ویرگول
ورودثبت نام
Z_SHOJAEI97
Z_SHOJAEI97
خواندن ۴ دقیقه·۵ سال پیش

توهّمِ ثقیل بودن!

برنامه تمام شد. دکمه ی قرمز کنترل را محکم فشار دادم، ذهنم اما هنوز روشن بود. بعد از لحظاتی دلم هم روشن شد، بلند با خودم گفتم: درسته، همینه، خودشه.

این که هوش بشر یک روند صعودی عجیب را طی می کند آنقدر واضح است که حتی عروسک بابانوئلِ روی کمد که به من چشم دوخته هم آن را انکار نمی کند. ما با نسلی بسیار باهوش تر از نسل خودمان سر و کار داریم و خودمان را نیز باهوش تر از نسل قبل می دانیم. اما قسمت تناقض آمیز قضیه برای من این جاست که چه طور بچه های ده دوازده ساله ی گذشته ای نه چندان دور، گلستان و بوستان و شاهنامه می خواندند و حالا همین کتاب ها برای ما که این طرف و آن طرفِ سی سالگی هستیم سنگینی می کند و با ادّعای هوش بیشتر، از نفهمیدنشان می نالیم؟!

این که با بالا رفتن از پله های امکانات، پله های حوصله را پایین آمده ایم درست، این که موج هایی در جامعه، نوع نگرشمان را تغییر داده و ارزش هایمان را جابه جا کرده هم، درست، اما سوال این جاست که اگر به ارزش فرهنگ و ادبیاتمان واقف باشیم و بخواهیم آن را وارد زندگی کودکانمان کنیم راه حل چیست؟

پاسخ را از کتاب باز، تنها برنامه ای که از جعبه ی نه چندان جادویی دنبال می کنم، گرفتم. سروش صحت مجری این برنامه به قیاس قابل تامّلی اشاره کرد:

می گوییم سعدی سنگین است و بچه ها نمی فهمند، اما مگر بچه ها از بدو تولد، حرف زدنِ ما بزرگترها را می فهمند؟ نه. خوب، ما چه می کنیم؟ حرف زدن را به بهانه ی نفهمیدن آنها تعطیل می کنیم و با زبانِ اشاره مفهوممان را می رسانیم؟!

نه. تاکنون هیچ والدی این کار را نکرده. ما راه خودمان را می رویم. حرف می زنیم، حتی با بچه ها بیشتر. چون شنیده ایم که میزان صحبت کردن ما با بچه ها نه تنها بر زمان انتظارمان برای شنیدن اولین کلمه اثر می گذارد، بلکه دایره ی لغات آنها را نیز تحت شعاع قرار می دهد.

تازه ما به همین هم بسنده نکرده و سعی می کنیم با لحنی کودکانه، تلفظی جدید و نمایشی جالب، تمامِ خلاقیتمان را به کار گرفته و کلمات را به کودکانمان آموزش بدهیم. به همین سادگی بچه ها با دنیای حرف ها، واژه ها و جملات آشنا می شوند و کم کم زبان را فارغ از نوع و یا آسان و سخت بودنش (فارسی، ترکی، چینی، آلمانی، ژاپنی، انگلیسی، فرانسوی و ...) می آموزند. در واقع ما بی آنکه بدانیم کلمات را برایشان بازآفرینی کرده ایم.

پس چرا این کار را با گلستان و دیگر آثار فاخرمان نمی کنیم؟ چرا فرمولی که قرن ها امتحان شده و جواب داده را در طاقچه ی خانه ی خود رها کرده و در کهکشان های دیگر به دنبال روش های جدید و عجیب می گردیم؟

بله، ساده تر از این نمی شود. شاهراه یادگیری این فرشته ها چشم و گوش است.باید مثنوی را دستمان ببینند و خیام و عطار را از زبانمان بشنوند. شرط ورود به این شاهراه نیز لذت بخش بودن است. پس باید گاهی آن ها را روی پاهایمان بنشانیم، دستی بر موهایشان بکشیم و حکایتی که از گلستان خوانده ایم را قصه وار روانه ی گوش و ذهنشان کنیم و آن وقت معجزه را به چشم ببینیم که چه طور با هوش خارق العاده شان گوی سبقت را از ما ربوده و فرسنگ ها جلوتر از ما حرکت می کنند.

بچه ها هنوز معنای نتوانستن، سخت بودن و نشدن را نمی دانند. برای آنها هر کاری که بخواهند، شدنی است. پس حتی اگر برای خودمان هم_ البته ظاهراً _ ثقیل است، دشواریِ آن را به بچه ها انتقال ندهیم. و سعی کنیم با بازی و خوشایند سازی علاوه بر اینکه آن ها را با ادبیات به عنوان بخشی از هویّتشان آشنا می کنیم، کمکشان کنیم تا در آینده، سوای میزان تحصیلات و نوع شغلشان، آدمِ بهتری باشند.

و در این راه بی شک به کمک افرادی که سال ها پیش به این موضوع پی برده و آستینی بالا زده اند نیازمندیم. مرحوم "مهدی آذر یزدی"، از پیشگامان بازنویسی و بازآفرینی آثار کهن برای کودکان و نوجوانان، یکی از این افراد است. آثار او و دیگر نویسندگان فعال و آگاه در این حوزه، فرهنگ و ادبیات غنی کشورمان را برای نسل آینده شیرین تر و انتقال آن را برای ما ساده تر می کند.

ما در هر زمینه و زمانه ای مدیونِ چنین دغدغه مندانِ خوش فکری هستیم که چند قدمی جلوتر از ما و جامعه در حرکتند. تعدادشان فزون باد...

بازآفرینی آثار کهنکتاب خوان کردن کودکانمهدی آذریزدیکتاب بازسروش صحت
داستان‌ها و مقالات مرا می‌توانید در سایتم بخوانید: zahrashojaei.com
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید