ویرگول
ورودثبت نام
Z@hrA,N👣
Z@hrA,N👣
خواندن ۲ دقیقه·۱۰ ماه پیش

یه آدم کهنه

این روزها بعضی نگاه ها و حرف ها خریدار ندارد. تو ماندی و نگاه و حرف های جدید از آدم هایی به قدمت خودت اما نه به کهنگی تو، آنها سال به سال جدید تر می‌شوند، تو اما روز به روز زوار در رفته تر، در واقع روح تو، احساسات تو، مزه ی قدیم را می‌دهد. تو دوست داشتی آنها هنوز به همان سادگی گذشته بودند. اما نیستند. تو هر چقدر میان خاطرات دست و پا میزنی، آنها می‌روند برای خلق خاطرات جدید، شاید تو باشی یا که نباشی.

هیچ چیز نمی‌ماند. تو نیز، اما میان تمام رابطه ها ذهنت را، روحت را همان گوشه،کنار جا گذاشتی. کمی عشق، محبت را ذخیره کردی برای روز مبادا، برای دیدار دوباره، شاید سلام آشنایی به گوش برسد.

تو ساده بودی و این سادگی بد بود، گران بود.ساده بود اما سخت، این سادگی همه چیز را دشوار کرد.

تو هیچ وقت نفهمیدی، این نفهم بودن گاهی خوشایند بود، گاهی دلمرده ات کرد و گاهی با تمام وجود در آغوشش گرفتی که همانطور نفهم بمانی. شبیه کبک زیر برف...

تو دوست نداشتن را یاد نگرفتی، تو سعی نکردی بعضی چیزها را یاد بگیری، برای همین کهنه ماندی. شبیه آخرین پیراهن به جا مانده از بچگی، پر از چین و چروک، رنگ و رو رفته و پر از خاطرات...

خدا بود، تو بودی و همه ی آنچه که فکر کردی تمام نمیشود. نمی‌دانم فصل جدایی یعنی پایان یا ادامه ای در راه است که من بی خبرم.

کاش میشد احساسات را پشت یک کامیون بار زد و برای همیشه به جایی دور و نامعلوم فرستاد. که دیگر دست هیچکسی به آنها نرسد و خیالت راحت باشد میتوانی اکنون به راحتی از همه چیز بگذری.

آدم ها هیچ وقت برای تو رهگذر نبودند، مهمان هم نبودند، با حرفهایشان، سکوتشان، اخم و تبسم شان، چیزی را برای تو به یادگار گذاشتند. تو امانت دار خوبی برای خاطره ها هستی. تو تمام کلمات را در ذهن و قلبت حبس کردی برای روزهای تنهایی که با خودت تکرار کنی. تا یادت بماند.

از همان روزهای کودکی گاهی خطاب به تو می‌گفتند : تو همین جا بمان، ما زود برمیگردیم. گاهی حسرت میخوردی. گاهی حسادت میکردی. گاهی بدون هیچ تقلایی منتظر می‌ماندی.

اما اکنون به خودت و سادگی های آزار دهنده ات نگاه کن.

به یاد آور آدم ها همیشگی نیستند.

امروز هستند، ده سال دیگر نیستند.

دیروز بودند، امروز نیستند.

در سکوت رفتن ها را تماشا کن. شبیه همان دختر بچه ی مغموم و منتظر، فقط این بار منتظر نمان.

تو همیشه ساده میمانی.

همیشه دلتنگ و همیشه پر از خاطره...

خدا هست، خودت و خاطره هایت...

همین گوشه با خدا و خاطره هایی که برایت خلق کرده، خوش باش






تا نگاه میکنی وقت رفتن استای دریغ و حسرت همیشگی ناگهان چقدر زود دیر می‌شودساده ایم وسخت است سادگی
یه آدم معمولی،که خوندن ونوشتن رو دوست داره، والبته خندیدن:-)
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید