ویرگول
ورودثبت نام
زینب کوهیار
زینب کوهیار
خواندن ۳ دقیقه·۲ سال پیش

چگونه از بوقلمون بیاموزیم؟

«همان دستی که لقمه در دهان شما می گذارد، می تواند گلوی شما را بفشارد».

بوقلمونی را در نظر بگیرید که هر روز به او خوراکی می دهند. او با هر وعده خوراکی که می گیرد، بیشتر ایمان می آورد که خوراک گرفتن هر روزه از دستان مهربان انسان ها، قانونی عام در زندگی است. آن هم انسان هایی که به قول اهالی سیاست، «به دنبال بهترین منافع خویش اند». اما در یک بعد از ظهر، بلایی نامنتظر بر سر بوقلمون می آید و آن زمان است که او در باورش بازنگری می کند. مسئله بوقلمون، یک نکته مهم را به بشر می آموزد، «همان دستی که لقمه در دهان شما می گذارد، می تواند گلوی شما را بفشارد».

تاریخ پر از تجربه های مشابه بوقلمون است. در دهه 1930، یهودی ها در آلمان به طرز فزاینده ای با جامعه در آمیخته بودند، اما تجربه جنگ های جهانی برای آن ها عجیب و دردناک بود.

پس از درگیری های ناپلئونی در اروپا، جهان دورانی از آرامش را می گذراند اما به یکباره، مرگباترین درگیری های بشر به وقوع پیوست و جنگ های جهانی اول و دوم رخ داد.

ای.جی اسمیت، ناخدای کشتی تایتانیک در جایی گفته بود: «من در سراسر تجربیاتم، هرگز حادثه ای نداشته ام.. که ارزش گفتن داشته باشد. از هیچ نوعی. در همه سال هایی که در دریا بوده ام، تنها یک شناور را درمانده دیده ام. من هرگز شکستن کشتی را ندیده ام و هرگز کشتی ام نشکسته، و هرگز در وضعیتی گرفتار نشده ام که چنان تهدید آمیز بوده باشد که بتواند به فاجعه ای از هر نوعی بینجامد». اما کشتی او در سال 1912 غرق شد. رویدادی که در تاریخ، بیش از هر حادثه کشتی رانی، درباره آن حرف زده اند.

رویارویی بشر با حوادثی مثل این، به استقرا باز می گردد. یعنی تکرار جزییاتی در زندگی که اعتماد و باورهای بشر را می سازد. فروش کتاب، فشار خون، جرائم، درآمد شخصی افراد، یکی از اوراق بهادار، بهره ای که به وام تعلق می گیرد، حضور در مراسمی خاص در هر هفته... تکرار این وقایع در سال های طولانی، چشم اندازی به اندازه هزار روز و شاید پنج هزار روز را برای آینده می سازد. اما در روز هزار ویکم، ناگهان تغییری بزرگ روی می دهد که هیچ آمادگی پیشینی برای آن وجود ندارد.

در مثال بوقلمون، توقف تغذیه در روز هزار و یکم، یک قوی سیاه است، اما برای قصاب اینطور نیست چراکه این مسئله قابل انتظار است. نسیم نیکلاس طیب، در کتاب قوی سیاه می نویسد: «می بینید که قوی سیاه، مشکل هالوهاست. به سخن دیگر، قوی سیاه به فراخور انتظار شما پیدا می شود». نویسنده کتاب قوی سیاه در ادامه از کمک علم و بازنگاه داشتن ذهن در کاهش آسیب های قوی سیاه می گوید اما به نوشته او، در مواردی دیده شده که اطمینان از عدم رخ دادن قوی سیاه که توسط علم ترویج می شود، شهروندان عادی را به آدم هایی هالو تبدیل کرده است. او می گوید در تاریخ فلسفه و عرفان، اندیشمندانی بوده اند که آگاهی از مسئله قوی سیاه را مسیری در رسیدن به شک گرایی افراطی و انفعال می دانستند. اما هدف اصلی او  به عنوان نویسنده کتاب «قوی سیاه» این است که نمی خواهد در موضوعات مهم هالو باشد، همین!

برای مطالعه بیشتر درباره ریسک، کتاب «قوی سیاه، اندیشه ورزی پیرامون ریسک» را بخوانید. این کتاب را محمد ابراهیم محجوب ترجمه کرده و در انتشارات آریانا قلم منتشر شده است.

قوی سیاهنسیم طالبمدیریت ریسکبوقلمونخرید قو
روزنامه نگارم، می نویسم و می گردم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید