مملکت، در این دنیا، و این همه اتفاقات روزمره، نفهمیدید از شعار تا عمل خیلی فاصله است. حالا نه اینکه فقط بگم ایران و مملکت خودمون، نه عزیزان، قصه ی معروف پیراهن های دیه گو مارادونای فقید و میشل پلاتینی رو که خاطرتون هست؟ اونجا هم رو پیراهن های ورزشی شون زده بود نه به مواد مخدر ، نه به فساد ، اما بازی سرنوشت، مارادونا رو درگیر اعتیاد به مواد مخدر کرد ، و پلاتینی هم متهم به فساد مالی، برکنار و محروم شد.
خوب پس نتیجه میگیریم از تمام شعارهای تبلیغاتی فاصله بگیریم. زیرا که شعار برای من و شما دوستان، نون و آب نمیشود که نمیشود که نمیشود.
پس چه باید کرد؟
باید فقط به نوشته ی سر در ویرگول فکر کرد و دست به کار شد. ویرگول جایی است برای خواندن نوشتن، پس میشه دوباره بادبان ها رو بکشیم وکشتی ویرگول رو راه بندازیم.
به نظرم نمیشه مدام با هر معضلی که آدما خواسته یا ناخواسته به وجود میارند بجنگیم.ما مدام نمیتونیم وقتمون رو صرف حرف زدن و تفهیم کردن و گوشزد کردن مشکلات ویرگول به تیم ویرگول کنیم. تیم ویرگول هم نمیشه کلا زحماتشون رو نادیده بگیریم یا فکر کنیم هیچ تلاشی برای کیفیت بخشیدن به ویرگول نمیکنند. یا اینکه نمیدونم چقدر از رفتارهاشون نسبت به کاربران ویرگول با حب و بغض همراه بوده و گفتنی ها قبلا گفته شده مابقیش راجب تیم ویرگول و عملکردشون تکرار مکررات هست.
روی سخنم با دوستانی هست که مِهر ویرگول از قلبشون خارج نمیشه و دوست دارند ویرگول رو دوباره سرحال و قبراق و با نشاط ببیند. نشاط ویرگول بسته به نشاط و همراهی ماست.
ویرگول برای سرپا شدن دوباره به ذهن های خلاق و یادداشت های پر نغز و جذاب شما احتیاج داره. عزیزانی که بدون چشم داشت نوشتند و نوشتند و نوشتند و برای ویرگول و شهرتش قطعا نقش بسزایی داشتند و مطالب پربارشون بارها اثرات خوب و مثبتی به جا گذاشته و با خوب و بد ویرگول کنار اومدن و حالا جون به لب شدن و دلسرد،دیگه نمیشه ازشون خرده گرفت. یعنی دیگه توانی برای من نمونده که بگم لطفا بمونید و برامون بنویسید چون شاید دیگر به هیچ وجه براشون مقدور نباشه. پس باید برای کسانیکه قید تیم ویرگول رو زده و دیگر رفتار های ضد و نقیض یا عجیب و غریب تیم ویرگول براشون مهم نیست، خود ویرگول و حالش اولویتشون هست، بسم الله بگیم و آستین ها رو بالا زده و کرکره رو بالا بکشیم. خدا خودش کاربر و نویسنده رسون هست.
کشتی ویرگول یه ملوان زبل میخواد که بتونه کشتی رو هدایت کنه، اگر به هر دلیلی کاپیتان دست انداز تصمیم دیگری اتخاذ کنند و عطای ویرگول رو به لقاش ببخشند، باید به فکر یک نیروی جایگزین بشیم و فعلا میتونیم با دستورات و تفکرات و چالش های ملوان زبل پیش بریم. ملوان زبل روحش خبر نداره از اینکه قراره مسئولیت سنگینی رو به عهده بگیره اما «دختر مهتاب» به نظرم بهترین گزینه برای ملوان بودن هست. حتی به نحوی امتحانش رو پس داده، و میتونیم روی ایشون حساب ویژه ای باز کنیم.
دوستان و همراهان همیشگی، حقیقتش این مطلب رو نوشتم، کاملا دلی، چون این روزای ویرگول زیادی حوصله سر بر شده، و از اونجایی که همه از کم کاری همدیگه شاکی هستند و چشم به دست جناب دست انداز دوختند که آی بیا و مطلب بنویس تا ما بخونیم. بهتر دیدم که یکبار برای همیشه روشن کنم قضیه از چه قرار هست. روزی که وارد ویرگول شدیم، روز ناآگاهی بود. نمیدونستیم قراره با چه آدم هایی، چه تفکراتی و قصه هایی آشنا بشیم. حالا که جو دوستانه ای به وجود اومده، برای همه متلاشی شدن این جو و پراکندگی سخته، اما من و شما تلاشمون رو کردیم برای حفظ نویسندگان ویرگول، اما هر چیزی تا یه جایی میشه بهش بها داد. حتی اگر اون چیز خواهش پی در پی ما واسه موندن دوستانمون باشه. احتمالا وقت وداع یک عده با ویرگول رسیده، به هر دلیلی نمیخوان باشند، دلایل قابل قبول یا بهانه های واهی، نکته اینجاست دیگه دلیلی برای ادامه دادن در ویرگول نمیبینند، اینجا دیگه نوبت ماست با رفتن و غیب شدن دوستان کنار بیایم و فضا و جو دوستانه رو مدیریت کنیم با هر تعداد کاربری که میشناسیم و مونده. اینکه فکر کنیم ویرگول با رفتن دوستان دچار افت نشده یا نمیشه، بیشتر فریب دادن خودمونه، اما میشه کمی حالش رو بهتر کنیم.
ممنون باشیم از دوستانی که چند سال در ویرگول برای ما یادداشت های دلنشین، جذاب، حال خوب کن، مفید نوشتند، ممنون باشیم بابت عکس های معرکه حتی وقتی عکاس حرفه ای نبودند، ممنون از کامنت ها و حرف های حسابشون، ممنون از فیلم و کتاب هایی که معرفی کردند. ممنون بخاطر لحظات خوبی که با نوشته هاشون خلق کردند.
اما زندگی همین آمدن و رفتن هاست. خود بنده مخالف دو آتیشه ی رفتن دوستان هستم. اما دیدم نمیشه به زور کسی رو نگه داشت. برای همین این دو سه روز به روزای اولی که پامو گذاشتم تو ویرگول فکر کردم. اون موقع بدون شناخت و جو ویرگول شروع به نوشتن کردم، همه ما همین حس رو داشتیم، پس حالا و دوباره میتونیم بدون در نظرگرفتن تعداد دوستانی که ویرگول رو ترک کردند، شروع به نوشتن کنیم. چون صاحبان اصلی ویرگول ما هستیم، ما 🙃🌱