zeynab
zeynab
خواندن ۱ دقیقه·۱ ماه پیش

بخند بابا

امروز زنگ تاریخ نشسته بودم و به جای اینکه به درس گوش بدم ذهنم مشغول بود.

مشغول چیزایی که هیچ وقت نمی‌تونستم بهشون فکر نکنم. با رفیقم در میون گذاشتم و شروع کردیم صحبت کردن.

بهش گفتم نمی‌دونم چرا اینجوری هستم ولی بعضی موقع ها به این فکر میکنم که اگه یه روز با سرطان یا با تومور بمیرم چه جوریه؟ خیلی درد داره؟ سخته؟

اصن نشده بهش فکر نکنم و این خیلی بده که به این چیزای منفی و بد فکر میکنم.

گذشت و گذشت تا اینکه نتیجه گرفتم روی کاغذ همه‌ی کارایی که می‌خوام در آینده انجام بدم رو بنویسم. نوشتم و گفتم تا این کارا رو انجام ندم از این دنیا نمیرم. احتمالا شما هم شنیدین میگن به هر چی فکر کنی بیشتر برات اتفاق میفته؟

برا اینکه خیلی طولانی نشه نتیجه آخر و میگم:

نتیجه آخر اینکه هرچی بیماری جسمی هست بیشترینش مربوط میشه به روح!!

اگه حال روحی خوب باشه جسم هم حالش خوبه مگه نه؟ برا همین گفتم بابا بیخیال بیا بخندیم. بیا اگه پات پیچ خورد افتادی بخندیم. بیا اگه معلم برات صفر گذاشت بخندیم. اگه احتمال رو ۱۲۶ روی ۱۳ بدست آوردیم بخندیم. هر چی انرژی منفیه از خودمون دور کنیم خلاصه اینکه بخند بابا...




ویرگولخندهشاد زیستن
ما‌پشت‌هزاران‌لبخند‌خود‌مرده‌ایم:)
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید